یونان باستان پر از افسانههای جذاب و خواندنیای است که افراد بسیاری به آنها علاقه نشان میدهند. این علاقه باعث شده است نویسندگان مختلفی تلاش کردهاند در آثار ادبیشان از این افسانهها استفاده کنند. ریک ریردان نویسندهی داستانهای ماجراجویی برای کودکان و نوجوانان یکی از همین آدمهاست. او به دلیل علاقهی پسرش به افسانههای یونانی دربارهی آنها برای او قصه میگفت و سرانجام این قصهها تبدیل به کتابهایی برای تمام کودکان و نوجوانان زمین شدند. دزد آذرخش یکی از همین قصههاست.
دزد آذرخش که عنوان اصلی آن «lightning thief» است اولین بار سال ۲۰۰۵ در آمریکا منتشر شد. این داستان اولین رمانی است ریک ریردان برای نوجوانان نوشته است. پرسی جکسون، شخصیت معروف داستانهای ریردان که یک نوجوان آمریکایی و یک نیمه خدای یونانی است اولین بار در این داستان به مخاطبان معرفی شد. دزد آذرخش اولین جلد از یک مجموعهی پنج جلدی است که در ایران به نام پنجگانه پرسی جکسون شناخته میشود. کتابهای «دریای هیولاها»، «نفرین تیتان»، «نبرد هزارتو» و «آخرین المپیان» سایر کتابهای این مجموعه هستند که بین سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ منتشر شدند.
ریک ریردان در این مجموعه داستان زندگی یک پسربچهی ۱۲ ساله آمریکایی را با افسانههای یونان قدیم مخلوط کرده و یک ماجراجویی جذاب خلق کرده است. کتاب دزد آذرخش از زبان پرسی و در ۲۲ فصل روایتشده است. این کتاب سر آغازی بر ماجراهای طولانیای است که برای پرسی جکسون و دوستانش اتفاق میافتد.
سال ۲۰۱۲ از روی این کتاب فیلمی به نام «percy Jackson & the Olympians: the lighning thief» ساخته شد. کتاب دزد آذرخش مخاطبان زیادی را به خود جلب کرده است و تاکنون به بیش از سی زبان مختلف برگردانده شده است.
پرسی یک پسر کلاس ششمی مبتلا به بیش فعالی و خوانش پریشی است و ماجراهای بسیار است که کارش به جایی رسیده سالی یکبار از مدرسه اخراج میشود و مدرسهاش را عوض میکند. او در میان ماجراهایی که برایش رخ میدهد متوجه میشود خودش یک نیمه خدای یونانی است، یکی از معملهایش یک هیولای خونین است و بسیاری از آدمهای اطرافش یک ربطی به خدایان یونانی دارند. او در ضمن متوجه میشود نیروهایی خاص دارد که میتواند از آنها برای کمک به دیگران استفاده کند. در این میان اتفاق عجیبی میافتد و آذرخش از کوه المپ دزدیده میشود، متأسفانه همه فکر میکنند پرسی مسئول این ماجراست و درنتیجه او مجبور است از دوستانش کمک بگیرد و آذرخش را پیدا کند تا بیگناهیاش ثابت شود.
ریک ریردان معلم و نویسندهی آمریکایی متولد سال ۱۹۶۴ در ایالت تگزاس است. او کودکی و نوجوانیاش را در همین منطقه گذراند و در همین منطقه هم به دانشگاه رفت. ریردان پس از فارغالتحصیلی در رشتههای ادبیات انگلیسی و تاریخ بهعنوان معلم در مدرسه مشغول به کار شد و سال ۱۹۸۵ هم با همسرش بکی ازدواج کرد.
اولین کتاب ریک ریردان یک داستان ماجراجویی رازآلود برای بزرگسالان بود. این کتاب تکیلای بزرگ قرمز نام داشت و توانست توجه مخاطبان زیادی را به خود جلب کند. ریردان سال ۲۰۰۵ با کتاب دزد آذرخش نوشتن برای نوجوانان را آغاز کرد و تاکنون بیش از بیست کتاب برای آنان منتشر کرده است. از میان کتابهای خوب این نویسنده میتوان به «پیش درآمدی بر داستانهای قهرمانان یونان»، «پیش درآمدی بر دورگهها و هیولاها»، «بهار سرد» و مجموعههایی مانند «مجازات آپولو»، «مگنس چیس» و «قهرمانان المپ» اشاره کرد.
کتاب دزد آذرخش در ایران نیز مانند سایر نقاط جهان با استقبال زیادی از سوی مخاطبان مواجه شده است. ترجمههای مختلفی از این کتاب را میتوانید در بازار کتاب ایران پیدا کنید. پریا آریا این کتاب را برای نشر هرمس ترجمه کرده و ترجمهی فرخنده خوش خصلت را هم انتشارات زنبور سال ۹۷ در بازار کتاب ایران عرضه کرده است. ترجمهی مریم حیدری از دزد آذرخش ترجمهی خوب دیگری است که انتشارات بهنام آن را منتشر کرده است. نسخهی الکترونیک این ترجمه را میتوانید از فیدیبو دانلود کنید.
ریک ریردان نویسندهای با قوهی تخیل فوقالعاده و قدرت داستانپردازی کمنظیر است. او قلمی گیرا و روان دارد و تخصصش این است کاری کند نتوانید از کتابهایش دل بکنید. او راه سرگرم کردن نوجوانان را خیلی خوب بلد است و با خلق پرسی جکسون و دوستانش، دوستانی جذاب به کودکان و نوجوانان عصر ما هدیه کرده است. دوستهایی عجیب با قدرتهای فوقالعاده که مبارزان بینظیری هم هستند.
اگر نوجوانی هستید که به یک ماجراجویی پرهیجان نیاز دارید، خواندن کتاب دزد آذرخش میتواند انتخاب خوبی باشد. همچنین اگر پدر و مادری هستید که میخواهید فرزند نوجوانتان را از پای پلی استیشن یا گوشی موبایل بلند کنید، پیشنهاد کتاب دزد آذرخش یا هدیه دادن این کتاب به او میتواند شروع خوبی باشد.
این بدترین اشتباهم بود. تیغهی شمشیر به قلادهاش خورد و هیچ آسیبی به او نزد. سعی کردم دوباره تعادلم را به دست بیاورم ولی آنقدر نگران دفاع کردن از خودم جلوی دهن آتشین شیمر بودم که کاملاً دم مار را فراموش کرده بودم تا اینکه او چرخید و نیشهایش را در ساق پایم فروکرد.
تمام پایم آتشگرفته بود. سعی کردم شمشیر را در دهان شیمر فرو کنم ولی دم مار دور قوزکهایم پیچید و تعادلم را به هم زد و شمشیرم از دستم افتاد و از شکاف طاقنما در رود میسی سی پی افتاد.
توانستم روی پاهایم بلند شوم ولی میدانستم که باختم. سلاحی نداشتم. میتوانستم سم مرگباری را که به سمت سینهام بالا میآمد احساس کنم. یاد حرف کایرون افتادم که گفته آناکلوسموس همیشه برمیگردد پیشم، ولی هیچ خودکاری در جیبم نبود. شاید خیلی دور افتاده بود. شاید فقط وقتی برمیگشت که به شکل خودکار بود. من نمیدانستم و قرار نبود آنقدر زنده بمانم که بفهمم.
من به طرف شکاف توی دیوار عقب رفتم. شیمر غرش کنان جلو آمد و دود از بین لبهایش بیرون میزند. خانم ماری با کنایه گفت: «دیگه مثل قبل قهرمان نمیسازن، مگه نه پسر؟»
هیولا غرید. حالا که شکستخورده بودم ظاهراً هیچ عجلهای برای تمام کردن کارم نداشت. من به نگهبان پارک و آن خانواده نگاه انداختم. پسربچه پشت پاهای پدرش قایم شده بود. باید از این آدمها محافظت میکردم. نمیتوانستم همینطوری... بمیرم. سعی کردم فکر کنم، ولی تمام بدنم آتش گرفته بود.
سرم گیج میرفت. شمشیری نداشتم. با یک هیولای گنده آتشین و مادرش طرف بودم و میترسیدم.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۵۸ مگابایت |
تعداد صفحات | 415 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۳:۵۰:۰۰ |
نویسنده | ریک ریردان |
مترجم |