من در حال مرگ هستم.
پرنل هم در حال مرگ است.
طلسمی که ششصد سال ما را زنده نگه داشته است، رفته رفته رنگ میبازد و هر روز که میگذرد به اندازهی یک سال پیر میشویم. برای ساختن معجون جاودانگی به کودکس، کتاب آبراهام دانشمند، احتیاج دارم. بدون کتاب تنها کمتر از یک ماه فرصت زندگی خواهیم داشت.
اما اتفاق های زیادی در یک ماه می تواند رخ دهد
دی و اربابان خبیثش سرانجام کتاب را به چنگ آوردهاند؛ پرنل عزیز مرا ربودهاند؛ و بهخوبی میدانند که من و او زمان زیادی زنده نخواهیم ماند.
اما مسلما آرام نخواهند نشست.
هنوز تمام کتاب را به دست نیاوردهاند.