هر گاه که به گذشته خود نگاه میکنیم به خودمان میگوییم که کاش بعضی کارها را انجام نمیدادیم یا کاش انتخاب و تصمیماتمان متفاوت بود. اما زمان را نمیتوان به گذشته بازگرداند. کتاب کتابخانه نیمه شب از این فرق دارد که شخصیت اصلی آن نورا این امکان را پیدا میکند تا به گذشته بازگردد و روند زندگی خود را اصلاح کند به عبارت بهتر میتوان گفت که قهرمان این داستان، شانس پیدا میکند تا زندگیهایی متفاوت را تجربه کند. در این مسیر برای او اتفاقات جالب و باورنکردنیای میافتد که نورا را به آرامش و رضایت میرساند و سبب کامیابی و خوشحالیاش میشود.
مت هیگ در 3 جولای سال 1975 در شفیلد انگلستان دیده به جهان گشود. این نویسنده برجسته انگلیسی برای خلق داستانهای کوتاه و رمانهایش از افسانهها استفاده میکند و میتوان گفت که سبک نوشتاریاش با رئالیسم جادویی ارتباط فراوانی دارد. مت در زندگی خود مشکلات زیادی از جمله افسردگی شدیدی را تجربه کرده است به گفته خودش این افسردگی میتوانست او را از پا دربیاورد.
این داستاننویس انگلیسی پس از طی دوران افسردگی خود تصمیم میگیرد که به سلامت روان اهمیت بیشتری بدهد و به دیگران کمک کند تا شوق زندگی کردن داشته باشند و تلاش کنند با افسردگی بجنگند. به همین دلیل کتابی به نام دلایلی برای زنده ماندن را مینویسد. این اثر به مدت 46 هفته در لیست پرفروشترین کتابهای انگلستان قرار داشت و روزنامه نیویورک تایمز نیز در نقدی مثبت آن را مورد تحسین قرار داد.
مت هیگ در دانشگاه هال انگلستان در رشتههای ادبیات انگلیسی و تاریخ تحصیل کرده است و از همسر خود اندره سمپل دو فرزند دارد. او علاوه بر نویسندگی به کار در روزنامهها نیز بسیار علاقهمند است و داستانهای او بیشتر درباره علاقه به زندگی نوشته شدهاند. برخی از آنها برای کودکان و بیشترشان برای مطالعه بزرگسالان مناسب هستند. از آثار این نویسنده میتوانیم به چگونه زمان را متوقف کنیم، انسانها، گربه بودن، آرام باش بیاعصاب و یادداشتهایی برای سیاره پر استرس اشاره کنیم.
این نویسنده در حال حاضر 46 سال دارد و در شهر زادگاهش، برایتون و لندن زندگی میکند.
کتاب کتابخانه نیمه شب داستان فردی به نام نورا است که در زندگی خود درد و رنجهای زیادی را متحمل شده است، پدر و مادرش فوت کردهاند و برادرش به او توجهی نمیکند، حتی جواب تلفنش را نمیدهد. گربه مورد علاقهاش دیگر زنده نیست، دوست صمیمیاش را نمیتواند ببیند چون مهاجرت کرده است و دیگر شغلی نیز ندارد. نورای 35 ساله احساس درماندگی و بیخاصیت بودن میکند، گویی هیچکس به او علاقهای ندارد و وچود و عدم وجودش با هم فرقی ندارد. به همین خاطر نورا تصمیم میگیرد که به زندگی خود پایان دهد. نورا در این مسیر با رویداد عجیبی مواجه میشود. او به کتابخانهای میرسد که دنیایی بین مرگ و زندگی در آن وجود دارد.
حال این کتابخانه چیست؟ نورا در این کتابخانه این امکان را دارد که داستان زندگیاش را تغییر دهد و مسیر دیگری را طی کند. همه ما به خودمان گفتهایم که به عنوان مثال اگر در 19 سال پیش به سراغ یک کار به خصوصی میرفتیم و تصمیم متفاوتی میگرفتیم مسیر زندگیمان فرق میکرد. این امکان برای نورا فراهم میشود تا بتواند زندگی خود را از اول بسازد. هر کدام از کتابهای این کتابخانه اسرارآمیز چنین خاصیتی را دارند که خواندن یک جمله از آنها نورا را به دنیای خاصی میبرد. نورا در این داستان ب آدمهای مختلفی تبدیل میشود و از خودش میپرسد که در کدام زندگی به راستی خوشبخت است. نورایی که غرق در افسردگی و ناراحتی بود به انسانی سرزنده و شاداب تبدیل میشود.
شخصیت اصلی ین داستان، رفتاری خاص و عجیب دارد که به کودکان شبیه است.همانگونه که میدانید نویسنده این داستان، برای کودکان نیز رمان مینویسد و به نظر میرسد رفتارهای بچگانه نورا دلیلی خاص داشته باشد، نویسنده در این داستان تلاش میکند تا احساسات ناب و بی غل و غش کودکی را در فردی بزرگسال نمایان کند تا ما انسانها درون خود را فراموش نکنیم و بدانیم که یه نورا شباهتهای زیادی داریم.
کتاب کتابخانه نیمه شب یک اثر روانشناسی نیست ولی به شما کمک میکند تا نگاه متفاوتی به زندگی پیدا کنید و تلاش کنید تا از آن لذت بیشتری ببرید و شوق به ادامه زندگی را جایگزین میل به نیستی کنید. شما با خواندن این کتاب میآموزید که برای زندگی خودتان هدفی پیدا کنید تا بتوانید زندگیتان را ادامه دهید.
کتاب کتابخانه نیمه شب در سال 2020 منتشر شد و خیلی زود مورد توجه خوانندگان و تحسین منتقدان قرار گرفت. این کتاب توانست در سال انتشارش برنده جایزه گودریدز از نگاه مخاطبان بشود. لحن و زبان این اثر بسیار ساده و صمیمانه است و در آن کلمات نامانوس و پیچیدهای پیدا نمیکنید پس میتوانید با خیال راحت از کتاب کتابخانه نیمه شب لذت ببرید و خودتان را غرق این داستان زیبا کنید.
این کتاب به سبک رئالیسم جادویی تعلق دارد. رئالیسم جادویی یکی از شاخههای واقعگرایی به شمار میآید. در این داستان همه چیز جز یک اتفاق تعیین کننده و به خصوص، مبتنی بر روابط علت و معلولی و امری عادی است. همانگونه که میدانید امکان بازگشت به گذشته برای هیچ موجودی وجود ندارد اما اینجا و در این داستان چنین اتفاق شگفتانگیزی میافتد.
کتاب کتابخانه نیمه شب پس از انتشار خیلی زود در دنیای انگلیسی زبان مورد مطالعه و تحسین قرار گرفت و به لیست آثار پرفروش روزنامه نیویورک تایمز راه یافت. پس از اسقبال گسترده از این اثر خیلی زود به زبانهای زنده مختلف ترجمه شد. تا کنون دو میلیون نسخه از این کتاب به زبانهای اسپانیایی، فرانسوی، آلمانی و.. ترجمه شده است.
این کتاب با توجه به اهمیت و محبوبیت خود به وسیله نویسندگان و نشرهای مختلفی به زبان فارسی ترجمه شده است. کتابی که در پیشرو دارید به قلم مهسا صباغی و به وسیله انتشارات آذرباد منتشر شده است. این ترجمه بسیار ساده و روان است و به متن اصلی وفاداری زیادی دارد علاوه بر این ترجمه دیگری از همین اثر به وسیله نشر کوله پشتی به همت محمد صالح نورانی زاده نیز در بازار موجود است.
با وجود آنکه کتابخانه نیمه شب، اثری داستانی است اما بنمایههای فلسفی زیادی دارد و تحت تاثیر روانشناسی مثبتنگر نیز قرار گرفته است. پس اگر به فلسفه زندگی و مباحث موجود در روانشناسی علاقهمند هستید این کتاب برایتان مناسب خواهد بود. علاقهمندان به سبک ادبی رئالیسم جادویی نیز از این کتاب لذت میبرند. لازم است بدانید که اثر فوق در طبقه بندی داستانای انگلیسی قرار میگیرد. در داستانهای انگلیسی توصیف محیط و فضا به قدر ضرورت صورت میگیرد و شما به جای درگیر شدن با ظرافتهای ادبی، با مضامین نهفته در کلمات و عبارات مشغول خواهید شد.
نورا سید دارنده نشان افسری از ملکه بریتانیا!
کنفرانس انگیزشی!
پس این همان زندگی موفقیت آمیز بود. خب. به نظر دلپذیر می آمد.
او کنجکاو بود بداند "جی" و سایر آدم هایی که قرار بود توی لابی ملاقات کند چه کسانی هستند. کاغذ را کنار گذاشت و از تخت برخاست. چرا برای ساعت ۳۰:۶ آلارم گذاشته بود؟ شاید هرروز صبح شنا می کرد. به نظر منطقی می آمد. او دکمه ای دید و آن را فشار داد. پرده ها به آرامی کنار رفتند و منظره ای از آب. آسمان خراش ها و سقف گنبدی ورزشگاه او آرنا در برابر چشمانش پدیدار شد. او این منظره بکر را از چنین زاویه خوبی هرگز ندیده بود. در منطقه کنری وورف لندن بود. حدود بیست طبقه بالاتر از سطح زمین.
نورا به دستشویی رفت که کاشی هایی به رنگ بژ اتاقک دوش بزرگ, حوله های نرم سفید داشت و فهمید که آن حس بدی را که صبح ها اغلب به او دست می دهد ندارد. آینه ای نصف دیوار روبه رویش را پوشانده بود. از دیدن تصوير خودش نفس توی سینه اش حبس شد و بعد خندید. فوق العاده سالم و قوی می نمود. توی این زندگی سلیقه افتضاحی در انتخاب لباس خواب داشت. (پیژامه چهارخانه ای به رنگ خردلی و سبز).
دستشویی خیلی بزرگ بود. آن قدر که تصمیم گرفت روی کف آن شنا سوئدی انجام دهد. ده شنای کامل (بدون زمین گذاشتن زانوهایش) رفت وحتی به نفس نفس زدن هم نیفتاد.
بعد توی حالت پلانک ماند. سپس سعی کرد تعادلش را با یک دست حفظ کند. سپس بدون اینکه ذره ای تعادلش را از دست بدهد دستش را عوض کرد. سپس حرکات دیگری انجام داد. هیچ مشکلی در انجام حرکات ورزشی نداشت. واو.
ایستاد و دستی روی عضلات همچون سنگ شکمش کشید. یادش آمد که توی زندگی اصلی اش همین دیروز به خاطر راه رفتن توی یک خیابان سربالایی از نفس افتاده بود.
از زمان نوجوانی اش تاکنون هرگز این قدراحساس سلامتی نکرده بود. در واقع الان توی سالم ترین و قوی ترین حالتی قرار داشت که در تمام عمرش تجربه کرده بود.
توی فیس بوک نام ایزابل هرش راجست وجو کرد و فهمید که بهترین دوستش زنده است و همچنان توی استرالیا زندگی می کند. این باعث خوشحالی نورا شد. حتی برایش مهم نبود که توی شبکه های اجتماعی همدیگر را دنبال نمی کنند. احتمالا توی این زندگی نورا در دانشگاه بریستول تحصیل نکرده بود.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۰۷ مگابایت |
تعداد صفحات | 370 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۲:۲۰:۰۰ |
نویسنده | مت هیگ |
مترجم | مهسا صباغی |
ناشر | آذرباد |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | the midnight library |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۰/۰۱/۳۱ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
قیمت چاپی | 66,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
خیلی خوبه خلاصه بخوام بگم یه دختری خودکسی میکنه بعد مردن وارد یه کتابخونه میشه که با برداشت هر کتاب میتونه اون زندگی رو تجربه کنه
وقتی فیدیبو موضوع کتاب رو نمیذاره و فقط یه چرتی از بخش کتاب رو مینویسه من استقبال میکنم از خانم مارال که خلاصهی کتاب رو گفت. داستان هم لو نداد اتفاقا جذابیتش رو بیشتر کرد
اگر شما هم مثل من به فرضيه جهان های موازی، معادلات شرودینگر، نظریه کوانتوم و چنین چیزهایی علاقه دارید ، قطعا این کتاب رو بخونید و اگر هم اصلا به این چیزها علاقه ندارید ، باز هم این داستان رو از دست ندید!! نویسنده با وسواس و حساسیت خاصی، داستان رو با جزئیات دقیق آغاز، و بهمان صورت هم به پایان میرساند، اتفاقات پایان داستان به کل داستان مرتبط هست و هیچ چیزی بی دلیل گفته نشده،توصیف فضا و زمان ما رو بیاد فیلم های سینمایی میندازه، داستان درباره زندگی ست، خود زندگی و نه حتی عشق، یا حتی خوشبختی، نویسنده سعی کرده از شعارزدگی دور باشه، و به تخیل خودش ، نورا وخواننده ، بال و پر داده ،وبا تاکید بر روی جملات مهم ، اثرگذاری اونها رو بیشتر کرده، این داستان رو بخاطر خود زندگی بخوانید و ازش لذت ببرید!
کتاب دوست داشتنی ای بود ، به این دلیل که گاها یادمون میره هر انتخابی نتیجه ای داره و این کتاب خیلی قشنگ بهمون نشونش داد... چیز مهمتری که یاد گرفتم این بود که توی هر زندگی ای که باشی ، ممکنه دچار کمبود ها یا ضعف هایی باشی و نباید روی اونا متمرکز بشی چون خیلی ها هستن که تو رو همونجور که هستی دوستت دارن و قبولت دارن. مثل جو که از تصمیم نورا ناراحت نبود ، ممکنه خیلی از پشیمونی هامون فقط بخاطر ذهنیت غلطمون باشه... در نهایت یاد گرفتم برای خودم زندگی کنم ، سعی نکنم تا خوب باشم توی چشم بقیه و فقط باید مهربون باشم و بدونم من در هر جایگاهی که باشم عده ای هستن که به من و کمکم نیاز دارن ...
خب میتونم بگم امیدبخش ترین و حال خوب کن ترین کتابی بود که تو عمرم خونده بودم و مطمئنا از سخنانی انگیزشی مفیدتر بود با کلی ماجراجویی ثابت کرد که مهم نیست چقد زندگی های دیگه دوست داشتنی باشه و حتی علمی ولی زندگی ماهم به اندازه اونا پر احتمالاته و هیچ زندگی بی نقص نیست کوچک ترین اعمال و رفتار ما میتونن تو زندگی دیگران موثر باشن و در نهایت برای شروع دوباره باید بتونی کتاب حسرت هاتو به آتیش بکشی و اگه میخوای اینا شعاری به نظر نیاد باید کتاب رو بخونی
این کتاب جزو بهترین کتابایی بود که خونده بودم، علاوه بر اون توی خارج هم کلی طرفدار داره و کتاب واقعا معروفیه... داستان از دید فلسفی به زندگی و مرگ میپردازه و علاوه بر اون به لحاظ کلی به این موضوع اشاره داره که اگه میتونستیم بعضی تصمیمهایی که گرفتیم و باعث شدن که بعدها حسرت بخوریم رو عوض کنیم، واقعا چه اتفاقی میفته و اینکه تغییری در خوشحالی یا ناراحتی یا بهتر بودن زندگیمون داره یا نه!! در نهایت هم نویسنده نتیجهگیری خیلی قشنگ و زیبایی میکنه که مطمئنم تا مدتها توی ذهنتون میمونه،! من با این کتاب به نوعی امید به زندگی رو پیدا کردم پیشنهاد میکنم همتون بخونیدش۹
چرا داستان لو میدی عزیز یکم با خودت فکر کن کسی که نخونده میاد نظرات بخونه ببینه کتاب ارزش خوندن داره یا نه نه اینکه بیاد ببینه داستان لو میدی
مفهومش به کارتون روح خیلی نزدیک بود.. یک جورایی در باره تفاوت میان موفقیت و خوشبختی است... موفقیت بیرونی و خوشبختی از درون به انسان القا میشود. به شدت ارزش خوندن داره
ترجمهی بسیار روانی داشت، اگر بین ترجمههای مختلف سردرگم هستید، بهتون توصیه میکنم که همین نسخه رو تهیه کنید. البته، من بقیهی ترجمهها رو نخوندم ولی از همین خیلی راضی هستم. داستان جالبی بود، پایانش رو دوست داشتم. اسپویل: پیشنهاد من اینه که وقتی کتاب تموم شد، شما هم یه کتاب حسرت تهیه کنید و فکر کنید اگه اون کار رو میکردم زندگیم چی میشد. خودم این کار رو کردم و آخرش احساس آرامش خاطر داشتم. هنوز چیزهایی مونده که براشون تلاش کنم.
این کتاب به من کمک کرد که حسرت گذشته رو نخورم همانطور که نورا اینکار رو کرد.کتاب واقعا فوق العاده بود و یه مبحث فلسفی رو به زبان ساده گفته بود.بسیار لذت بخش👌 کاش فیلمشو بسازن.البته که فیلم هایی مشابه این کتاب بوده اند اما این یه چیز دیگه است😌