هفتهنامه معتبر اشپیگل در معرفی کتاب «مردی به نام اوه» نوشته است: «کسی که از این رمان خوشش نیاید، بهتر است اصلاً هیچ کتابی نخواند.»
کتاب صوتی «مردی به نام اوه» A Man Called Oveاثر «فردریک بکمن» سال 2012 منتشر شده است. این کتاب روایت زندگی پیرمردی عبوس و کمحرف است که بعد از مرگ همسرش تصمیم به خودکشی میگیرد. او یک روز صبح در میان این یکنواختی جریان زندگیاش با اتفاقی چالشبرانگیز که مسیر داستان را تغییر میدهد روبهرو میشود. زنی ایرانی به نام پروانه که باردار است با همسرش به صندوق پستی خانهی این پیرمرد کوبیده میشوند و خواننده را وارد فرازوفرودهای داستانی طنزآلود میکنند.
کتاب صوتی «مردی به نام اووه» یکی از پرفروشترین رمانهای جهان در سالهای اخیر است که به بیش از سی زبان ترجمه شده است. این اثر اولین رمان «فردریک بکمن» است که از موفقیت چشمگیری برخوردار شد. براساس آن در سال 2015 «هانس هولم» فیلمنامهنویس اهل سوئد فیلم سینمایی موفقی ساخت که نامزد شش جایزه در پنجاه و یکمین جوایز گلدبگ Guldbagge Awards شد. این فیلم یکی از پنج فیلم نامزد جایزه اسکار سال 2016 برای بهترین فیلم غیر انگلیسیزبآنهم شد. «فردريك بكمن» داستان «مردی به نام اوه» را به زبان طنز و ساده نوشته و شخصیتهایی معمولی که از دل جامعه بیرون آمدهاند را به تصویر کشیده است. او مسئله اجتماعی و ناراحتکنندهی خودکشی را درونمایهی داستانش قرار داده و آن را به زیبایی و با جزییات تمام ترسیم کرده است.
«کارل فردریک بکمن» Fredrik Backman نویسنده و وبلاگنویس سوئدی در تاریخ 2 ژانویه سال 1981 در استکهلم به دنیا آمد. او از کودکی به خواندن و نوشتن علاقه داشت و کتابهای متعددی مطالعه میکرد. او از همان دوران نوشتن را آغاز و وبلاگ نویسی را دنبال کرد. او مدتی هم در برخی از روزنامهها و نشریات سوئد ازجمله «مترو» مینوشت و بهعنوان یک وبلاگ نویس پرطرفدار شناخته شده بود. او در جوانی شغلهای گوناگونی ازجمله رانندگی لیفتراک و کامیون، کار در بازار میوه را امتحان کرد ولی هیچگاه نوشتن را متوقف نکرد. او سال 2012 با انتشار کتاب محبوب و پرفروش «مردی به نام اوه» به شهرت جهانی رسید و بهعنوان نویسندهای زبردست شناخته شد. او سال 2013 موفقترین نویسندهی سوئد معرفی شد و نویسندگی را بهعنوان حرفهاش برگزید.
«فردریک بکمن» سال 2015 دومین کتابش با عنوان «مادربزرگ سلام رساند و گفت متأسف است» را منتشر کرد که آنهم به فارسی ترجمه شده است. او داستاننویسی را طی این سالها ادامه داد و کتاب «بریتماری اینجا بود» را هم منتشر کرد که شباهتهایی با داستان «مردی به نام اوه» دارد. «و هر روز صبح راه خانه دور و دورتر میشود»، «معامله زندگی با زنی خاکستری پوش»، «شهر خرس»، «ما در برابر شما»، «و من دوستت دارم» و «معامله زندگی» ازجمله آثار دیگر این نویسنده هستند که به فارسی ترجمه شدهاند و نسخهی الکترونیک همهی آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
در فاصلهای که قهوهاش عمل میآمد، کتوشلوار آبی نفتیاش را پوشید، دمپاییهای چوبیاش را پا کرد و، مثل همهی مردهای میانسالی که میدانند دنیا پشیزی نمیارزد دستهایش را توی جیب فروکرد. بعد بازرسی صبحگاهیاش را در محله آغاز کرد. درست مثل هر روز صبح. وقتی اوه از در خانهاش پا بیرون گذاشت، ردیف خانههای اطراف در سکوت و تاریکی به خوابرفته بود و هیچ جنبندهای آن حوالی به چشم نمیخورد. اوه با خودش فکر کرد، میدانستم. در این خیابان هیچکس به خودش زحمت نمیدهد زودتر از معمول از خواب بیدار شود. این روزها، فقط کسانی در این محله زندگی میکردند که استخدام جایی نبودند و یا اصولاً آدمهای درستوحسابیای نبودند.
گربه باحالتی بیتفاوت وسط پیادهروی بین خانهها نشسته بود. البته دم نصفهای داشت و یکی از گوشهایش کنده شده بود. موهای تنش گله به گله ريخته بود. انگار کسی مشت مشت موهایش را کنده باشد. در مجموع، حیوان خوشبرورویی نبود.
اوه قدمی به جلو برداشت. گربه از جا بلند شد. اوه توقف کرد. هر دو جند ثانیهای ایستادند و همدیگر را برانداز کردند، مثل دو آشوبگر بالقوه در میخانهای در یک شهر کوچک. اوه با خودش فکر کرد یکی از دمپاییهایش را بهسوی گربه پرتاب کند. گربه انگار داشت افسوس میخورد که چرا دمپاییاش را نیاورده تا پرتابش کند سمت اوه.
اوه نعره زد: «گم شو!» فریادش جنان ناگهانی بود که گربه جست زد عقب. نگاهی به مرد پنجاهونهساله و دمپاییهایش انداخت، بعد برگشت و سلانهسلانه راهش را کشید و رفت. اوه میتوانست قسم بخورد که گربه پیش از رفتن برای او پشت چشم نازک کرده.
با خودش و «نکبت.» و نگاهی به ساعت مچیاش انداخت. دو دقیقه مانده به شش. زمان داشت میگذشت و آن گربهی لعنتی در کار بازرسیاش وقفه ایجاد کرده بود. از این بهتر نمیشد.
شروع کرد به راه رفتن در مسیر میان خانهها و به سمت محوطهی پارکینگ رفت، مثل هر روز صبح. کنار تابلوی راهنمایی که خطاب به رانندهها میگفت اجازه ندارند وارد محوطهی مسکونی شوند ایستاد. به پايهی فلزی تابلو لگدی زد. پایه کج نبود، اما ضرر ندارد آدم همهچیز را کنترل کند.
اوه از آن مردها است که همهچیز را با لگد کنترل میکند.
قدمزنان تا محوطهی پارکینگ رفت و سر تا ته تمام گاراژها را دید زد تا خیالش راحت شود سرقتی چیزی رخ نداده یا دارو دستهی خرابکارها آتشی بهپا نکرده باشند. تابهحال، چنین اتفاقهایی در این محله سابقه نداشت، اما این باعث نمیشد اوه دست از بازرسیهایش بکشد. دستگيره در گاراژ خودش را که سابش آنجا پارک شده بود سه مرتبه با فشار کشید. درست مثل همهی صبحهای دیگر.
کتاب صوتی «مردی به نام اوه» اثر «فردریک بکمن» را «فرناز تیمورازف» به فارسی ترجمه کرده است و نسخهی صوتی آن در این صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. این اثر را انتشارات متعددی به چاپ رساندهاند و «نشر نون» آن را با دوی ترجمهی متفاوت «فرناز تیمورازف» و «الناز فرحناکیان» منتشر کرده است که نسخهی الکترونیک هر دو آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «فرناز تیمورازف» مترجم این اثر متولد سال 1364 است و تحصیلاتش را در رشتهی مترجمی زبان انگلیسی دانشگاه پیام نور به سرانجام رسانده است. او مدتی را در سوئد زندگی کرده است و بر زبان آلمانی تسلط دارد. از ترجمههای دیگر او میتوان به کتابهای «مرگ به پمبرلی میآید» اثر «پی. دی. جیمز» و «قتل ساقدوش» اثر «روت رندل» اشاره کرد که نسخهی الکترونیک همهی آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 667.۴۸ مگابایت |
مدت زمان | ۱۱:۱۷:۴۵ |
نویسنده | فردریک بکمن |
مترجم | الناز فرحناکیان |
راوی |