لوک برای اینکه پدر و مادرش را به خانه برگرداند، از دوستان جدیدش رسوس نگتیو (خونآشام رنگپریده) و کلوئهفار (مومیایی مصری) کمک گرفت تا شش یادگاری را که انجمن اجداد بنیانگذار از خود به جا گذاشته بودند، پیدا کند. او فقط با جمع کردن این یادگاریها میتوانست درِ خروج به دنیای خودش را باز کند.
هنگامی که لوک و دوستانش به هدفشان رسیدند، خانم و آقای واتسون متوجه شدند که لوک در شهر جدید خوشحالتر است و تصمیم گرفتند در خیابان وحشت بمانند؛ اما دروازهای که باز شده بود، مشکلساز شد.
سِر- اتو اسنییر، شهردار بدجنس خیابان وحشت، از افراد معمولی دنیای لوک پول میگرفت تا بتوانند جهانی را که او آن را؛ بزرگترین نمایش اعجوبههای دنیا مینامید، ببینند.
برای محافظت از خیابان وحشت، لوک، رسوس و کلوئه باید تمام یادگاریها را به صاحبان اصلییشان برگردانند تا دروازه دوباره بسته شود و دریافتکنندهی بعدی درست پشت در است...