
«ما تمامش میکنیم» رمانی عاشقانه و خانوادگی اثر «کالین هوور» است. هوور در این کتاب توانسته نگاه تازهای به دغدغهها و مسائل دختران جوان داشته باشد. این کتاب همانطور که از داستاناش هم پیداست، کتابی روان و خوشخوان است که مسائل چندان پیچیدهای را بیان نمیکند. تا جایی که حتی نوجوانانی که تازه به دنیای کتاب و کتابخوانی وارد شدهاند هم میتوانند به آسانی آن را بشنوند و از آن لذت ببرند. کالین هوور، نویسندهی آمریکایی است که اولین اثرش را در سال 2012 منتشر کرده است. تقریبا تمام کتابهای این نویسنده، از پرفروشهای نیویورک تایمز هستند. کتاب صوتی ما تمامش میکنیم، توانسته نظر مثبت بسیاری از منتقدان و مخاطبان را با خود همراه کند.کسانی که به کتابهایی در سبک «من پیش از تو» یا «احتمال عشق در نگاه اول» لذت بردهاند، میتوانند از شنیدن این کتاب صوتی هم لذت ببرند. کتاب ما تمامش میکنیم با ترجمهی «آرتمیس مسعودی» در سال 96 در انتشارات آموت منتشر شده و انتشارات آوانامه نسخهی صوتی آن را با صدای «آنالی طاهریان» منتشر کرده است.

«لیلی» دختر جوان بیست و سه سالهای است که رابطهی بحرانی و پیچیدهای با پدرش دارد. حالا پدر لیلی از دنیا رفته و او به اصرار مادرش باید در مراسم خاکسپاری او سخنرانی کند. لیلی در این سخنرانی حرف عجیبی میزند که حتی خودش هم باورش نمیشود آن را در چنین موقعیتی به زبان آورده باشد: «به عنوان دخترش دوستش داشتم، اما به عنوان یک انسان، ازش متنفر بودم». پس از پایان مراسم لیلی احساس بدی پیدا میکند. او به پشت بام میرود تا احساساتاش را تخلیه کند. اما قصدی برای خودکشی ندارد. اینجاست که «رایل» وارد میشود و تصور میکند که لیلی میخواهد خودش را بکشد. او سعی میکند لیلی را از این کار منصرف کند، لیلی هم که هیچ تصمیمی برای خودکشی ندارد، با رایل مشغول گفتوگو میشود. ارتباط عجیبی که در پشت بام بین لیلی و رایل شکل گرفته، در ادامه پیچیدهتر و عمیقتر میشود.
لیلی دختری است که خیلی از ما او را میشناسیم. شاید آن بیرون یکی از دوستان یا نزدیکانمان باشد یا حتی شاید هم جایی درون خودمان زندگی میکند. دلشکستگی و ناامیدی لیلی، دلشکستگی مخاطب است. با این حال هوور در جای جای داستاناش روزنههایی از نور و روشنایی هم باز کرده تا نشان دهد هنوز هم میتوان به فردایی روشنتر و بهتر امیدوار بود. از پیامهای اصلی نویسنده در این کتاب این است که هر انسانی در دوران معاصر آزاد است تا هر طور میخواهد زندگی کند، تا خودش برای آیندهاش برنامهریزی کند. البته خانواده و دوستان اینجا هستند تا در هر حال از او حمایت کنند، اما مسئولیت اصلی زندگی هر کس و انتخابهایی که انجام میدهد، به عهدهی خودش است.
یکی از ستونهای این داستان، مادر لیلی است. کسی که در ظاهر به نظر میرسد، هیچ نقطهی اشتراکی با دخترش ندارد و دغدغههایاش را درک نمیکند. اما هر چه داستان پیش میرود میبینیم که چطور همین مادر نقطهی اتکای زندگی دخترش میشود و از او در سختترین شرایط زندگیاش حمایت میکند. مادر لیلی همیشه و همه جا حاضر است تا با کمکهای معنوی و روانی، به دخترش کمک کند تا به زندگی دلخواهاش برسد.
داستان زندگی لیلی به ما یادآوری میکند که گاهی باید بپذیریم که عمر یک رابطه تمام شده و باید آن را رها کرد. مهم نیست هنوز چقدر علاقه و عطش درونمان وجود دارد؛ اگر در رابطهای بیمار و نیمهجان بمانیم و به امید بهتر شدن اوضاع، همه چیز را تحمل کنیم، قطعا در آینده روزهای سختتر و دردناکتری در انتظارمان خواهد بود. اتفاقاتی که برای لیلی میافتد چیزی نیست که به جغرافیا، زبان و نژاد محدود شود. بیشتر آدمهای دنیا در چنین شرایطی قرار گرفته یا خواهند گرفت. اینجاست که نویسنده با زیرکی توانسته نبض یکی از شایعترین اتفاقات و احساسات بشری را در دست بگیرد. تا جایی که احتمالا با شنیدن این کتاب، هر از گاهی سری از روی همدردی و تاسف تکان میدهیم و میگوییم «من هم همچین وضعی داشتم. خوب میدونم چی میگی دختر...».

امروز صبح، وقتی داشتم آماده میشدم بروم مدرسه، دیدم که چیزی پشت آن خانه حرکت میکند. پشت پنجره پنهان شدم و دیدم که کسی یواشکی از در پشتی خارج میشود. یک پسر بود با یک کولهپشتی. اطرافش را نگاه کرد. انگار میخواست مطمئن شود کسی او را ندیده است. بعد، از بین خانهی ما و خانهی همسایه رد شد و رفت در ایستگاه اتوبوس ایستاد.
قبلا هیچ وقت او را ندیده بودم. اولین بار بود که سوار اتوبوسی میشد که من سوار میشدم. او پشت اتوبوس نشست و من در وسط اتوبوس؛ برای همین با او صحبت نکردم. اما وقتی دم مدرسه از اتوبوس پیاده شد، دیدم که رفت داخل مدرسه؛ پس حتما به همین مدرسه میرود.
اصلا نمیتوانم حدس بزنم چرا در آن خانه خوابیده بود. احتمالا آنجا آب و برق هم ندارد. فکر کردم شاید این کار را برای شرکت در یک چالش انجام داده است، اما امروز در همان ایستگاهی که من پیاده میشوم، پیاده شد و به طرف انتهای خیابان رفت، طوری که انگار میخواهد به جای دیگری برود. اما من به سرعت دویدم به طرف اتاقم و از پشت پنجره نگاه کردم. همانطور که انتظارش را داشتم، چند دقیقهی بعد، او را دیدم که دزدکی وارد آن خانهی خالی میشود.
نمی دانم. شاید چند روز صبر کنم، ببینم او به خانهاش برمیگردد یا نه، بعدا به مادرم بگویم. شاید نیاز دارد چند روزی از پدر و مادرش دور باشد. خود من هم گاهی اوقات، همین آرزو را میکنم.
| فرمت محتوا | mp۳ |
| حجم | 757.۱۶ مگابایت |
| مدت زمان | ۱۳:۴۳:۴۶ |
| نویسنده | کالین هوور |
| مترجم | آرتمیس مسعودی |
| گوینده | آنالی طاهریان |
| ناشر | آوانامه |
| زبان | فارسی |
| تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۱۰/۰۳ |
| قیمت ارزی | 14 دلار |
| مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |