کتاب پیشگوی مخفی نشر انتشارات بهنام

افسانه‌ها همواره در زندگی بشر نقش اساسی داشته و امروزه نیز در ادبیات بسیار پرکاربرد هستند. انسان برای فرار از روزمرگی‌های زندگی به ادبیات و برای گریز از مشکلات، از ادبیات واقع گرایانه به ادبیات داستانی و افسانه‌ها پناه می‌برد.

نقد و بررسی کتاب پیشگوی مخفی

کتاب پیشگوی مخفی به قلم نویسنده نام آشنا ریک ریردان است. این کتاب در سال 2016 و در آمریکا منتشر شد. کتاب پیشگوی مخفی اولین کتاب از مجموعه 5 جلدی آزمون‌های آپولو است.

کتاب پیشگوی مخفی یک رمان فانتزی است. این کتاب بر اساس اساطیر یونان و رم نوشته شده‌است. داستان این کتاب در مورد خدای آپولو است که تبدیل به یک انسان نوجوان شده‌است. او برای مجازات از طرف پدرش زئوس به نیویورک فرستاده شده‌است. آپولو با کمک ملکه مگ مک کافری متوجه می‌شود که برای مورد عفو قرار گرفتن باید کنترل 5 سخنرانی یونان باستان را بدست گیرد. نام زمینی آپولو، لستر است. داستان این کتاب از افتادن لستر به یک سطل آشغال در نیویورک آغاز می‌شود. او فقط خاطرات مبهمی از پدرش زئوس را در ذهن دارد. در کوچه چند نفر اراذل و اوباش به آزار وی می‌پردازند. اما یک دختر جوان به نام مگ مک کافری او را نجات می‌دهد. مگ همان ملکه‌ای است که برای کمک به آپولو یا لستر فرستاده شده‌است. آنها باید فردی به نام پرسی جکسون را بیابند. با کمک پرسی، آپولو و مگ به کمپ نیمه خدایان سفر می‌کنند. اما در آنجا با شکست‌های متعددی روبرو شده و به مقصود خود نمی‌رسند. در آنجا این سه نفر درگیر ماجراهای بسیاری با خدایان دیگر می‌شوند.

این داستان چهار شخصیت اصلی دارد. آپولو یا لستر قهرمان اصلی داستان است. او فرزند زئوس است. وی با موهای قهوه‌ای فرفری و چشمانی آبی به تصویر کشیده شده‌است. شخصیت دیگر مگ مک کافری است. او دختر 12 ساله‌ای است که پدرش به قتل رسیده‌است. او یک جفت حلقه در دست دارد. این حلقه‌ها می‌توانند به داس‌های ساخته شده از فلز مقدس رومی تبدیل شوند. شخصیت دیگر هلو است. وی کسی است که در اردوگاه خدایان به کمک لستر و مگ پرداخت. او را در داستان هنگامی که مگ در خطر است، می‌بینید. آخرین شخصیت مهمی که با آن روبرو هستید، نرو است. وی آنتاگونیست اصلی داستان است. او به دلیل استبداد و تجمل‌گرایی‌اش در داستان بدنام است.

این رمان در اولین هفته اکران، حدود 62000 نسخه فروش کرد و به بالای لیست پرفروش‌ترین‌های هفته‌نامه نیویورک تایمز رسید. این کتاب در همان سال جایزه گودریدرز GoodReaders برای رده سنی کودکان و نوجوانان دریافت کرد. به علاوه کتاب پیشگوی مخفی به صورت کتاب صوتی نیز در اختیار مخاطبان قرار گرفته‌است.

تصویر سازی این کتاب و تمامی کتاب‌های ریک ریردان بسیار هنرمندانه انجام می‌شود. ریک ریردان با نوشتن داستان به سبک خاص و پیچیده خود، ذهن خواننده را به دنبال داستان می‌کشاند.

ترجمه کتاب پیشگوی مخفی به زبان فارسی

کتاب پیشگوی مخفی توسط مترجم خوب کشورمان سوگند رجبی نسب ترجمه شده‌است. وی ترجمه این کتاب با کمک انتشارات بهنام به چاپ رسانیده‌است. خانم رجبی نسب مترجم تمام 5 جلد مجموعه داستان‌های آزمون‌های آپولو است. ترجمه کتاب پیشگوی مخفی در سال 1396 در ایران منتشر شد. علاقه مندان به داستان‌ها فانتزی در ایران نیز استقبال خوبی از این کتاب کردند. لحن و زبان سوگند رجبی نسب ساده و روان است. وی از تکلف‌های بیجا پرهیز کرده تا داستان به راحتی به دل خواننده بنشیند. خانم رجبی ترجمه کتاب‌های بسیاری مانند سه گانه کشف جادوگران، منشا، آزمون‌های آپولو و ... را انجام داده‌است.

درباره نویسنده داستان‌های تخیلی ریک ریردان

ریچارد راسل ریوردن جونیور نویسنده‌ای آمریکایی تبار است. بیشتر مردم جهان وی را با نام هنری ریک ریردان می‌شناسند. ریردان زاده سال 1964 است. او پس از اتمام دوران مدرسه قصد داشت گیتاریست شود. اما در دانشگاه به تحصیل رشته زبان انگلیسی و تاریخ پرداخت. ریردان پس از فارغ التحصیلی مدرس زبان و مطالعات اجتماعی در مدرسه‌ای در سانفرانسیسکو شد. سپس علاقه وی به نویسندگی باعث شد تمامی فعالیت‌هایش را رها کرده و به نویسندگی بپردازد. نام ریک ریردان با اولین و پرمخاطب‌ترین مجموعه داستان‌هایش پرسی جکسون و خدایان المپ شناخته شد. مجموعه پرسی جکسون و خدایان المپ در سال 2010 به پرده سینماها رفت. این فیلم سینمایی باعث موفقیت هرچه بیشتر ریک ریردان شد. این نویسنده مجموعه کتاب‌های موفقی از جمله قهرمانان المپ، وقایع نگاری کین، مجازات آپولو یا آزمون‌های آپولو، کراس اور جادوگران و دورگه‌ها، مگنس چیس و ناوارو را در کارنامه هنری خود دارد. به علاوه این نویسنده جوایز بسیاری را از سال 1998 تا کنون به خود اختصاص داده‌است.

قلم ریک ریردان جادویی است. او با خلاقیت خاص خود به تصویرگری داستان‌هایش می‌پردازد. در داستان‌های او خواننده در کنار تمامی شخصیت‌ها به درون قصه سفر می‌کند. ریک ریردان تلاش می‌کند تا مرز بین خیال و واقعیت را از بین برده و این حس را در خواننده ایجاد کند که افسانه‌ها نیز می‌توانند به واقعیت تبدیل شوند.

بخش از کتاب پیشگوی مخفی

فصل سوم

پیش از این خداگونه بودم اکنون با احساس پستی، بالای شهرم.

اه شعرم قافیه ندارد.

همانطور که به سمت بالای خیابان مدیسون می‌رفتیم. ذهنم پر از سوال بود؛ چرا زئوس به من یک کت زمستانی نداده بود؟ چرا خانه پرسی جکسون آنقدر دور بود؟ چرا عابران پیاده به من خیره می‌شدند؟

شاید درخشندگی الهی من برگشته بود. شاید ساکنین نیوبورک تحت تاثیر قدرت نمایان و مشهور زیبایی غیر زمینی‌ام قرار گرفته بودند.

مگ مک کافری، روشنم کرد.

او گفت:«بو میدی، انگار تازه کتک خوردی.»

_من تازه کتک خورده‌ام و به اسارت یه بچه‌ی کوچک هم در اومدم.

او تکه‌ای از پوست انگشت شستش را با دندان کند و آن را تف کرد:«اسارت نیست. بیشتر شبیه همکاری دو جانبه است.»

_دو جانبه به این شکل که تو دستور میدی و من باید اطاعت کنم؟

او در مقابل ویترین یک فروشگاه ایستاد و گفت:«بله. می‌بینی؟ داغونی.»

تصویرم به من خیره شده بود، البته تصویر من نبود. نمی‌توانست باشد. صورت تصویر مانند عکس روی کارت شناسایی لستر پاپادوپولوس بود.

 

شانزده ساله به نظر می‌رسیدم. موهایم اندازه‌ای متوسط داشت و تیره و مجعد بود، مدلی که در دوران آتن و در سال ۱۹۷۰ استفاده می‌کردم. چشمانم آبی بود. صورتم به طرز احمقانه‌ای خوشایند بود، اما با یک بینی متورم بادمجانی رنگ که خونریزی کرده و بالای لبم سبیلی از خون به جا گذاشته بود. ضایع شده بود. اما بدتر از همه، صورتم پر از دانه‌هایی بود که به طرز مشکوکی شبیه... قلبم به دهانم آمد.

فریاد زدم:«چی‌ی! این... این جوشه؟»

خدایان جاودان، جوش نمی‌زنند. این یکی از حقوق مسلم ماست. اما به جلو خم شدم و در شيشه

مغازه دیدم که واقعا صورتم صحنه‌ای از جوش‌های سرسفید و چرکی است.

دستم را مشت کردم و رو به آسمان نالیدم:«زئوس، مگه چه کار کرده‌ام که حقم این باشه؟»

مگ آستینم را کشید:«داری کاری می‌کنی که دستگیرت کنن.»

_چه اهمیتی داره؟ من تبدیل به یه نوجوون شدم، تازه اونم نه با پوست صاف! شرط می‌بندم که حتی...» با ترس، پیراهنم را بالا زدم. زیر سینه‌ام پر از کبودی ناشی از افتادن در زباله دانی و لگد خوردن بعد از آن بود. اما بدتر از آن، گوشتی اضافی به صورت شکم داشتم!

«اوه، نه، نه، نه.» تلوتلوخوران در پیاده راه چرخیدم، با این امید که آن گوشت‌های اضافی دنبالم

نیایند.«عضلات سفت هشت تبکه‌ام کجان؟ من هميشه عضلات هشت تیکه‌ای داشته‌ام. دراین چهار هزار سال، هیچوقت چربی اضافی نداشتم!»