هفته کتاب_داستان70_روز دوم
کتابهای این لیست
درباره ی مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است
مادربزرگ همان فردي است که خاطرات کودکي اغلب ما به او گره خورده است؛ از دور هم جمع شدن هاي خانوادگي تا داستان هايي که شب ها برايمان قبل خواب مي خواند و ما را با دنياي جادويي قصه ها آشنا مي کرد تا محبت ......
درباره ی بریت ماری اینجا بود
افراد زيادي در جامعه هستند که سن خود را براي اهمال کاري و به تعويق انداختن کارها بهانه مي کنند. فرقي نمي کند در چند سالگي، هميشه عده اي هستند که مي گويند: از من گذشته است يا ديگر براي اين کارها دير ......
درباره ی همه چیز همه چیز
نیکولا یون نویسنده امریکایی - جاماییکایی از خلاقترین و خوششانسترین نویسندههای این سالها بوده است. روایت او از مضمون مکرر عشق، کاملا تکنیکی و دست اول است. رمان «همهچیز، همهچیز» که جوایز بسیاری ......
درباره ی ماده تاریک
«از زندگیت راضی هستی؟» این ها آخرین کلماتی اند که جیسون دسن به خاطر دارد. قبل از اینکه فرد ناشناسی که ماسک به صورت دارد او را برباید، قبل از اینکه به هوش بیاید و متوجه شود دست و پایش به تخت چرخ داری ......
درباره ی هر دو در نهایت می میرند
«هر دو درنهایت میمیرند» داستانی است الهامبخش، احساساتبرانگیز و خیرهکننده که یادآوری میکند بدون مرگ، زندگی و بدون غم، عشق و دوستی معنایی ندارد و میشود حتی در یک روز هم که شده زندگی و دنیایمان را ......
درباره ی هفتۀ کاری چهارساعته
وقتي صحبت از کارکردن مي شود همه ي ما ساعت کاري روزانه هشت ساعت را به ياد مي آوريم، زندگي کردن در قالب قوانين و مقررات مشخص مربوط به حضور در محل کار و تعطيلات محدود در چارچوب مرخصي ها. اما قطعاً راه دي ......
درباره ی در یک جنگل تاریکِ تاریک
اين رمان آتشين است؛ شب هنگام دستش نگيريد اين جمله را نيويورک ژورنال اوبوکس درباره ي يک جنگل تاريک تاريک نوشته است. کتابي جذاب و ترسناک، تريلري که نفس را در سينه ي مخاطب حبس مي کند. روث ور رماني نوشته ......
درباره ی مردم مشوش
یک سرقت مسلحانه از بانک. یک گروگانگیری. یک شلیک. یک راهپله پر از نیروهای پلیس آمادۀ یورش به داخل یک آپارتمان. ماجرا خیلی ساده به اینجا میانجامد، خیلی سادهتر از آنچه فکر کنی. همۀ آنچه برای چنین پایا ......
درباره ی راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب
کتاب هاي جنايي واقعي و داستان هاي معماگونه همواره در جهان طرفدار داشته اند و از آگاتا کريستي و ژرژ سيمنون در قرن گذشته تا روث ور و گلين فيلين در سال هاي گذشته داستان هاي جذابي نوشته اند و توانسته اند ......
درباره ی روزی که زندگی کردن آموختم
تو به زودي مي ميري اين آخرين جملات زن کولي بود که قصد پيشگويي آينده ي جاناتان را داشت. کتاب روزي که زندگي کردن آموختم با تلنگر مرگ اغاز مي شود. تلنگري که دنياي شيشه ا ي روزمرگي ها و روتين هاي زندگي ......
درباره ی سنگ، کاغذ، قیچی
آماده هستيد تا وارد يک دنياي هيجان انگيز و غيرقابل پيش بيني شويد؟ سنگ کاغذ قيچي داستاني هيجان انگيز از زوجي جواني است که قصد دارند با سفر به مشکلات خود پايان بدهند غافل از اينکه قرار است با ماجراهايي ......
درباره ی آیا مادر خوبی هستم؟
يکي از دغدغه ها و چالش هايي که هر مادري در طول زندگي خود دارد. اين است که کودکش را به بهترين شکل از نظر جسمي و روحي بزرگ کند. در واقع مادران مدام نگران اين موضوع هستند که آيا به قدر کافي نيازهاي فرزند ......
درباره ی شهر خرس
هنوز در دل شهرهاي کوچک نوجوانان و جواناني هستند که روياي قهرماني در سر دارند. شهرهاي کوچکي که در هرجاي دنيا ممکن است به علت نداشتن امکانات کافي از خيلي از آرزوها و هدف هاي خود فاصله بگيرند اما يک انگي ......
درباره ی شهری بر لبه آسمان
بي شک نام اليف شافاک براي ايرانيان يادآور رمان عاشقانه ي ملت عشق است. او از جمله نويسندگان ترک زبان است آثار اوليه اش را به زبان ترکي منتشر کرده است؛ اما شهري بر لبه آسمان جزو آثاري است که به زبان ا ......
درباره ی چرخش کلید
داشتم با قاشقْ ماست میگذاشتم در دهانِ مشتاق پترا، و از محدوده انگشتانش، که سعی داشتند قاشق را بگیرند، جاخالی میدادم که صدای قدمهایی را از سمت راهپله شنیدم. بهسمت راهرو نگاهی انداختم و ریانن را دی ......
درباره ی مادر ترزا، الهام بخش زندگی
وقتي صحبت از کار خير و نيکي مي شود، نام مادر ترزا را مي شنويم که به خاطر فعاليت هاي بشردوستانه اش در تمام دنيا معروف است. اين راهبه ي کاتوليک آلبانيايي در طي سال ها فعاليت خود توانست به ميليون ها نفر ......
درباره ی بازی دروغ
یاد روزهای مدرسه سالتن که میافتم، چیزی که خیلی به نظرم میآید تفاوتهاست. نور کورکننده آفتابش که در روزهای زمستانی از سمت دریا میتابید و تاریکیهای شبهایش که تمام روستا را میگرفت ــ و حتی تاریکتر ......
درباره ی ما در برابر شما
ما جامعهای کوچکیم در دل جنگل. همه میگویند هیچ جادهای به اینجا نمیرسد، همه راهها فقط از کنار این شهر میگذرد. اقتصاد تا میآید نفس عمیقی بکشد به سرفه میافتد. کارخانه هر سال فقط تعدادی از نیروهایش ......