آنچه در شکوفایی شخصیت سیمون دوبووار نقشی تعیینکننده داشت، آشناییاش با نویسنده و فیلسوف نامدار فرانسوی، ژان پل سارتر بود. سیمون از نخستین دیدار شیفته سرزندگی و هوش و ذکاوت شگفتانگیز سارتر شد: «اگر با سارتر برخورد نکرده بودم، اندیشهام چگونه تحول مییافت و رشد میکرد؟ آیا در هر صورت، از فردگرایی، آرمانگرایی و اعتقاد به اصالت روح دست نمیکشیدم؟ نمیدانم. آنچه اهمیت دارد، آشنایی من با سارتر است که نقشی سرنوشتساز در زندگی من بازی کرد. با او میتوانستم همه چیز را قسمت کنم... میدانستم که هرگز از زندگیام بیرون نخواهد رفت».
از سویی، سارتر نیز شیفته درک درست و هوش سرشار سیمون شده بود و نظر او را بر رأی همه منتقدانش مقدم میداشت: «وقتی که نوشتهای را نشانش میدهم ــ و این کاری است که همیشه میکنم ــ و او از نوشتهام انتقاد میکند، عصبانی میشوم و او را به باد ناسزا میگیرم. سپس، همه انتقادهایش را میپذیرم! کافی است که نوشتهام را تأیید کند، به اندازهای به رأی صائب او اعتماد دارم که انتقاد دیگران هرگز نخواهد توانست نظرم را درباره کاری که کردهام تغییر دهد. در واقع میتوان گفت که من تنها برای او، یا به عبارت بهتر، برای اینکه نوشتهام را از صافی ذهن و ضمیر او بگذرانم، مینویسم.»