کتاب مردی به نام اوه نوشته فردریک بکمن، یکی از محبوبترین و تأثیرگذارترین رمانهای معاصر است که داستانی عمیق، احساسی و در عین حال طنزآمیز را روایت میکند. این کتاب که توسط الناز فرحناکیان ترجمه و از سوی نشر نون منتشر شده، درباره مردی سالخورده و بداخلاق اما دوستداشتنی است که زندگیاش با ورود افرادی جدید دگرگون میشود. رمان بکمن با پرداختی هوشمندانه به روابط انسانی، عشق، فقدان و امید، توانسته جایگاه ویژهای در دل مخاطبان پیدا کند. با فیدیبو همراه باشید.
مردی به نام اوه در سال 2012 منتشر شد و خیلی زود به یکی از پرفروشترین رمانهای جهان تبدیل شد. این کتاب داستان مردی تنها و سختگیر را روایت میکند که در پس رفتارهای تند و عبوس خود، قلبی مهربان و پر از احساسات پنهان دارد. داستان این کتاب به بررسی مفهوم عشق، دوستی، مرگ، تنهایی و ارتباط میان نسلها میپردازد و نشان میدهد که چگونه یک تعامل کوچک میتواند زندگی یک فرد را متحول کند.
اوه، پیرمردی 59 ساله، مردی بداخلاق، سختگیر، کمحرف و عادتگراست که قوانین خاص خود را در زندگی دارد و نسبت به تغییرات اطرافش مقاومت میکند. او که به تازگی همسر محبوب خود یعنی سونی را از دست داده، احساس پوچی و تنهایی میکند و تصمیم به پایان دادن به زندگی خود میگیرد.
اما ورود یک خانوادهی پر جنب و جوش ایرانی به محلهی او، همهچیز را تغییر میدهد. پروانه، زنی ایرانی، با روحیهای شاد و مهربان، به تدریج وارد دنیای بسته اوه میشود و همراه با فرزندان و همسرش، یخ سرد و تلخی زندگی اوه را میشکند. در طول داستان، ما با گذشته اوه و عشق بیپایان او به همسرش سونی آشنا میشویم و درمییابیم که پشت این چهره سختگیر، قلبی پر از عشق و فداکاری نهفته است.
در نهایت، اوه که زمانی تصمیم به ترک این دنیا گرفته بود، با یافتن معنا و روابط جدید در زندگیاش، مسیر متفاوتی را انتخاب میکند.
فردریک بکمن در این کتاب از سبکی احساسی، طنزآمیز و روان استفاده کرده است. برخی از ویژگیهای برجسته سبک او به شرح زیر است:
این کتاب برای تمامی افرادی که به داستانهای احساسی و تأثیرگذار علاقه دارند، مناسب است. همچنین اگر جزو افراد زیر هستید خواندن این کتاب برای شما مناسب است:
بکمن در این کتاب سعی دارد نشان دهد که پشت رفتارهای سرد و سختگیرانه افراد، یا به عبارتی بداخلاق بودن، همیشه دلیلی وجود دارد. او معتقد است که مهربانی، دوستی و عشق میتواند زندگی هر فردی را تغییر دهد. او همچنین در این کتاب تلاش کرده به نقد جامعهی مدرن، فردگرایی و بیتوجهی به سالمندان و سنتها بپردازد.
فردریک بکمن مانند هر نویسنده دیگر، در نوشتن کتاب مردی به نام اوه تحت تأثیر نگرش و طرز تفکر نویسندگان دیگر قرار داشته است. از جمله این افراد میتوان موارد زیر را نام برد:
مردی به نام اوه یکی از پرفروشترین رمانهای دهه اخیر بوده و افتخارات زیادی کسب کرده است. از مهمترین افتخارات این کتاب میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
اُوِه ساعت یک ربع به شش از خواب بیدار شد، برای خودش و زنش قهوه درست کرد. توی خانه چرخی زد و به تمام رادیاتورها دست زد تا مطمئن شود مبادا همسرش مخفیانه درجه حرارت را بالا برده باشد. طبیعتاً تمامشان روی همان درجه دیروز بودند، با اینحال آنها را اندکی به سمت پایین چرخاند، فقط محض اطمینان.
بعد کتش را از تنها گیرهای که در جمع شش گیرهی داخل راهرو که مختص به او بود و همسرش لباسهایش را به آن آویزان نکرده بود، برداشت. کنترل روزانهاش را انجام داد. شمارهی خودروها را یادداشت کرد و دستگیرهی درِ گاراژها را پایین کشید، هوا سرد شده بود. وقتش رسیده بود که کت پاییزی آبی رنگش را با یک کت زمستانی عوض کند.
"زندگی، مانند تمام چیزهای دیگر، وقتی آدم به سن اوه میرسد، چیزی جز یک سری عادت نیست. آدم به هر چیزی که فکرش را بکنید عادت میکند. حتی به تنهایی"
اگر از خواندن کتاب مردی به نام اوه لذت بردهاید و به این سبک کتابها علاقمند هستید، کتابهای زیر برای خواندن به شما پیشنهاد میشود:
فرمت محتوا | epub |
گوینده هوشمند (AI) | راوی |
حجم | 2.۲۵ مگابایت |
تعداد صفحات | 392 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۳:۰۴:۰۰ |
نویسنده | فردریک بکم ن |
مترجم | الناز فرحناکیان |
ناشر | نشر نون |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | A man called Ove: a novel, 2,014 |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۵/۱۰/۰۷ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 95,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
من ترجمه این کار رو خیلی دوستش داشتم چون می دونم خانم تیمورازف از زبان سوئدی ترجمه کردند و در این کشور زندگی میکنند. زبان طنز کتاب رو خیلی خوب انتقال داده بودند
انقدر گفتن خوبه که تسلیم شدم، شروع کردم به خوندنش. خب واقعا هم خوب بود؛ عالی بود. داستان روایتگر سرگذشت یه پیرمرده، یه پیرمرد که نه، مردی به نام اوه. اگر گفتم داستان در مورد یه پیرمرده فقط به این خاطره که داستان از این دوران شروع میشه وگرنه نویسنده پیوسته داستان رو پس و پیش میکنه، میبردتون به زمانی که اوه پسربچه ای بیش نبود، پسربچه ای که بزرگ میشه، عاشق میشه، بابابزرگ میشه و و و شخصیت اوه شخصیت رایجی نیست، درونگرا، مردم گریز و با باورهای خاص و کمی عجیب. اما این اوه ما خصوصیات فوق العاده ای هم داره، صادق و درستکار، باپشتکار و شاید مهم تر از همه شجاع، شجاع در انتخاب اونچه از زندگی میخواد. اولین و نزدیکترین شخصیتی که به ذهنم میرسه آقای فردریکسون در انیمیشن است و بعد از اون شخصیت هایی مثل گورو در من نفرت انگیز و حتی ژان والژان. داستان شرح یه زندگی معمولیه، گاهی باعث خنده تون میشه و گاهی به گریه میندازدتون، گاهی حرصتون میده و گاهی باعث هیجان تون میشه. اما مهم ترین خصیصه اش همون معمولی بودنشه، انگار به آدم تلنگر میزنه: خب این زندگی اوه بود، انتخاب هاش رو دیدی، سرنوشتش رو خوندی، تو کجای کاری؟ میدونی میخوای به کجا برسی؟ دوست داشتم بیشتر از اوه براتون بگم ولی داستان پر از اتفاقات غافلگیرکننده است و میترسم ناغافل با گفتن یک کلمه اشتباه سبب تلف شدن بعضی از اونها بشم. از خوندن این داستان بسیار لذت بردم، امیدوارم شما هم لذت ببرید :)
قطعا شخصیت اُوه یاد خیلی از دوستانی که این کتاب رو خوندن میمونه. شخصیت به یادمونی میشه. وقتی کتاب تموم شد پیش خودم گفتم کاش همه مثل اُوه بودند. انسانم آرزوست
کتاب از نا امیدی به امید می رسه مثل نوری که تو دل تاریکی سوسو می زنه و کم کم نور بیشتر میشه و یک دفعه همه چیز رنگ میگیره و عالی میشه در واقع ترکیب خوبیه از آرامش و امید
اون شبی که خوندن این کتاب رو تموم کردم، پتو. رو روی سرم کشید و تا صبح گریه کردم. دلم میخواست کتاب ادامه داشت. دلم برای اُوه تنگ میشه. حتما بازم میخونمش. من اوه رو دوست داشتم و با این کتاب زندگی کردم. ترجمه روان. داستان قوی. شخصیت پردازی عالی. کتاب با ناامیدی شروع میشه و با نور تموم میشه.
"مردی به نام اوه" همه ی ما در هنگام خواندن رمان برای شخصیت ها تصویر پردازی می کنیم و این امری ناخوداگاه است که در ذهن هر خواننده ای رخ می دهد. تصویری از اوه که پس از مطالعه چند سطر ابتدایی در ذهن من شکل گرفت بدون لحظه ای درنگ Clint Eastwood بود، شخصیتی عبوس،جدی و منظم که بسیار تابع قانون است و نمیگذارد کسی حق او را پایمال کند،و این شخصیتِ بسیار نزدیکِ کاراکتر اوه با کاراکتر های سینمایی ایستوود تصویری بسیار شفاف از اوه را در نظر جلوه میسازد. اوه شخصیتی بسیار متکی به نفس می باشد،شخصیتی که نمی تواند بی نظمی های این موجودات دو پای اطراف خود را درک کند،اصلا نمیتواند به شخصیت هایی که علایقشان ثبات ندارد اعتماد کند،زمان برای اوه مهم ترین مسئله در زندگی است و اصلا نمیتواند درک کند چطور میتوان به کسی که اعتماد کرد که روی زمان حساسیت ندارد،اوه کاراکتری منظم ولی منزوی است، انزوایی که به او تحمیل شده است زیرا کمتر شخصی مانند اوه فکر میکند، اما وقتی با اوه آشنا میشوید متوجه می شوید که در پشت آن چهره عبوس مردی است با بالاترین تعهدات اخلاقی و اجتماعی،کاراکتری که یکی از جذاب ترین کاراکترهایی است که با آن آشنا خواهید شد. "سونیا" حقیقتا مکملی بی نظیر برای اوه می باشد،شخصی که انگار مانند یک وجدان بیدار و آگاه و شخصی که بیش از هر شخص دیگری اوه را درک می کند هر بار خشم اوه را فرو می نشاند و باز هم پیرمرد را به سوی آرامش هدایت میکند. پس از مرگ سونیا،اوه نیز از درون میمیرد زیرا تنها کسی که به خوبی می توانست شخصیت او را درک کند دیگر در این دنیا نفس نمیکشد، پس از مرگ سونیا شکافی بسیار عمیق در درون اوه ایجاد می شود،شکافی که فقط با کنار سونیا قرار گرفتن است که می تواند آن را پر کند، پس اوه تصمیم میگیرد تا هر چه زودتر باز هم در کنار سونیا قرار بگیرد، هر بار که او در حال اجرایی کردن این تصمیم است حادثه ای رخ می دهد، حادثه ای که در آن هر بار شخصی از اوه تقاضای کمک می کند، و اوه کمک کردن به دیگران را مقدم بر پایان زندگی خود می داند. در حقیقت از نظر اوه تا وقتی می تواند کار درست را انجام دهد و مفید واقع شود زمان درستی برای از دنیا رفتن نمی باشد. علاوه بر جذابیت بی نظیر داستان و به خصوص کاراکتر اوه از دیگر نقاط قوت این رمان سوئیچ کردن های بسیار قدرتمند در بین زمان حال و گذشته ی اوه میباشد که به هیچ عنوان خواننده را سردرگم نمی سازد.و این توانایی بسیار بالای نویسنده را در این زمینه خاطر نشان می کند. "مردی به نام اوه" یک رمان کامل است کتابی که حداقل چند روز شما را به فکر وا میدارد. . ?محمد ایوبی . . سی و یکمین روز از بهار ۱۳۹۸
دلم براش تنگ میشه !
این کتاب یک شاهکار ادبی یا داستانی نیست، ولی ارزش خوندن رو داره. مارو با چیزی آشنا میکنه که کمابیش باید باهاش دست و پنجه نرم کنیم: پیری و تنهایی. با ساده ترین واژگان و روان ترین سبک ممکن، تنهایی و پیریه یک انسان رو به تصویر میکشه. قاعدتا مجذوب حال و هوای داستان، سوئد و روابط انسانیِ اونجا میشید. این کتاب شما رو میخندونه، میگریونه، از آینده میترسونه و به زندگی امیدوار میکنه.
?از نظر ادبی چرا خوب بود. همون ۴۰صفحه اول شاهکارو حس میکنی و تا اخر ادامه داره. خیلی چیزای خوب یادت میده. عشق و صمیمیت و یه چیز خیلی مهم قاعده مند بودن تو زندگیه که خاص اوه است. بخشهای قابل توجه کتاب، سخنان سونیا و بینش اونه نسبت به جامعه، روزگار و خدا ?اما یه اشکال اساسی داره و اون به خاطر فرهنگ باز اون منطقه از اروپاس. یا بهتره بگم بی فرهنگی. و نتیجه ش میشه همین ترویج همجنس گرایی تو این کتاب. و این عقیده اوه که ادم باید همیشه روی اصول صحیح زندگی رو پیش ببره وگرنه سنگ روی سنگ بند نمیشه و این عقیده درضدیت با اون آزادی افراطیه که ایجاد شده ویکی مثه اوه با اینکه به هیچ مذهبی اعتقاد نداره اینو فهمیده که اگه اصول ثابتی تو زندگی نباشه همه چی نابود میشه. تو تموم داستان آدمای خیلی مختلفی پیدا میشن. بعضی خیلی خوبن بعضی افتضاحن. نکته اینجاس که اوه با همه ارتباط داره اما اوصولش همیشه پابرجاس. اون هیچ وقت مست نکرد و حتا از الکل متنفره. مردم براش خیلی مهمن. اصلن یک ذره هم به عشقی به غیراز همسرش فکر نکرده و کلن تمام عمرش یه اصولی تو زندگی روزمره ش حتا داشته. مهم اینه که تا چه حد انسان باشی. شاید اصول یکی انسانیت باشه شاید از یکی انجیل باشه و شاید یکی اصولش سیره اهلبیت. مهم اینجاس که تو با عقلت تشخیص بدی کدوم بهتره که البته هروقت انسان فقط به خودش تکیه کرد و بیخیال خدا شد ضررکرد. و وقتی فهمیدی اون اعتقاد درست چیه، مهمترین کار میشه پایبندی همیشگی ب اون. اوه هیچ وقت شعار نداد. از اون آدمایی بود که دوره شون داره تموم میشه،اونایی که به کاری که مردم میکنن بها میدن نه حرفایی که اونا میزنن. اون چیزی که اعتقاد داری دقیقن اونیه که عمل میکنی نه چیزی که میگی میخوام بگم که مخاطب عزیز اینو بدون نویسنده این کتاب داره از داخل اون فرهنگ با تو حرف میزنه و بالتبع همه حرفاش جالب نیس. اما کتاب برای رشد آدمه. نه اینکه هرچی نویسنده میگه درسته. اینکه تو باعقلت میفهمی که چطوری از این کتاب درس بگیری مهمه. و همین درسهای کوچیکه که پازل زندگی یه ادمو باارزش میکنن
من خیلی در برابر خوندن این کتاب مقاومت میکردم چون فکرمیکردم در مورد یه پیرمرد خرفته که حرفی برای گفتن نداره و بیش از حد عامه پسنده ولی یه جوری درگیر داستان شدم که کل کتاب رو توی یک ۲۴ ساعت تموم کردم و اصلا نتونستم ازش دل بکنم. قبلا هم کتاب پیرمرد صد ساله ای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد رو هم خونده بودم یکم این دو تا کتاب به هم شبیهن ولی اوه رو خیلی خیلی بیشتر دوست داشتم. یه کتاب اروم بود در مورد یه زندگی. همیشه گوش دادن به داستان های زندگی مردم خیلی لذت بخشه. از اون قسمت داستان کودکی تا بزرگسالیش و داستان اشناییش با سونیا خیلی بیشتر از بقیه بخشای کناب لذت بردم چون نشون میداد که چجوری اصلا اوه تبدیل شده به اوه ای که الان هست. از شخصیت های ایرانی کتابم خوشم اومد همسر فردریک بکمن هم ایرانیه و احتمالا از اونجا الهام گرفته شده. در مورد خود ترجمه کتابم اینو بگم که خیلی خوب ترجمه شده بود به نظرم و تا جایی که تونسته بود سانسور نشده بود طوری که حتی با سانسور هم میفهمیدی چه اتفاقی داره میوفته. از متن کتاب: &#۳۴;اوه سیاه و سفید بود و زنش رنگی بود. تنها رنگ زندگی اوه&#۳۴; &#۳۴;او گاهی میگفت که همه راه ها تو رو به جایی میرسونن که برات در نظر گرفته شده. تقدیر لابد برای او به همین معنا بود. برای اوه اما او خود تقدیر بود.&#۳۴; &#۳۴;بعد او شروع کرد به توضیح اینکه هرکدام از کتاب های روی پایش در مورد چه چیزی است. و اوه فهمید دلش میخواهد باقی زندگی اش را به شنیدن حرف های دختر در مورد چیز هایی که دوست دارد بگذراند.&#۳۴; &#۳۴;هیچکس هرگز از اوه نپرسید تا پیش از روزی که با دختر دیدار کند زندگی اش چطور بوده. اما اگر کسی ازش می پرسید جواب میداد، پیش از آشنایی با زنش اصلا هرگز زندگی نکرده بود.&#۳۴; راستش خیلی کوت های موردعلاقم زیاد بودن. این کتاب کلی حرف در مورد فلسفه زندگی هم میزنه ولی خب اونارو نتونستم اینجا بیارم.