کتاب صوتی حوض سلطان، پایان کار مغان رضا جولایی رادیو گوشه

درباره کتاب حوض سلطان، پایان کار مغان

نویسنده در کتاب حوض سلطان، پایان کار مغان، داستان‌هایی از تاریخ معاصر ایران را با درون‌مایه‌ای فلسفی و تلخ روایت می‌کند. مضمون اصلی کتاب حول تقابل قدرت، ایدئولوژی، و سرنوشت افرادی است که در میان امواج پرتلاطم تاریخ گم یا مضمحل می‌شوند. این اثر با نثری متعهدانه و ساختاری روایی خاص، نشان‌دهنده توانمندی جولایی در ترسیم فضاهای تاریخی و خلق کاراکترهایی عمیق و چندلایه است.

خلاصه کتاب حوض سلطان، پایان کار مغان

در دل دریاچه خشک‌شدهٔ حوض سلطان، جایی حوالی سکوت و سراب، کاخی جا خوش کرده که میزبان ضیافتی مرموز است. افتخارالسلطنه، دختر ثروتمند ناصرالدین‌شاه، تدارک یک مهمانی باشکوه را دیده؛ اما این فقط یک مهمانی خداحافظی نیست، این یک ضیافت الوداع است. ضیافتی که همه چیز در آن هست، جز یک پایان معمولی. از رجال سرشناس دوران قاجار دعوت شده‌اند: امیربهادر سپه‌سالار، عزیزالسلطان (ملیجک)، میرزا ملکم‌خان، سیاستمداری مرموز و استاد فنون هیپنوتیزم و عارف قزوینی، شاعر دوران و صدای آزادی. به این جمع باید زنان اشراف، کنسول‌ها، تجار یهودی چون الیاس خان، و دیگر چهره‌های رنگارنگ عصر را هم افزود. جمعی متنوع، مرموز، و گاه حتی خطرناک. اما چرا همه در این کاخ دورافتاده گرد هم آمده‌اند؟

سبک نوشتاری کتاب حوض سلطان، پایان کار مغان

سبک روایت جولایی در این کتاب، وفادار به سبک خاص اوست: نثری ادبی، گاه شاعرانه، با گرایش به روایت‌های چندصدایی و روایت غیرخطی. او از زبان توصیفی قوی، شخصیت‌پردازی عمیق و فضاسازی خاصی بهره می‌گیرد که باعث می‌شود مخاطب به سادگی در دنیای داستان غرق شود. زبان اثر بیشتر رسمی و ادبی است، با لحنی که به نوعی با فضای تاریخی و تفکر فلسفی اثر هماهنگ است.

بخشی از کتاب حوض سلطان، پایان کار مغان

وقتی توانستیم از قصر بیرون برویم، روی برف‌ها وارفتیم. هر سه نفرمان به‌شدت سرفه می‌کردیم. چشم‌های من آب افتاده بود و سینه‌ام می‌سوخت. به‌سختی نفس می‌کشیدیم. سرما ما را به حال خود بازگرداند. سرپناهی نبود تا به آن‌جا پناه ببریم. دیگر میهمانان هم هر یک در تاریک‌روشن نیمه‌شب در گوشه‌ای ایستاده بود و به قصری که در آتش می‌سوخت نگاه می‌کرد. بعضی از خانم‌ها از ترس گریه می‌کردند و می‌لرزیدند. تیرهای طبقه‌ی بالا که آتش گرفته بود فروریخت. یکی از پیشخدمت‌ها فریاد زد «شاهزاده‌خانم و ندیمه‌هایش آن بالا گرفتار شده‌اند.»