رمان شبهای روشن یکی از عاشقانهترین و احساسیترین آثار فئودور داستایفسکی است که به بررسی تنهایی، عشق و رؤیاپردازی میپردازد. این کتاب، روایتگر داستان مردی رؤیاپرداز است که طی چهار شب، ماجرای عاشقانهای را تجربه میکند که زندگیاش را برای همیشه تغییر میدهد. کتاب شبهای روشن در فیدیبو با ترجمه سروش حبیبی در نشر ماهی به چاپ رسیده است.
رمان شبهای روشن داستایفسکی در سال 1848 منتشر شد و یکی از کوتاهترین و در عین حال تأثیرگذارترین رمانهای این نویسنده مشهور روسی محسوب میشود. در این کتاب داستایفسکی به بررسی احساسات لطیف انسانی، رؤیاپردازی و عشق یکطرفه میپردازد. داستایفسکی در این اثر، تصویری عمیق از تنهایی انسان و امیدی که به یک ارتباط عاطفی وجود دارد، ارائه میدهد
در مورد داستان کتاب شبهای روشن باید گفت که درباره یک مرد جوان، تنها و رؤیاپرداز است که شبها در خیابانهای سنپترزبورگ قدم میزند و غرق در تخیلات خود میشود. او در یکی از این شبها با دختری به نام ناستنکا آشنا میشود که از او درخواست کمک دارد. ناستنکا در انتظار بازگشت مردی است که به او قول ازدواج داده، اما هنوز خبری از او نیست.
مرد رؤیاپرداز داستان، عاشق ناستنکا میشود و در طی چهار شب، لحظاتی رؤیایی را با او سپری میکند. اما در نهایت، مرد مورد انتظار ناستنکا بازمیگردد و قهرمان داستان که تمام امید و احساساتش را در این عشق گذاشته بود، در تنهایی و اندوه رها میشود.
در حقیقت در این رمان داستان با داستان دو عاشق طف هستیم که هر کدام روایت متفاوتی را شرح میدهند. داستایفسکی در این کتاب موفق شده که جزئیترین زوایای تنهایی انسان را به تصویر کشیده و آنها را با دقت بالا و به شکل شاعرانه و روانشناسانه شرح دهد.
داستایفسکی در این کتاب از روایت اولشخص استفاده کرده است تا بتواند احساسات درونی شخصیت اصلی را به شکلی عمیق و ملموس به تصویر بکشد. زبان کتاب احساسی، شاعرانه و لطیف است و فضای داستان با فضای وهمآلود سنپترزبورگ همخوانی دارد. استفاده از دیالوگهای عمیق و توصیفات زیبا از ویژگیهای بارز سبک نوشتاری این اثر به حساب میآید.
این کتاب برای کسانی که به رمانهای عاشقانه، فلسفی و روانشناختی علاقه دارند، بهترین گزینه است. همچنین اگر از خواندن داستانهایی درباره تنهایی، عشق نافرجام و امیدهای از دست رفته لذت میبرید، شبهای روشن انتخابی ایدهآل خواهد بود.
داستایفسکی در این کتاب، به بررسی احساسات لطیف و شکننده انسانی میپردازد. او عشق را به عنوان یک نیروی تغییردهنده و در عین حال شکننده توصیف میکند. این کتاب، بازتابی از تجربیات شخصی داستایفسکی در زمینه عشق، رؤیاپردازی و ناامیدیهای عاطفی است. در واقع او برای خلق شخصیت اصلی داستان نیاز نداشته که از روح و روان خود فاصله زیادی بگیرد. اگر نگاه دقیقی به زندگی شخصی او داشته باشید متوجه خواهید شد که سرچشمه عناصر مختلف در این داستان، بازتابی از شخصیت و زندگی داستایفسکی است.
داستایفسکی غیر از تجربیات شخصی در زندگی خود، تحت تأثیر نویسندگانی چون نیکلای گوگول، ویلیام شکسپیر و ژان ژاک روسو قرار داشت. او از گوگول، طنز تلخ و نقد اجتماعی، از شکسپیر، پیچیدگی احساسات انسانی و از روسو، نگاه عمیق به تنهایی و طبیعت انسان را وام گرفته و به خوبی و زیبایی در داستان شبهای روشن به تصویر کشیده است.
اگرچه شبهای روشن موفق به دریافت جایزه رسمی نشده است، اما به عنوان یکی از زیباترین داستانهای عاشقانه ادبیات روسیه و جهان شناخته میشود. این کتاب، الهامبخش بسیاری از نویسندگان و فیلمسازان بوده و فیلمها و سریالهای متعددی با اقتباس از داستان آن ساخته شده است.
"ای کاش آن لحظه هرگز تمام نمیشد. ای کاش برای همیشه در روشنایی آن شب باقی میماندیم. اما زندگی همیشه آن چیزی نیست که ما میخواهیم، بلکه همان چیزی است که سرنوشت برای ما رقم میزند"
"شب کم نظیرى بود، خواننده ى عزیز! از آن شب ها که فقط در شور شباب ممکن است. آسمان به قدرى پرستاره و روشن بود که وقتى به آن نگاه مى کردى بى اختیار مى پرسیدى آیا ممکن است چنین آسمانى این همه آدمهاى بدخلق و بوالهوس زیر چادر خود داشته باشد؟ بله، خواننده ى عزیز، این هم پرسشى است که فقط در دل یک جوان ممکن است پدید آید. در دل هاى خیلى جوان. اما اى کاش خدا این پرسش را هرچه بیشتر در دل شما بیندازد! "
"حرف آدم هاى بدخلق و بوالهوس را زدم و ناچار یادم آمد که آن روز از صبح رفتار خودم همه صفا و پاکدلى بود. اما از همان صبح بار غم عجیبى بر دلم افتاده بود، که آزارم مىداد. ناگهان احساس کرده بودم که بسیار تنهایم. مىدیدم که همه مرا وا مىگذارند و از من دورى مىجویند. البته هر کس حق دارد از من بپرسد که منظورم از «همه» کیست؟ چون هشت سال است که در پترزبورگم و نتوانستهام یک دوست یا حتى آشنا براى خودم پیدا کنم. ولى خب، دوست و آشنا مىخواهم چه کنم؟ بى دوست و آشنا هم تمام شهر را مىشناسم."
برای افرادی که از خواندن کتاب شبهای روشن لذت بردهاند، کتابهای زیر نیز پیشنهاد میشود:
فرمت محتوا | epub |
گوینده هوشمند (AI) | راوی |
حجم | 638.۸۲ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 126 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۰:۰۰ |
نویسنده | فئودور داستایفسکی |
مترجم | سروش حبیبی |
ناشر | نشر ماهی |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Belye Nochi |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۴/۰۵/۲۵ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
زن ها عاشق مردهای بد میشوند و با مرد های خوب دردودل میکنند
یکی از کم نظیر ترین رمانی بود که خوندم فوق العاده بود البته باید عاشق باشی یا تجریه اش رو داشته باشی تا از خوندن کتاب لذت ببری... اونوقته که توصیفات کتاب میشه رویای خودت یا مروری بر خاطرات گذشتت... خدای من خیلی خوبه شب های روشن... اونقددددر خوووووب که من یه سره خوندمش. توی نظرات نوشته بودن فیلمش هم ساخته شده ... که من فیلمش رو هم همین الان بعد از کتابش دیدم نمیخوام فیلم شب های روشن به کارگردانی آقای موتمن رو نقد کنم و بگم چه کم و کاستی داشت آخه توی خود همین فیلم شب های روشن گفت که آدم تو کتابا همه چی رو اونطوری که خودش دوست داره تصور میکنه ولی تو فیلما مجبوری همه چی رو اونطور که کارگردان انتخاب کرده ببینی ،شاید این یکی از دلایلی هست که من از کتاب شب های روشن خیلی بیشتر لذت بردم. فقط چند صفحه اولش یک مقدار زیادی نویسنده در مورد خیال پردازیش حرف میزد طوری که وسطاش حوصله ات سر میرفت ولی در ادامه اونقدر خوب بود که این قسمت رو بپوشونه خوبی این کتاب به احساسات فاخر شخصی هست که تا زمان ملاقاتش با اون دختر ... بقیش رو پاک کردم ... خودتون باید بخونید... اون قلب پاک نویسنده که در آخر وقتی دختره ازش میپرسه ازم دلخوری و نویسنده میگه مگه میشه آدم از سی که دوسش داره دلخور باشه؟! و بعدش برای اون دختر بهترین ها رو آرزو میکنه خوشبختی و سعادت .... ولی حال خودش خیلی بده ... خعلی بد.... این عشق ها و دوست داشتن ها به نظرم منطقی تره تا چیزی که امروزه شاهدش هستیم و با یک جواب منفی شاهد اسید پاشی و کارای دیگه هستیم... ولی بیاید منطقی باشیم... اگر هم یک همچین دوست داشتنی قسمتتون شد ولی نتونستید کاری کنید کافیه احساستون رو به رسمیت بشناسید و با بازی روزگار غدار کنار بیاید ... میدونم گفتنش سخته ولی این حرف من رو حداقل بشنوید... و با خیانت کردن و فریب کس دیگه ای هیچ چی حل نمیشه امیدوارم همیشه شاد باشید کمی هم عاشق!
کتاب خیلی حال منو بد کرد منظورم این نیست که کتاب بدی بود آخه منم آدم خیال پردازیم و انگار داشتم داستان زندگی خودمو می خوندم! قلبم درد میگرفت آخه من این تنهایی رو خوب می شناسم میدونم چقدر درد آوره ... اینه که حسابی باهاش اشک ریختم!!
رمان واقعا زيبايي بود. من حقیقتش تازه رمان خواندن رو شروع کردم و از آثار داستایوفسکی فقط دو کتاب خواندم. جنایات و مکافات و همین کتاب شب های روشن درباره ی کتاب اگه بخوام بگم... این کتاب حس و حال تنهایی و تنها بودن رو به خوبی نشون میده. یه جورایی با خوندن داستان راوی یاد خودم افتادم. مدام خیال پردازی میکنم درباره ی رویاهام و... از این جا به بعد کسایی که داستانو نخوندن لطفا ادامه کامنتمو نخونن چون داستان منم یه جورایی به کتاب و داستان راوی ربط داره. گفتم که درباره ی رویاهام و دختری که به شدت عاشقش هستم و دوستش داشتم و هنوز دارم خیالبافی میکنم اما اون منو دوست نداره و کس دیگه ای رو میخواد. دقیقا مشابه راوی کتاب که که دچار عشق یه طرفه به معشوقش ناستنکا شده مثل خودم. حتی آخر کتاب وقتی نامه ی معشوقشو خوند به جای اینکه از دستش دلگیر باشه و واسش آرزوی بدبختی کنه برعکس واسش آرزوی خوشبختی میکنه چونکه واقعا عاشقشه و معشوقشو مقصر نمیدونه چونکه مجبور نیست به خاطر شادی اون فداکاری کنه. همونجور که من واسه دختری که دوستش دارم آرزوی خوشبختی میکنم. اگه میدونستم داستانش منو به یادش میندازه اصلا نمیخوندمش. (با وجود تمام احترامی که واسه داستایوفسکی قائلم) خلاصه کلام کسایی که عاشق واقعی باشن و عشقشون یه طرفه باشه خیلی بهتر میتونن از کسایی که عاشق نیستن یا اینکه عشقشون دوطرفه ست با کتاب ارتباط برقرار کنن. ترجمه استاد سروش حبیبی شک نکنید بهترین ترجمه واسه این کتابه. بر خلاف نظرات بعضی از دوستان که میگن ترجمه ی سنگینی داره، اصلا و به هیچ وجه سنگین نیست. فقط بعضی کلمات قدیمی مثل (کرنش، عبث، بالان، شور شباب، زرینه، فراک و...) تو کتاب هست که خوانندگان عزیز درصورت تمایل واسه فهم بهتر داستان میتونن از فرهنگ لغت نامه استفاده کنن. و به نظرم زیبایی داستان به همین کلمات قدیمیه و خب چون داستان کلاسیک و قدیمی هست طبیعیه که نوع ترجمه هم باید کلاسیک و کمی قدیمی باشه.
شبهای روشن من آن روز صبح به آخر رسید .
با یکی از آشنایان قرار گذاشته ایم کتابهایی را که مشترک داریم و هنوز نخوانده ایم همزمان بخوانیم و اولین کتابی که انتخاب کردیم کتاب شبهای روشن فئودور داستایوفسکی بود. وقتی اسم فئودور داستایوفسکی میاد، انسان یاد کتابهای و داستانهای کلاسیک میفته که حتی جرات نمیکنه طرف کتاب بره. یعنی گاهی کتاب را آنقدر بزرگ و با ابهت میدونه که با احتیاط طرف کتاب میره. وقتی کتاب شبهای روشن رو خریدم حس خاص و حس بزرگی بهم دست داد و وقتی کتاب را شروع به خواندن کردم خودم را برای یک رمان سنگین، رمانتیک و پرمحتوای اماده کرده بودم. یه چیزی در حد جنایات و مکافات یا قماربار یا ..... اما حدس و انتظارم بی مورد بود شبهای روشن یک داستان پیش پاافتاده است درباره یک آدم لاابالی روانپریش بی مسئولیت که عاشق اولین دختری میشود که سرراهش قرار میگیرد و با چاشنی فردین بازی سعی میکند در دل دختر برای خودش جایی پیدا کند. کتاب نه کلاسیک است و نه موضوع خاصی دارد، داستانی که فقط وقت خواننده را بیهوده تلف میکنند شاید برای نوجوانان جذاب باشد اما برای بزرگسالان!!!!!؟؟؟؟ و ترجمه افتضاح و ابتدایی. امتیاز من به این کتاب ۲ از ۱۰ است
خدای من،یک دقیقه ی تمام شادکامی!!!این نعمت برای سراسر زندگی یک انسان کافی نیست؟!
موقع خوندن این کتاب همش فکر میکردم که چه اتفاقی میفتاد اگه اسم داستایوفسکی رو از روش برمیداشتیم؟ احتمالا تبدیل میشد به یک کتاب زرد بازاری. چه خوب میشد اگه کتاب ها رو نه به واسطه نویسنده و جلد که به واسطه چیزی که در چنته دارن زیر ذره بین ببریم.
"بهترین سال های عمرت را کجا خاک کردی؟" تقریبا نصف کتاب رو خونده بودم و گفتم این اثر هم مثل تمساح، پیرمرد دریا، مسخ، آلیس پای آتش، مکبث و بعضی دیگه از آثار مشهوری هستن که وقتی میخونم میبینم چقدر دوستشون ندارم. اما نیمه و بخش های پایانی یکمی کتاب رو نجات میده با اینکه پایان قابل حدسی داشت. توصیف شخصیت از تنهایی و رویاپردازی رو خیلیامون درک میکنیم. بیرون اومدن از حریم امن قفس طلایی رویاپردازی و رویارویی و لمس رویا در واقعیت، دلتنگ شدن برای خاطره هایی که فقط تو ذهنت بودن و اتفاق نیوفتاده. شخصیتی که با سوختن خو گرفته و عین شمع آب شدن رو انتخاب کرده. میخواست آدمی باشه که ازش به عنوان یه اسفنج یاد کنن کسی که درد بقیه رو میگیره و خودش هم اینجوری نشون میده که همین رو میخواد و همینه، کسی که فقط وقتی دردی داری بری سراغش و باهاش درد دل کنی بعدش ولش کنی. تلاشش برای نشون دادن خودش به عنوان یک برادر نه یک عاشق یک حرف شنو نه یک همدل و از دست دادن و تموم شدن شبهای روشنش فقط بعد از چند روز آشنایی با دختری که هرکاری میکرد میدید نمیتونه به کسی جز یک شخص دیگه علاقه مند و وفادار باشه. کسی هم مقصر نیست جز خود شخص. پشیمون نیستم از خوندن کتاب اما نتونست جایی تو طبقه های بالای ذهنم پیدا کنه. مراقب هم باشیم، همو تنها نزاریم و از پیش هم نریم.
کسی میتونه شبهای روشن رو درک کنه که خیالبافی کرده باشه... خیالبافی با توهم فرق میکنه، موقع خیالبافی میدونی واقعیت نداره ولی اون احساس شیرین رو دوست داری ولی توهم رو نمیدونی که واقعی نیست و بهش دل میبندی.... شیرینی خیال تورو به جایی میبره که هیچ وقت تا حالا نرفتی و این خیالبافی میشه شیوه زندگی ولی حتی خیال هم تاریخ انقضا داره و میبینه که تنهایی با خیال پر نمیشه.... این کتاب داره قدرت عشق رو نشون میده که از خیالهای عشقهای جاودان هم شیرینتره حتی اگه به معشوقت نرسی..... من عاشق داستایفسکی شدم که دست خودمو برام رو کرد..... ترجمه سروش حبیبی هم که عالی بود . از متن کتاب: آدم خود را فریب میدهد و ناخواسته از بیرون یقین میابد که عشقی راستین و اصیل روح را میانگیزد و دل را میافروزد، ناخواسته باور میکند که در رویاهای ناملموسش چیزی زنده و ملموس نهفته است. وای که چه فریبی! مثلا عشق با همهی وجد بی زوالش، با همه رنجهای جانکاهش، در دل او راه یافته است..........میتوانید باور کنید که او کسی را که در رویای مجنون وار و بلند پروازش دوست میداشته هرگز نشناخته است.