«بسیاری از زنان آنچه را که نمیخواهند به یاد آورند فراموش میکنند و آنچه را نمیخواهند فراموش کنند به خاطر میسارند. رویا حقیقت است.بدین سان تصمیم میگیرند و عمل میکنند.» این جملات از رزا نیل هرتسن را میتوانید آغاز کتاب بازگشت، اثر گلی ترقی بخوانید. کتابی که قصهی یک زن است. زنی با تمام سرگشتگیها و تردیدها و تنهاییها و غم غربت.
کتاب بازگشت آخرین نوشتهی گلی ترقی، نویسندهی ایرانی مقیم فرانسه است. این رمان را انتشارات نیلوفر سال 1397 در ایران منتشر کرده است.
گلی ترقی رمان بازگشت را با مقدمهای آغاز کرده است که در آن از گفتوگویی میان خودش و شخصیت اول رمانش که زنی 55 ساله به نام ماه سیماست صحبت میکند. ماهسیما هم مقیم فرانسه است و میان بازگشت به ایران و ماندن در فرانسه در دوراهی مانده است. در نهایت ماهسیما به ایران باز میگردد و ما در رمان بازگشت روایت روزهای ماهسیما در ایران را از زبان گلی ترقی میخوانیم.
نقاشی «گردش»، اثر مارک شاگال، نقاش فرانسوی تصویر جلد کتاب گلی ترقی است. نقاشی مردی با پاهایی روی زمین و زنی روی هوا، زنی پراکنده، همان اسمی که دوستان ماهسیما به او دادهاند. تصویر جلد کتاب به خوبی محتوای داستان را پیش روی خواننده میگذارد.
رمان جایی آغاز میشود که ماهسیما پشت پنجره ایستاده و با خودش در کشمش است که تصمیم بگیرد به ایران برگردد یا نه. با پسر بزرگش هرمز در آمریکا حرف میزند. با همسرش امیررضا که سالها پیش برگشته تهران در ذهنش گفت و گو میکند و خاطرات مهاجرتش را مرور میکند. خروج از ایران، زندگی در فرانسه، مدرسه رفتن بچهها. دوستان و آشنایان جدید. دلتنگیهای امیررضا برای ایران و کم کم درد بی پولی و غم غربت. امیررضا تصمیم میگیرد برای فروش اموالش به اایران برود و بازگردد اما دیگر نمیآید. پسرها بزرگ میشوند و میروند آمریکا و ماهسیما مانده و فرانسه و دودلی. با ایران حرف میزند، از خانوادهاش دربارهی اوضاع ایران میشنود. رفتن و ماندن را مقایسه میکند. از دوستی به نام آقای صالحی کمک میخواهد او هم مردیاست که روزی املاکش را رها کرده و آمده فرانسه و زمانی که برگشته ایران، متوجه شده که بخش بزرگی از آنها را از دست داده. ماهسیما همه را میبیند، با همه حرف میزند، از همه میپرسد و در نهایت تصمیم میگیرذ خوش به ایران برگردد و زندگی در ایران را دوباره تجربه کند.
گلی ترقی متولد هفدهم مهرماه 1318 در تهران است. پدرش «لطف الله ترقی» وکیل بود و مدیریت مجلهی ترقی، مجلهای که اوایل دههی چهل در ایران چاپ میشد را نیز بر عهده داشت.
گلی ترقی از خانوادهای مرفه بود. او پس از اتمام تحصیلات دبیرستان در دبیرستان انوشیروان دادگر در ایران به آمریکا رفت و در رشتهی فلسفه درس خواند. او پس از 6 سال اقامت در آمریکا به خاطر دلتنگی و علاقهای که به زندگی در ایران داشت به تهران بازگشت و چند سال بعد را در ایران گذراند.
گلی ترقی در سالهای پس از بازگشت از آمریکا به ایران در دانشکدهی هنرهای زیبا رشتهی شناخت اساطیر و نمادهای آغازین درس میداد. او در همین دوران با «هژیر داریوش»، فیلمساز ایرانی ازدواج کرد و از او صاحب دو فرزند شد. این ازدواج چندان ادامه نداشت و این دو نفر از هم جدا شدند.
گلی ترقی از سال 58، با شروع جنگ به همراه فرزاندش در فرانسه اقامت کرد و از ان زمان در این کشور زندگی میکند.
گلی ترقی نوشتن را با کتاب «من چه گوارا هستم» آغاز کرد. این مجموعه داستان را سال 1348 انتشارات مروارید منتشر کرده است.
داستانهای «بزرگ بانوی روح من»، «اتوبوس شمیران» و «خانهای در آسمان» مهمترین داستانهای کوتاه گلی ترقیاند که از برجستهترین آثار ادبیات معاصر ایران به حساب میآیند. آثار گلی ترقی بیشتر مجموعه داستاناند و در میان آنها چند رمان وفیلمنامه هم به چشم میخورد. مجموعه داستانهای «خاطرههای پراکنده»، «جایی دیگر»، «دو دنیا» و «فرصت کوتاه» مجموعه داستانهای کوتاهی است که از این نویسنده منتشر شدهاند. «عادتهای غریب آقای الف» نیز مجموعه داستان دیگری از گلی ترقی است که هرگز در ایران چاپ نشد.
گلی ترقی اولین رمانش به نام «خواب زمستانی» را سال 1354 نوشت و پس از آن با فاصلهی نزدیک 40 سال رمان اتفاق در سال 93 و بازگشت در سال 97 از او منتشر شد. گلی ترقی یک داستان منظوم نیز در کارنامه دارد؛ «دریا پری، کاکل زری» داستان زیبایی است که محبوبیت زیادی دارد.
فیلمنامهی فیلم بیتا متعلق به گلی ترقی است و فیلم«درخت گلابی» مهرجویی نیز براساس داستان «درخت گلابی» این نویسنده ساخته شده است.
از میان آثار گلی ترقی کتابهای «فرصت دوباره»، «اتفاق»، «دو دنیا» و «درخت گلابی» را میتوانید از فیدیبو دانلود کنید. کتاب صوتی بسیاری از آثار گلی ترقی در بازار کتاب اایران موجود است.
خرید و دانلود کتاب پی دی اف(پی دی اف) بازگشت در همین صفحه ممکن است. همچنین کتاب بازگشت نوشتهی «هشام مطر» نویسندهی آمریکایی-لیبیایی نیز در فیدیبو موجود است که ربطی به کتاب خانم ترقی ندارد.
گلی ترقی در میان زنان نویسندهی معاصر چهرهی برجستهای است. ایشان برندهی جوایز ادبی مختلفی شده است. سال 1985 ترجمهی فرانسوی داستان کوتاه «بزرگ بانوی روح من» برندهی جایزهی داستان سال فرانسه شد. سال 2009 نیز جایزهی بیتا، جایزهی سالانهی بزرگان ادب و فرهنگ ایران به این نویسندهی برجسته تعلق گرفته است.
داستانهای «آن سوی دیوار»، «گلهای شیراز»، «انار بانو و پسرهایش»، «درخت گلابی» و «بزرگ بانوی روح من» نیز در دوره های مختلف جایزهی گلشیری در ایران به عنوان داستان برگزیده انتخاب شدهاند.
آثار گلی ترقی طرفداران زیادی در ایران دارد. این نویسندهی توانمند با آنکه سالهای زیادی را خارج از وطن گذرانده اما قلمش همچنان بسیار روان است و مخاطب را واردار به خواندن داستانهایش میکند. او ساده و روان داستان مینویسد و داستانهایش موضوعاتی را روایت میکند که خواننده با آنها بیگانه نیست. «علی اصغر محمدخانی: در جلسهی نقد آثار این نویسنده دربارهی آثار گلی ترقی گفته است: «مسألهی زن در آثار ترقی مهم است. بررسی آثار او در این 40 سال این مولفهها و همچنین نوستالژی و غم غربت را در آثارش نشان میدهد. داستانهای او به مثابهی سندی تاریخی برای بررسی تاریخ اجتماعی یک دوره میتوان استفاده کرد. مرگ اندیشی و دل بستگی به یونگ نیز در آثار او دیده میشود.»
گلی ترقی همواره از علاقهاش به زبان فارسی و داستاننویسی سخن میگوید و خودش را تحت تاثیر نامداران شعر و ادبیات از جمله فروغ فرخزاد میداند. او دربارهی تاثیرپذیریاش از فروغ گفته است: «من از شعرهای فروغ تاثیر زیادی گرفتم. چون میدیدم همان نگاه و رابطهای را که من با اشیا داشتم، او بیشتر داشت. نثر داریوش آشوری و شاهرخ مسکوب که از دوستان من بودند، بسیار بر من اثر گذاشت و اینها فارسی من را جلو برد.»
غم غربت نیز در آثار ترقی نقش ویژهای دارد. به نظر میرسد دلتنگی برای وطن هرگز از زندگی گلی ترقی نرفته است. به عقیدهی منتقدان شخصیتهای داستانهای ترقی نوعی گمگشتگی دارند و به نظر میرسد هرگز آرام و قرار پیدا نمیکنند.
پایینیها نگران آیندهشان بودند. هر روز منتظر احضاریه دادگاه بودند و به لبخند دوستانه ماهسیما اعتماد نداشتند. زندگی آرامی داشتند، گرچه ته دلشان میدانستند این آرامش موقتی ست. «ما شهید دادیم» ادعایی نیم بند بود (کدام شهید؟) نمیشد آن را ثابت کرد.
کبرا بیشتر از دیگران هراسان بود و دنبال چاره میگشت.
«نباید دست رو دست بذاریم و تماشا کنیم. یه وقت دیدی ما رو انداختن تو کوچه.»
حسین آقا آرام بود. میدانست بلندکردن آنها، بعد از بیست سال، آسان نیست. توی زمین این خانه ریشه دوانده بودند. مالک درختها محسوب میشدند(درختهای نیمه خشک).
گفت: «شلوغش نکین. خدا بزرگه. شاید یه راه حلی پیدا کنیم.»
گوهر تنها کسی بود که از رفتن به جایی دیگر ناراحت نبود. هیچ وقت این خانه را خانهی واقعی خودش نمیدانست. شاید مجبور میشد برود کابل پیش شوهرش. از آن شایدهای نزدیک به محال. مگر آن که شوهرش طلاقش بدهد و بخواهد بچهها را از او بگیرد.
کبرا بداخلاق بود و غر میزد: «معلوم نیست واسه چی گذاشتن رفتن. چرا بعد از این همه سال برگشتن؟ ما چه گناهی کردیم؟ گاهی وقتا به سرم میزنه برگردیم آبادی خودمون. فکر میکردیم انقلاب شده و ما صاحبخونه میشیم. اما چی نصیبمون شد؟ هیچی.»
حسین آقا گفت: «از این خبرا نیست. با من حرف زده. میگه من میمونم بالا، شما همون پایین سرجاتون باشین.»
کبرا راضی نمیشد: «از کجا معلوم سر قول و قرارش باشه؟ بالا مال من- پایین مال شما. همین طوری. نه نوشتهای، نه مهری، نه امضایی.نه. همهش کلکه. میخواد ما رو بیرون کنه.»
خانوم باجی شامش را که از ناهار ظهر مانده بود، دوست نداشت. تف کرد توی بشقابش. بلند شد. کمرش را به زحمت راست کرد. چوبی را که کنار در بو، برداشت.
گفت: «الان نشونش میدم. ما رو خر گیر آورده»
حسین آقا پرید جلویش را گرفت. کبرا سرش را تکان داد و زیر لب چیزی نامفهوم گفت. احتمالا فحشی نثار خانوم دکتر و خانوم باجی و خودش و زندگیاش کرد.
گفت: «یه فکر خوبی به سرم زده. میگم چطوره یه کاری کنیم که بترسه، بذاره بره.»
فرمت محتوا | epub |
حجم | 947.۹۷ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 160 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۵:۲۰:۰۰ |
نویسنده | گلی ترقی |
ناشر | نشر نیلوفر |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۶/۲۷ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 17,500 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
"بازگشت" داستان زندگی زنی ۵۲ ساله بنام ماه سیماست که حدود ۲۰ سال است در پاریس زندگی میکند.زندگی اش در این مدت دستخوش تغییرات بسیاری شده است . پسرانش به آمریکا رفته اند و همسرش نیز به ایران بازگشته و تنها زندگی میکند .او اکنون تنها و دور ازعزیزانش با ماندن در گذشته وبه امید روزهای بهتر در آینده روزگار را سپری میکند و بین دوراهی بازگشت به ایران وپیدا کردن همسرش مانده است......در نهایت به ایران بازمیگردد اما آنچه مشاهده میکند با تصوراتش از اقوام ، دوستان و حتی همسرش بسیار متفاوت است.و نکته ی داستان همین جاست ؛ بازگشت ماه سیما به خود و زندگی در زمان حال و رویارویی با حقایق زندگی .... بطوریکه زنی که در انتهای داستان میبینیم با ماه سیمای ابتدایی بسیار متفاوت است. در مجموع داستان کوتاه و خوبی بود، در حد کتابی برای سرگرمی نه رمانی پیچیده با موضوعی عمیق.
کتاب خوبی است، برای کسی که تجربه این آمدن و رفتنها، بستن و گسستن ها را دار خیلی ملموس است اما متاسفانه خیلی زود کتاب از یک رمان جذاب واقع گرا به ورطه داستان کوتاه میگرود، و داستان و شخصیتها و اتفاقات شتابزده جمع بندی میشوند و لذت همراهی با داستان ابتر میشود، متاسفانه این ضعف در رمان نویسی همچنان باقی است، تنها داستان کوتاهی است که بلند روایت شده و فاقد خصوصیات یک رمان است. مضمون را دوست داشتم ولی قالب را نه !
من غالب کتابهای خانم ترقی را خوانده ام.یک بخش این کتاب که روایت پاریس است کاملا صحیح نگارش شده واقعیت اکثر ایرانی ها در غرب ولی بخش بازگشت به ایران هم خوانی با حال ندارد.ترکیبی از مسایل دهه ۶۰ و ۹۰ است.سوار اتوبوس شدن....تصاحب من زل و از آن طرف مهاجرت و ساختمان سازی. بنظرم نویسنده مدتی ایران نبوده و وقایع بروز را ننوشته
رابطه بین ابن زن وشوهر رو درک نکردم .دونفر این همه مدت از هم بی خبر باشند یعنی از هم دل بربدن دیگه..... پس تب کردن نداره وقتی حتی بعداز برگشتن هم تا چند ماه از همسرش خبر نمیگیره... ولی خوب سیر تکاملی که این خانم از یه زن وابسته به مستقل طی کرد ..البته استقلال فکری ،جسمی که مدتها تنها بود... جالب بود ... به عنوان اولین اثری که از ایشون خوندم خیلی جذبم نکرد.
انگار این کتاب رو دو نفر نوشتند، بخشی که در پاریس میگذرد توسط نویسندهای خوب و بخش ایران رو به نظر میرسد خانم فهیمه رحیمی نوشته باشد. شخصیت های سطحی و گل درشت، روابط غیر منطقی که به هیچ دوره زمانی در ایرا ن نمیخوره پیشنهاد میکنم وقتی شخصیت اصلی به ایران برگشت، دیگه ادامه داستان رو نخونید و خودتون تخیل کنید بقیه اش رو
در کل خوب بود . یجاهایی توصیفات اضافی حوصله سر بر داشت ، بعضی شخصیت ها خوب پرداخت نشده بودن مثل امیر رضا و سام. اما بعضی جملات کتاب آموزنده بود ،من دو روزه خوندمش. مرسی از فیدیبو
«میانسالی» پدیده عجیبی است: میانه در عمر، ولی نقطه عطف در فرصت و عقل. نوعی سفر قهرمانی برای فرد که بفهمد چگونه باید تعادل را به زندگی برگرداند. این کتاب برای من چنین مسیری را میپیماید.
کتابهای دیگه خانم ترقی جالب تر از این کتابشون هستند. شخصیت های داستان خوب پرداخته نشده بودند. من خیلی لذت نبردم ولی هر کتاب ارزش یکبار خوندن رو داره.
نثر تر و تمیز خانم ترقی و روایت ملموس از ماندن یا برگشتن برای من بسیار دلپذیر بود. امیدوارم خانم ترقی بیشتر بنویسند.
سیر تکامل یک زندگی را به خوبی به تصویر کشیده است. هر کدام از ما یک ماهسیما درون خود داریم که منتظر پیدا شدن است.