«تو به زودی میمیری» این آخرین جملات زن کولی بود که قصد پیشگویی آیندهی جاناتان را داشت. کتاب «روزی که زندگی کردن آموختم» با تلنگر مرگ اغاز میشود. تلنگری که دنیای شیشهای روزمرگیها و روتینهای زندگی جاناتان را درهم میشکند. تمام باورهای او را در یک لحظهی کوتاه از بین میبرد و او را با کوهی از تشویش و استرس رها میکند. اما جاناتان در پس این ویرانی، به مفاهیم عمیق و درونی زندگی پناه میبرد و زندگی را فارغ از روزمرگیها لمس میکند.
«رمان روزی که زندگی کردن آموختم» روایت چند داستان موازی و پرکشش است که به مفاهیم هستی و زندگی اشاره میکند. جاناتان، شخصیت اصلی این رمان فردی موفق و پرمشغله است که در هیاهوی زندگی روزمره غرق شده است. اما داستان اصلی از جایی آغاز میگردد که یک کولی دورهگرد خبر مرگ جاناتان را پیشگویی میکند. اگرچه او به طالعبینی اعتقادی ندارد اما تلنگر غیرمنتظرهی مرگ، ذوق و شوق زندگی را از او میگیرد و زندگی او را برای همیشه متحول میکند. او برای هضم اتفاقاتی که برایش افتاده است به خاله مارجی پناه میبرد و در مورد احساسات و افکار خود با او صحبت میکند. لوران گونل به شکلی ظریف، سفر و تحول درونی جاناتان را به تصویر میکشد. او اندیشهها و بینشهای فلسفی خود دربارهی هستی انسان، امید و مفهوم زندگی را از جانب جاناتان بیان میکند. کتاب «روزی که زندگی کردن آموختم» مانند دیگر آثار لوران گونل درونمایهای فلسفی دارد و ردپای علاقهی او به علم روانشناسی در این اثر به خوبی دیده میشود.
لوران گونل در10 آگوست سال 1966 در فرانسه به دنیا آمد. پدر او محقق و استاد رشتهی فیزیولوژی بود به همین دلیل دوران کودکی و نوجوانی خود را در یک فضای علمی و آکادمیک سپری نمود. گونل در سن 17 سالگی تصمیم گرفت تحصیلات خود را در رشتهی روانپزشکی ادامه دهد اما پزشک خانوادگیشان او را از اینکار منصرف کرد. او تحصیلات خود را در در سال 1988 در رشتهی اقتصاد به پایان رساند و پس از آن به دانشگاه سوربن پاریس رفت. گونل پس از مدتی به رشتههای علوم انسانی علاقمند شد و تصمیم گرفت به عنوان روانشناس و مشاور مشغول به کار شود و به مدت 15 سال به این حرفه پرداخت.
اولین کتاب گونل تحت عنوان «مردی که میخواست خوشحال باشد» در سال 2008 منتشر شد. این کتاب با اقبال فراوانی روبهرو شد و برای گونل موفقیت زیادی به همراه داشت. اولین اثر او، عنوان پرفروشترین کتاب سال فرانسه را به خود اختصاص داد و به بیش از 25 زبان مختلف ترجمه و منتشر شد. او موفقیت خود را با انتشار کتابهای دیگر حفظ نمود . اغلب آثار او از کتابهای پرفروش در سطح بینالمللی به شمار میآید. این نویسندهی خوشفکر فرانسوی با نگاهی فیلسوفانه مسائل مختلف هستی را بیان میکند و با علم روانشناسی روابط بین انسانها را مورد تحلیل قرار میدهد. لوران گونل، کتاب «روزی که زندگی کردن آموختم» را در سال 2014 منتشر نمود. این کتاب توسط نشر نون با ترجمهی داود نوابی در سال 1395 به بازار عرضه شد.
داود نوابی نویسنده و مترجم پیشکسوت زبان فرانسه در سال 1313 در کرمان به دنیا آمد. او تحصیلات خود را در تهران و در دبیرستان دارالفنون به پایان رساند و در سن بیست سالگی راهی فرانسه شد. او در فرانسه رشتهی پزشکی را برای ادامهی تحصیل انتخاب کرد اما آن را چندان مناسب روحیات خود نمیدانست به همین دلیل به رشتهی ادبیات روی آورد. نوابی بار دیگر تحصیلات خود را نیمه کاره رها کرد و به ایران بازگشت. او در سال 1343 از دانشرای عالی تهران در دو رشتهی زبان فرانسه و علوم تربیتی فارغالتحصیل شد. او در طول سالهای فعالیت خود شغلهای مختلفی را تجربه کرده است. تدریس، نویسندگی و ترجمه بخشی از فعالیتهای ادبی داود نوابی به شمار میآید. نوابی در سال 1380 مدرک دکترای خود اخذ نمود و به جمع مدرسین دانشگاه کرمان پیوست. داود نوابی در سالهای 1366 تا 1368 معاونت آموزشی و پژوهشی دانشکده ادبیات دانشگاه کار را بر عهده داشت. او هماکنون در شهر کرمان زندگی میکند.
کتاب «آبی» اولین اثر داود نوابی است که ترجمهی آن را در سال آخر دبیرستان آغاز کرده بود. او پس از سالها مجددا کار ترجمه را از سر گرفت و در این مدت آثار ارزشمندی را از نویسندگان فرانسوی به زبان فارسی برگرداند. داود نوابی ترجمهی ژانرهای متعددی را در کارنامهی ادبی خود دارد و به مکاتب مختلف ادبی تسلط کامل دارد. شناختهشدهترین اثر دواود نوابی کتاب «نامه به کودکی که هرگز به دنیا نیامد» اثر اوریانا فالاچی است. یکی از باارزشترین کارهای تحقیقاتی داود نوابی ترجمهی کتاب «تاریخچه ترجمه از فرانسه به فارسی در ایران» است که یکی از مهمترین کتابهای دانشگاهی رشته ادبیات فرانسه به شمار میآید. از جدیدترین آثار ترجمه شده توسط او میتوان به کتابهای «من اگر شما بودم»، «راهی برای رهایی» و «روزی که زندگی کردن آموختم» اشاره کرد. حاصل سالها فعالیت او در زمینه ترجمه انتشار بیش از بیست عنوان کتاب و دهها مقالهی مختلف است.
خود را عوض کردن تنها راه است به سوی دنیایی بهتر. دنیایی که زندگی در آن لذتبخش است. این فکر حلقهوار در ذهن جاناتان دور میزد. آشفته و بی قرار در تخت. هرچه میکرد خوابش نمیبرد. خجالتی که در حضور مرد بومی برایش پیش آمده بود. بهعلاوه احساس تقصیری که اینک با یقین به وجودش پی برده بود.
گاندی با شروع به تغییر دادن خود. موفق شده بود بدون اینکه با هیچ دولتی سروکار داشته باشد. مسیر تاریخ هند را عوض کند. هميشه او را مجهز به اطمینان و آرامش نشان میدهند درحالیکه لُنگی سفید و ساده از پنبه به تن دارد و هرگونه عنوان و لقب افتخارآمیزی را رد میکند و فراموش کرده که در جوانی باوجود کمرویی بیمارگونهای که همراهش بود. به امید اینکه انگلیسیها او را بهتر بشناسند. هميشه لباس سه تکه میپوشید. دقیقاً همین انقلاب درونی و تبدیل شدن به مردی آرام» مهربان» عادل و عاری از خودخواهی و خودپسندی او را به جایی رساند که از امپراتوری بریتانیا با تمام ارتش و تجهیزاتش قدرتمندتر شد. همین طور داستان تغییر زندگی ماندلا که تعادل تاریخ آفریقای جنوبی را برهم زد. آن هم از کنج سلولی که در آن زندانی شده بود. اغلب فراموش میکنیم که در اصل ماندلا مبارزهی مسلحانه را توصیه میکرد و به همین دلیل به زندان افتاده بود. در زندان اما اين مرد به تحول شخصی دشمنانش را نیز به دست آورد. حتی زندانبانهایی که مدت بیستوهفت سال تمام به شیوهای ناصواب او را اسیر کرده بودند و دقیقاً به این دلیل که خودش توانایی بخشش را داشت» کشورش با صلح نسبی و به شکلی غیرقابلباور با تغییر وضعیت به حیات خود ادامه داد.
بالاخره جاناتان به خواب رفت و آن شب خوابی عجیب دید
خواب دید که در ابرها پرواز میکند. سپس بر روی این پنبههای سفید در آسمانی بینهایت آبیرنگ بالاترمی رود. بر فراز روسیه میپرد. لنین را مشاهده میکند که با انقلابیون در کوچهها گرد هم جمع میشوند و با شوق و حرارت فراوان تکرار میکنند:«ما یک کشور مساوات طلب میخواهیم.» ابرها سیاه میشوند. وقتی که بالاخره کنار میروند. جاناتان میلیونها مرده میبیند که همه جا روی هم انباشته میشوند. نوری سفید و کم رنگ...
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۴۲ مگابایت |
تعداد صفحات | 272 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۹:۰۴:۰۰ |
نویسنده | لوران گونل |
مترجم |