افراد زیادی در جامعه هستند که سن خود را برای اهمال کاری و به تعویق انداختن کارها بهانه میکنند. فرقی نمیکند در چند سالگی، همیشه عدهای هستند که میگویند: «از من گذشته است» یا «دیگر برای این کارها دیر شده است» اما با نگاه به زندگی بعضی از افراد میتوان به این درک رسید که هیچگاه برای شروع دیر نیست. «بریت ماری» در کتاب «بریت ماری اینجا بود» زنی است که در آستانهی 70 سالگی به دنبال رویاهای خود میرود و تسلیم نمیشود. خواندن داستان زندگی او امید و انگیزه را در دل زندگی میکند.
«بریتماری اینجا بود» رمان بلندی است نوشتهی نویسندهی سوئدی «فردریک بکمن» است. بکمن در این کتاب با زبانی ساده و روان داستان بریتماری را روایت میکند. بریت ماری زن 63 سالهای است که در ظاهر رفتار غیراجتماعی و عجیبی دارد. او در گذشته خواهر بزرگترش اینگرید را در تصادف از دست داده است. اینگرید دختری زیبا و اجتماعی بوده که محبوب خانواده بود. بعد از مرگ او بریتماری به این فکر میکند که چرا او جای خواهرش از دنیا نرفته است.
ماری زنی وسواسی است که به تمیزی و نظافت بیش از حد اهمیت میدهد.کوچکترین به همریختگی ماری را دلآزرده میکند چون او طبق اصول و قواعد خاص خودش زندگی میکند و سعی میکند برای اطرافیان فرد مفیدی باشد. شاید گاهی ناخواسته دیگران پیشنهادهای او را انتقاد یا قضاوت برداشت کنند اما ماری دل مهربانی دارد و برایش مهم است که دیگران دربارهی او چه فکری میکنند، برای ماری مهم است که هیچگاه کسی را از خود نرنجاند.
ماری در دورهی جوانی با دو برادر به نامهای آلف و کنت آشنا میشود و در نهایت با کنت ازدواج میکند. ماری بعد از سالها زندگی مشترک متوجه خیانت همسرش میشود و او را برای مدتی ترک میکند. این موضوع باعث میشود که ماری انگیزهاش برای پیدا کردن کار بیشتر شود و تصمیم میگیرد که خودش را باور کند و به دنبال رویاها و آرزوهایش برود. او از طریق اداره کاریابی سرایدار خانه جوانان در روستا میشود.
این شغل برای ماری یک شروع تازه است و اتفاقات جالبی در ادامه برای او میافتد. حتی بچههای روستا که میخواهند فوتبال بازی کنند از ماری خواهش میکنند تا مربی تیم کوچک آنها باشد.
شخصیت بریتماری در کتاب «بریتماری اینجا بود» تا حدودی شبیه شخصیت «اوه» در کتاب «مردی به نام اوه» و شخصیت مادربزرگ در کتاب «مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف است» است. شخصیتپردازی که شاید در ظاهر کلیشهای و تکراری به نظر بیاید. این بار هم یک آدم مسن با وسواس و مقررات و رفتارهای عجیب ولی در نهایت شخصیتی شیرین و مهربان که خواننده مثل «اوه» به او علاقهمند میشود.
شاید در ظاهر بتوان بین شخصیتهای رمانهای بکمن شباهتهایی پیدا کرد اما در هر کدام از شخصیتهای آثار او ویژگیهایی منحصر به فردی وجود دارد که باید با نگاهی تیزبینانه آنها را کشف کرد.
بریت ماری زنی نامرئی است، کسی از درون او خبر ندارد. او تمام عمر خود را با ترس اینکه در تنهایی بمیرد و روزهای زیادی بدن بی جانش کشف نشده باقی بماند زندگی میکند. بریتماری وسواس تمیزی و سازماندهی دارد. همهچیز باید مرتب و تمیز باشد و اگر غیر از این باشد ماری احساس گناه میکند.
همهی این خصوصیتها بریت ماری را تبدیل به یک زن غیرعادی با عادتهای عجیب و تغییر ناپذیر کرده است. این نوع زندگی برای اکثر افراد جامعه کسلکننده و غیر قابل باور است. اما ماری در طول داستان امنیت و آسایش واقعی را پیدا میکند. نکتهی جالب و متشابه دربارهی ماری در این کتاب با افراد جامعه این است که او هم مانند خیلی از افراد، درست وقتی که با فشار روانی مواجه میشود تصمیم به تغییر میگیرد. زمانی که ماری زندگی با شوهرش را غیرقابل تحمل میبیند، تغییر تنها گزینه برای اوست. همین واقعگرایی بکمن در خلق شخصیتها، جذابیت داستانهای او را دو چندان میکند.
در ابتدای داستان ماری زنی تسلیمشده در برابر خواستههای همسرش است. او خود را در هر شرایطی فدای افکار و احساسات دیگران میکند چون دوست ندارد دیگران از او دلآزرده باشند. ماری به مدت چهل سال خودش و رویاهایش را نادیده میگیرد تا دیگران را از خود راضی نگه دارد. احتمالا بسیاری از خوانندگان هم با شخصیت ماری همذات پنداری کنند چراکه ممکن است آنها هم به خاطر دیگران خودشان را کنار گذاشته باشند و حالا به دنبال انگیزهای برای تغییر باشند.
کمی جلوتر زمانی ماری برای کار وارد روستایی به نام بورگ میشود. بورگ روستایی است که با فقر و بحران اقتصادی مواجه شده و بیشتر مغازههای آن تعطیل است. زمانی که ماری وارد بورگ میشود اتفاق عجیبی برای او میافتد. او بدون اینکه حتی بداند فوتبال چیست ناخواسته با اصرار بچهها و جوانان یک تیم فوتبال راه اندازی میکند. ماری از فوتبال چیزی نمیداند اما خواننده شاهد تلاش و امید او برای بردن این تیم به مسابقات قهرمانی است.
ماری که همیشه متکی به همسرش بود و نمیتوانست کارهای بزرگ را بدون همسرش انجام دهد حالا وارد دنیای جدیدی به نام بورگ شده است.
بریتماری همان بُعد خاموش درون ماست که منتظر است تا بیدارش کنیم و به همه نشان دهیم که خواستن توانستن است.
ماری به خوانندگان نشان میدهد که هیچگاه برای شروع و تغییر دیر نیست کافی است انسان تواناییهایی خود را بشناسد و با امید و انگیزه ادامه دهد.
«کارل فردریک بکمن» از نویسندگان خوشاقبال سالهای اخیر است. او با رمان محبوب و پرفروش «مردی به نام اُوه» یک شب راه صدساله را رفت و در سراسر جهان به شهرت رسید. بکمن در سال 1981 در استکهلم سوئد متولد شد. او از کودکی به خواندن و نوشتن علاقه داشت. بکمن کار نویسندگی را با وبلاگ نویسی شروع کرد و بعدها در روزنامهها و نشریات مختلف از جمله مجله«مترو» مطلب مینوشت.
بکمن در سال 2012 با انتشار اولین کتاب خود «مردی به نام اُوه» به موفقیت بزرگی دست پیدا کرد. این کتاب در زمان بسیار کوتاه تبدیل به یکی از کتابهای جذابی شد که در همهجای دنیا از آن صحبت میشد و تا مدتها در صدر فهرست پرفروشهای کشور سوئد و نیویورکتایمز قرار داشت. «مردی به نام اوه» داستان پیرمردی است که به ظاهر جدی و گوشهگیر است اما عشق و گرمای وجود او خوانندگان را مجذوب خود کرده است. مردی به نام اوه تا به امروز به بیش از سی زبان ترجمه شده و میلیونها نسخه از آن در سراسر دنیا به فروش رفته است.
بر اساس رمان «مردی به نام اُوه» فیلمی سوئدی هم ساخته شد که در هشتاد و نهمین دوره جوایز اسکار نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی زبان شد.
بعد از محبوبیت کتاب مردی به نام اوه و شهرت جهانی بکمن، خوانندگان زیادی از سراسر جهان آثار این نویسندهی سوئدی را دنبال میکنند. بکمن هم دست خالی نبود و تقریبا هر دو سال یک بار با انتشار یک کتاب جدید طرفداران خود را از انتظار بیرون آورد.
دومین کتاب بکمن «مادربرگ سلام رساند و گفت متاسف است» بود که در سال 2015 منتشر شد. یک سال بعد بکمن کتاب «بریتماری اینجا بود» را منتشر کرد، داستانی که از جهاتی شباهتهایی با داستان «مردی به نام اوه» داشت و بعضی از آن به عنوان نسخهی مونث اوه یاد کردند. در سال 2019 از روی داستان «بریتماری اینجا بود» هم فیلمی سوئدی به کارگردانی « تووا نووتنی» با همین نام ساخته شده است.
از جمله آثار بکمن که در ایران هم ترجمه و منتشر شدهاند میتوان به کتابهای «معامله زندگی با زنی خاکستریپوش»، «مادربرگ سلام رساند و گفت متاسف است»، «و هر روز راه صبح راه خانه دورتر میشود»، «شهر خرس»، «ما در برابر شما»، « و من دوستت دارم» و «معامله زندگی» هستند که نسخه pdf آنها برای خرید و دانلود در سایت فیدبیو قرار گرفتهاند.
شاید عدهای بر این باور باشند که مردمانی که در کشورهای سردسیر زندگی میکنند افرادی سرد و بیروح هستند و نویسندگان این کشورها هم از این قاعده مستثنی نباشند و اقلیم سرزمینشان بر لحن قلم آنها تاثیرگذار باشد. باید گفت که این تصور اشتباهی است که غالب مردم دارند. سوئد کشوری سردسیر است اما با مشاهده آثار نویسندگان سوئدی همچون «فردریک بکمن» و «یوناس یوناسون» که زبانی طنز دارند میتوان پی به این موضوع برد که اقلیم جغرافیایی تاثیری بر زبان نویسنده ندارد.
فردریک بکمن داستانهای واقعی را با لحن طنز و زبانی ساده از آدمهای جامعه مینویسد. او از تجربیات زندگی خود، کتابها، فیلمها و سفرهایی که از کودکی تا به امروز داشته، برای خلق داستانهایش استفاده کرده است.
بکمن در داستانهای خود حتی از مسائل اجتماعی فراگیر و ناراحتکنندهای مثل خیانت یا خودکشی استفاده میکند و آن را با نگاه طنز به تصویر میکشد، مثلا در داستان بریتماری اینجا بود موضوع خیانت همسر ماری به او بهانهای برای غلبهی ماری بر مشکلاتش و پیدا کردن راهی جالب برای او میشود. مسئلهای که اتفاقات جالب و مفرح را در طول داستان در پی دارد.
این هنر بکمن است که از موضوعات جدی و کوچکترین جزئیات اطرافش در گفتوگوهای بین شخصیتها و وقایعی که در داستان رخ میدهد استفاده کند. بکمن در مصاحبهای گفت که: «من مدام در حال نوشتن وقایع روزمره هستم. همهجا، پشت پاكت نامهها، روی زيرليوانیهای مخصوص نوشیدنی و تلفن همراهم و در آخر آنها را وارد كامپيوترم میکنم. بعضی وقتها نیز برای نوشتن از ماشين تحرير قديمیام یا مداد و قلم استفاده میکنم. يك ديالوگ، يك ايده، يك عبارت! فكرش را بكنيد، برای مثال سه هفته بعد آن را وسط خرتوپرتها دوباره پيدا میكنم».
«فرناز تیمورازف» اولینبار با ترجمهی کتاب «مردی به نام اوه» فردریک بکمن را به ایرانیان معرفی کرد. او این کتاب را از دو زبان آلمانی و انگلیسی ترجمه کرد و نشر نون آن را منتشر کرد. بعدها ترجمههای دیگری هم از این کتاب منتشر شد.
«فرناز تیمورازف» مترجم ایرانی مقیم سوئیس است. تیمورازف در ایران کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی گرفت. او در حوزه ترجمهی ادبی فعالیت میکند. از ترجمههای او میتوان به کتاب «مرگ به پمبرلی میآید» نوشتهی «پی.دی جیمز» و کتاب «قتل ساقدوش» نوشتهی «روت رندل» برای نشر قطره اشاره کرد که در فیدیبو هم قرار گرفتهاند.
مترجم «مردی به نام اوه» رمان دیگری از فردریک بکمن را به نام «بریت ماری اینجا بود» برای نشر نون ترجمه کرد. این کتاب در کمتر از دو ماه چهار بار تجدید چاپ شد.
نشر کولهپشتی کتاب «بریت ماری اینجا بود» را با ترجمهی «حسین تهرانی» و نشر میلکان این کتاب را با ترجمهی«سمانه پرهیزکاری» منتشر کرده است.
ساعت ۵۵ : ۱۶ است. بریت ماری تک وتنها توی خیابان، جلوی ساختمان اداره کار، ایستاده، چون بی ادبی است اگر خیلی زودتر از وقت ملاقاتش حاضر شود. باد آرام لای موهایش میپیچد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۴۹ مگابایت |
تعداد صفحات | 352 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۱:۴۴:۰۰ |
نویسنده | فردریک بکمن |
مترجم | آذین سرداری |
ناشر | نشر نون |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Britt-Marie var här |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۵/۱۱/۲۳ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
بریت ماری اینجابود رمانی جالب درباره تغییرات زندگی یک زن شصت و سه ساله که اصلا کسی رو قضاوت نمیکرد شامش رو ساعت شش میخورد چون متمدن بود و کشوی کارد و چنگالش همیشه مرتب بود شیشه ها رو هم حتما با فاکسین تمیزمیکرد چون انقدر تمیز میشدن که باهاشون چیزایی رو می دیدین که قبلن پیدا نبودند. اطلاعات عمویش خیلی بالاست چون جدول حل میکنه. اولش به این خاطر که شوهرش بهش خیانت کرد و تنها بود با یک انگیزه دنبال کارمیگردد،که اگه روزی مُرد، کسی متوجه عدم حضورش بشه و جسدش تو خونه بو نگیره خانم جوان اداره کار رو کچل می کنه تا بهش یه کار بده اونم سنگ قلابش میکنه به یه شهر تقریبا خالی از سکنه به نام بورگ همه جا و همه چیزو با جوش شیرین تمیز مبکنه و شیشه ها رو با فاکسین شهر تقریبا خالی با اهالی کم تعداد و بچه هایی دیوانه وار عاشق فوتبال به طور عجیبی مربی فوتبال بچه ها میشود بریت ماری چیزی از فوتبال نمیداند ولی خدامیدونه که هیچکس تو دنیا اندازه بریت ماری از لیست سردر نمیاره توی لیستش مواردی رو با مداد مینویسه ولی مواردی که با خودکارمیتویسه حتما باید انجام بشن روزی که میخواست شهرو ترک کنه تو لیستش با خودکار نوشت احداث زمین فوتبال در شهر و تا عملی شدنش موند حالا دیگه به خودش فکر میکنه به آروزهاش به پاریس به افسر پلیسی که عاشقش شده و به فوتبال میدونه طرفدارای لیورپول هیچ وقت نا امید نمیشن طرفدارای تاتهام میدونن همیشه بازندن ولی تیمشونو ول نمیکنن منچستریا مغرورن چون همیشه خدا برنده میشن و حالا فوتبال و بچه ها و دوستای تازه و زندگی ای که از این به بعد میخواد به خواسته های خودش برسه نه کنت وقتی از بورگ رفت همه می تونستن بفهمن که بریت ماری اینجابوده
بریت ماری انسانی که برای دیگران زندگی کرد و هیچکس اورا نفهمید . قصه زندگی از باید ها و نباید های بسیاری از ما . از حسرت ها از کارهای نکرده از ترس از انجام کارهایی که دوست داریم ولی برای دیگران زندگی را فدا میکنیم بریت ماری قصه زندگی یک انسان قصه یک اه و حسرت کتاب بسیار دلنشین با قلمی بسیار کشنده و زیبا
«بریت ماری اینجا بود» دومین کتابی است که از فردریک بکمن میخوانم. کتاب اولی که از او خواندم اسمش «آقای #اوه» بود. این کتاب هم به همان زیبایی بود. داستان زیبا و جذاب آن در عین سادگی حجم زیادی از مفاهیم و مطالب عمیق و ارزشمند دارد. صفحات اول کتاب کمی گیج کننده بود انگار نویسنده توقع داشته باشد بدون آنکه توضیح دهد چی به چی و کی به کجاست خودت از داستان سر دربیاوری...اما زیاد طول نمی کشد که کم کم از ماجرا سر در می آوری. عاشق ایده نویسنده در طراحی قرارهای عصرانه بریت ماری با آن موش گنده و درد و دل هایش بودم. و از همه مهمتر توصیف اهمیت نظر دیگران در افکار و رفتارهای روزانه بریت ماری.. هشدار می دهم که خصوصا اگر به نیمه دوم کتاب برسید ٬ اصلا حاضر به زمین گذاشتن آن نمی شوید. من این کتاب را یک جرعه و یک نفس امروز (جمعه)صبح تا عصر خواندم.? ماجرا: زنی ۶۳ساله که سالها در کنار شوهر موفقش زندگی کرده است. تمام هم و غمش پاکیزگی خانه و سرویس دهی تمام و کمال به همسرش و مهیاکردن زمینه های موفقیت او بوده است. به نحوی که کم کم خودش٬ علاقه هایش٬ آرزوهایش و حتی ذائقه ی غذاییش را فراموش کرده است و حالا با اتفاقی.... نام کتاب:بریت ماری اینجا بود. نویسنده:#فردریک_بکمن مترجم:فرناز تیمورازف #کتاب @daghdaghegah
قابل مقایسه با مردی به نام اوه و مادر بزرگ سلام رساند و گفت متاسف است نیست . بریت ماری همون بریت ماری رمان مادربزرگ... هست ولی اصلا بهش نزدیک هم نمیشه شخصیت ها جالب از آب درنیومدن و شوخیهای نویسنده جا نمی افته و اکثرا ابکی درمیان، داستان بین طنز و جدیت گیر افتاده و حتی خود نویسنده نمیدونه کدوم سمتی هدایتش کنه. ما از قلم نویسنده چیزی که تو ذهن بریت ماری میگذررو میدونیم اما شخصیتهای دیگه همون ظاهر این فرد رو میبینن حالا یه سوال پیش میاد چطور همسایههای بریت ماری که چند سال باهاش زندگی کردن میونه خوبی باهاش نداشتن و الان همون آدم با همون رفتارهای بیرونی در مدت کم سه هفته و محبوب میشه! (همسایه هایی که تو داستان مادربزرگ سلام رساند حضور داشتن) ایده جذابه مسلما ولی انگار نیاز به بازنویسی داره تا چفت و بست بهتری پیدا کنه. اگر مردی به نام اوه رو خونده باشین حس میکنین همون داستان رو به بار دیگه با کمی تغییر میشنوین البته خیلی سطحی تر . این نظر شخصیه وهیچ پیشنهادی برای خوندن یا نخوندن این کتاب نیست.
بریت ماری در ظاهر شخصیتی عجیب و غریب و وسواسیه ولی کمی که دقیق میشی متوجه میشی بریت ماری تکه ای از وجود خودته ، تکه ای از وجود خیلی از ماها ... اون بخش از وجودمون که همیشه نگرانه دیگران در موردش چه فکری میکنن !؟ اون بخشی که همه رو میبینه جز خودش ، دلسوز همه است جز خودش، اون بخش از وجودت که همیشه خودشو نادیده میگیره، رویاهاشو خط میزنه و .... و وقتی خوب این بخشو شناختی و حسابی ازش کفری شدی ، بریت ماری کم کم شروع به تغییر میکنه ، تغییری ناخواسته و دلچسب و همزمان تو باهاش تغییر دادن خودتو یاد میگیری و دقیقا این زیرکانه ترین هنر قصه نویسی بکمن هست که خواننده رو ترغیب میکنه حتی با وجود شروع کسالت بار داستانهاش, به دنبال کتابهای دیگرش بره. کتابهای خوب زیادی وجود دارن و این کتاب یکی از بهترین کتابهای خوب دنیاست .
"به سن مشخصی که می رسید، تقریبا تمام سوال هایی که ذهنتان را به خود مشغول می کند حول یک موضوع می گردد: باید چه جوری زندگی کرد؟"... قشنگی داستانهای بکمن به اینه که با این که ایمان دارین شخصیت های داستان در دنیای واقعی به این شکلی که توی قصه هاش میخونین نیستن ولی داستان پردازی جوری پیش میره که شما اون شخصیت ها رو در اطراف خودتان و حتی در وجودخودتان جستجو میکنید و جالب تر اینه که اونها رو پیدا هم میکنین? ....این رمان قهرمان های انقلابی نداره ولی توی مسیر مطالعه اش جوری پیش میبره تو رو که فکر میکنی داره نگاهت به عواملی چون جوش شیرین ، پیتزا و فوتبال تغییر میکنه ولی در اصل مفهوم فداکاری در سطوح مختلف چه برای عشق چه برای خانواده چه برای رفیق رو توی ضمیر ناخواگاهت شخم خورده.... کتاب محتوای خوبی برای همنشین شدن باهاش رو داشت.
یه نظر این جا خوندم که کاملا موافق بودم باهاش و یه جورایی همون نظری بود که میخواستم برای این رمان بنویسم . فردریک بکمن کتاب هاش رو خیلی زیبا مینویسه و همیشه یه قهرمان رمانهاش رو از بین کسایی انتخاب میکنه که دیده نشده ن جدی گرفته نشدن و شادی رو فراموش کردن . کسایی که مسیولیت پذیر هستن و بسیار قانون مند . همیشه برای خودشون اصولی دارن . این کتاب واقعا دوست داشتنی و تاثیر گذار بود . نویسنده یه جوری داستان رو از تاریکی به نور میرسونه که کتاب خیلی دچار فراز و فرود های بی خودی نشه . قلمشون رو بسیار دوست دارم . همسر من آدمی که اصلا اهل فیلم و تلویزیون نیست تنها باری که دیدم خیلی با علاقه یه فیلم سینمایی رو اومد نشست باهم دیدیم و آخرش اشکش در اومد فیلم مردی به نام اوه بود ?? که از روی کتاب همین نویسنده ساخته شده . ممنون از فیدیبو که آثار این نویسنده رو با بهترین ترجمه ها میذاره ??????♥️
داستان قصه تمام زنان است.زنهایی که تمام زندگیشان با فداکاری میگذره.همه زنهایی که زندگیشان در ارامش و راحتی فرزند و همسر خلاصه میشه.همه زنهایی که همیشه برای انها دیگران در اولویتند و هیچ زمان،وقتی برای فکر کردن به خواسته ها و ارزوهای خود ندارند.این داستان همه مادران و همسران دلسوز و فداکار و مهربان است و بسیار زیباست.
من نسخه چاپی مردی به نام اوه بکت را از کتابخانه گرفتم بخوانم بیشتر از وند صفحه جلو نرفت. نمی دانم اشکال از ترجمه بود یا چیز دیگر اما حای با فیلمش هم نتوانستم ارتباط برقرار کنم. بنظرم کند و حوصله بر جلو می رفت. اما واقعا این رمان بکت خوشخوان و روان است، با انکه داستان یک خطی بیمزه ای دارد. داستان زنی مسن و ۶۳ ساله که برای جستجوی کار به شهرکی حاشیه نشین می رود. وسواس فکری و تمیزی دارد. کلیشه ای و وابسته به سنتهای خاص است و رفته رفته در این شهرک دگرگونی ایجاد می کند. همین ساده بی حاشیه بی هیجان چنان با نثر و ترفندهای نویسندگی بکت جذاب می شود که اصلا حوصله سر بر و بی محتوا به نظر نمی رسد. این یعنی پختگی نثر و فن داستان نویسی بکت. افرین به او.یک امتیاز کم دادم فقط چون پایان بندی چرندی داشت غیر معقول بود😀
خوندن این کتاب، خودش به تنهایی لذت بخشه، اما جالب تر میشه اگه اول "مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است" رو بخونیم و بعد بیایم سراغ "بریت ماری اینجا بود". در واقع در ادامه هم هستن. ماجرای کتاب روی یک خط صاف حرکت می کنه و اتفاق خاص و هیجان انگیزی نداره اما آدم دلش می خواد بخونه کتاب رو و جلو بره. بخش هایی از شخصیت "بری ت ماری" رو در خودم می بینم ولی اصلا دوست ندارم مثل اون، برای دیگران زندگی کنم تا پیر شم و بعد تازه به خودم بیام و بفهمم همه عمرم رفت! شاید بشه به راحتی گفت درصد بالایی از مادرها، یک بریت ماری درونی دارن. چه خانه دار باشن، چه سر کار برن. هوای بریت ماری های دور و برتون رو داشته باشید!