
کتاب آدمخواران نوشته ژان تولی واقعا فقط یک رمان برای سرگرمی نیست. این کتاب تیز و مستقیم وجدان خواننده را هدف میگیرد. کتاب آدمخواران کوتاه و تکاندهنده است. ژان تولی در کتابش ماجرای واقعی روزی را تعریف میکند که مردم مهربان و ساده روستایی در فرانسه قرن نوزدهم که درگیر جنگ است دست به کار مهیبی میزنند.
چطور انسانهای معمولی میتوانند در یک لحظه به هیولا تبدیل شوند؟ ژان تولی خشونت را زیبا نمیکند، آن را میکاود، لایهبهلایه باز میکند و از دل آن سوالی عمیق بیرون میکشد: اگر ما در آنجا بودیم چه کار میکردیم؟
ماجرا در سال ۱۸۷۰، در بحبوحه جنگ فرانسه و پروس (فرانکو-پروسی) در روستایی کوچک به نام اوتفای در جنوب فرانسه اتفاق میافتد. کشور در حال فروپاشی است، مردم فقیر و گرسنهاند، و ترس و عصبانیت، همهجا را گرفته. مردی جوان به اسم آلن دو مونی که اهالی روستا خیلی بهش احترام میگذارند برای شرکت در جشن سالانه دامها آمده.
بازار روستا شلوغ است. مردم از شکستهای فرانسه عصبانیاند و منتظر یک جرقهاند. آلن برای دفاع از پسرعمهاش حرفی میزند و اهالی حرفش را اشتباه برداشت میکنند و به اشتباهشان دامن میزنند و فریاد میزنند:
او خائن است. جاسوس است. دشمن ماست. یک پروسی است
در عرض چند دقیقه، جمعیت به جوش میآید و این سوء برداشت مثل آتش در علفزار پخش میشود. آلن با آرامش توضیح دهد که میهندوست است و هرگز خیانت نکرده، اما دیگر هیچکس گوش نمیدهد. خشم و هیجان چشم همه را کور کرده. مردم به او حمله میکنند، هلش میدهند، کتکش میزنند، لباسش را پاره میکنند. کسی فریاد میزند: «بسوزانیدش!»
کشیش و شهردار سعی میکنند او را نجات دهند، اما جمعیت به آنان هم حمله میکند. در طول چند ساعت، شکنجهی او به کابوسی زنده تبدیل میشود و ژان تولی با جزئیات این صحنههای ترسناک را توصیف میکند. در نهایت، کسی پیشنهاد میدهد او را زندهزنده بسوزانند.
شخصیتها در این رمان به چند دسته تقسیم میشوند. آلن که نقش قربانی را بازی میکند. مردم روستا که به عنوان توده مردم ازشان یاد میشود و شخصیت برجستهای را در میان خود ندارد، شخصیت کشیش که نماد عقل و وجدان بیدار است که البته صدایش کمجان است.
آلن شخصیت اصلی کتاب آدمخواران است. جوان، باهوش و از طبقه ثروتمند. او بر خلاف خیلی از نجیبزادگان با روستاییها انسانی رفتار میکند و اتفاقا در بین مردم محبوب است. اما قربانی سوءتفاهم و خشم مردم میشود و به فجیعترین شکل کشته میشود. او بیگناه، شرافتمند و عاقل است اما زیر چرخهای جنون مردم از بین میرود.
روستاییهایی که به شکل جمعی توصیف میشود. توده مردم عادی که فشار فقر و جنگ و خشم به هیولا تبدیلشان کرده.
افرادی که هیچ کدامشان به تنهایی هیولا نیستند. اما نیروی شر درونشان در کنار هم هیولای درونشان را بیدار میکند.
آدمی اهل تعقل است که تمام سعیاش را میکند تا آلن را نجات بدهد اما صدایش در جمعیت گم میشود و در آخر از ترس اینکه خودش هم گرفتار این شر نشود سکوت میکند.
دولتیها که همیشه دیر میرسند. آنها میگذارند جنایت اول اتفاق بیفتد و بعد از وقوع جرم سروکلهشان پیدا میشود. کسانی که نمیتوانند عدالت را برقرار کنند و فقط خشونت بیشتر را رقم میزنند.
در عمق داستان کتاب آدمخواران نقدی تلخ به جامعه وارد است. ژان تولی یک داستان اجتماعی را دستمایه قرار داده تا حقیقتی تلخ را به ما یادآوری کند. نقد جامعه ای که اخلاقیاتش را در قبال منفعت و غریزه معامله میکند. این داستان برایمان فرایند تبدیل شدن انسان به حیوانی مطیع غریزهاش را تعریف میکند. اینکه فقر، جنگ و ناامیدی چطور انسان را در تاریکی میکشاند. انسانهایی که برای بقا مجبورند وجدانشان را قربانی کنند. این رمان کوتاه 114 صفحهای صرفا درباره کشتن مردی بیگناه نیست. بلکه درباره فروپاشی انسانیت است.
کتاب آدمخواران با موضوع جهانشمولش خواننده را وادار میکند یک بار دیگر به نقش خودش در جامعه فکر کند.برخی از بهترین بخشهای برجسته کتاب:
چند نفر پرسیدند: او کی بود؟
تمام بعد از ظهر مشغول کشتن کسی بودند که حتی نمیدانستندکیست.
من چطور میتوانم توی چشم پدر و مادری که پسرشان به جای من به جنگ رفته نگاه کنم؟ از خجالت آب میشوم
آلن به سیخ کباب کشیده شده بود. پوست بدنش پُر بود از تاول و دملهای ناسوری که ترقوتروق میکردند و آب چربی از آنها بیرون میریخت. یک نفر با حالتی محزون گفت« حیف است از این گوشت چرب بگذریم! کسی دوست دارد امتحان کند؟»
پرونده عجیبی است. یک نفر کشته شده. ولی ما که نمیتوانیم به خاطر آن یک نفر، همهی مردم را دستگیر کنیم و به زندان بیندازیم. در بازداشتگاه پریگو فقط بیست و چهار سلول کوچک داریم. دادگاه قادر نیست همه را به زندان بفرستد. فکرش را بکن. به نظر تو میشود ششصد نفر آدم را گرفت و توی زندان انداخت؟ آن هم به خاطر مرگ یک نفر؟ واقعا عجب قتل عجیب و غریبی اتفاق افتاده.
منتقدان کتاب آدمخواران را یک داستان اجتماعی سیاه و درخشان در نقد جامعه میدانند. این کتاب بیرحم و خشن خشونتی که میان مردم غوطه میخورد را شرح میدهد. کتاب کوتاه است و ریتمش تند است. ترجمه احسانکرمویسی نیز در درک سبک ژان تولی بسیار موثر است. ترجمه روان و ساده است.
کتاب صوتی آدمخواران با صدای گروهی از هنرمندان مثل هوتن شکیبا، مجید آقا کریمی، مسعود کرامتی، هدی زینالعابدین، اشکان عقیلیپور و آناهیتا درگاهی اجرا شده و نشر رادیوگوشه منتشرش کرده.
| فرمت محتوا | mp۳ | 
| حجم | 165.۳۵ کیلوبایت | 
| مدت زمان | ۰۲:۵۶:۲۳ | 
| نویسنده | ژان تولی | 
| مترجم | احسان کرمویسی | 
| گوینده | جمعی از گویندگان | 
| گوینده دوم | هوتن شکیبا | 
| گوینده سوم | مجید آقاکریمی | 
| گوینده چهارم | مسعود کرامتی | 
| گوینده پنجم | هدی زین العابدین | 
| ناشر | رادیو گوشه | 
| زبان | فارسی | 
| تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۱۲/۲۹ | 
| قیمت ارزی | 7 دلار | 
| مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو | 
درود بر هوتن شکیبای عزیز و این گروه کتاب خوانی درجه یک برای کتاب عجیب و شنیدنی آدمخواران. آدمخواران بر اساس یک واقعه ی تاریخی تلخ نوشته شده و این کتاب صوتی هم بسیار روان و با احساس روایت شده. فقط گاهی فکر می کنم که ما واقعا توی دنیای مغازه ی خودکشی زندگی می کنیم و دریافت ما از محیط پیرامون خیلی تلخ و منفیه. گاهی ما به تغییر سبک (بخوانید پاکسازی) و فاصله گرفتن از فضاهای تلخ ( تاریخی) و سورئال نیاز داریم. کتاب های صوتی (خوب) در مقایسه با دیگر آثار فرهنگی و هنری مانند تیاتر، فیلم، موسیقی و یا حتی خود کتاب مجال کمتری برای تغییر سبک به آدم میدن و این خیلی حیفه. امیدوارم آقای شکیبا که دستاوردهای بازیگری و صداپیشگی خودشون رو چاشنی کتاب صوتی می کنن و با شخصیت پردازی و بیان درست تجربه ی متفاوتی برای شنونده ایجاد می کنن، دفعه ی بعد به سراغ کتابی در یک فضای متفاوت بروند. فضایی که بیشتر کمدی باشه تا سیاه. شاید مثل کتاب《سرباز خوب شوایک》 که از قضا به قلم آقای کمال ظاهری (مترجم کتاب تت ها) هم ترجمه شده و یا حتی کتاب《سه شنبه ها با موری》 که با وجود غم انگیز بودن داستان اصلی و طنز نبودن، فضای مثبتی رو به تصویر می کشه. شنیدن موقعیت ها و دیالوگ های طنز از دهان کسانی که تجربه ی کار کمدی داشتن باید بانمک تر و دلنشین تر باشه. چه بسا مخاطبان بیشتری به کتاب صوتی علاقه پیدا کنن. ممنون که آدم ها رو به کتاب و مطالعه نزدیک تر می کنید. تندرست، شادکام و سرفراز باشید. پ.ن: من پس از تماشای تیاتر بی نظیر 《شوایک سرباز ساده دل》که به کارگردانی آقای حمیدرضا نعیمی و با بازی درخشان فرهاد آئیش به روی صحنه ی رفت با کتاب شوایک آشنا شدم. نمایشنامه شوایک هم به قلم آقای حمیدرضا نعیمی به رشته تحریر در اومده. این کتاب رو به خاطر طنز آمیز بودنش مثال زدم و شاید برای برخی ریتم کندی داشته باشه. شاید هم صدای هنرمندانی مثل فرهاد آئیش و هوتن شکیبا رو کم داره که به شخصیت ها جان بدهند.
واقعاً انسان موجود عجیبیست! از صبح یکسره مشغول گوش دادن به کتاب بودم. هرچند بارها از خودم پرسیدم: آیا واقعاً لازم بود بیان اینهمه جزئیات؟ توصیف همه چیز؟ چند بار هدفون را از گوشم برداشتم و روی زمین گذاشتم و بعد از مدتی استراحت دوباره ادامه دادم. این کتاب برای کسانی که صرفاً دنبال قصهاند مناسب نیست. بهنظرم بیشتر به درد کسانی میخورد که علاقهمند به شناخت روان غیرقابل پیشبینی انسان هستند؛ اینکه چطور آدمهایی بدون هیچ مشکل جدی روانی، برای مدتی کوتاه یا بلند، دچار چنان قساوت قلبی میشوند که دست به جنایاتی چنین هولناک میزنند—گاهی از سر وظیفه، مثل مأموران اردوگاههای نازی، گاهی از سر خشم، و گاهی برای خالی کردن عقدههایشان. این قصه، با تمام حقایقش، قصه دیروز نیست؛ هر لحظه ممکن است اتفاق بیفتد، در هر کجای دنیا. شاید بار دیگر توسط من، شاید توسط دیگری—اما اینبار با بهانهای متفاوت و جملهای آشنا: «نه، این قضیه با قبلی فرق دارد. اینبار حق با ماست.» داشتم فکر میکردم: اگر آلن واقعاً همان کسی بود که آنها فکر میکردند، آیا دیگر رفتارشان جنایت محسوب نمیشد؟
این کتاب داستان یک جنایت واقعی است. مانند هر محتوای جنایی دیگری، چه فیلم، چه کتاب و چه حتی اخبار، باید در ابتدا و در صفحه معرفی درج شود که شنیدن این کتاب برای همه مناسب نیست. به خصوص افرادی که دارای مشکلات روحی و روانی خاصی هستند با شنیدن و یا خواندن این کتاب دچار ناراحتی و آشوب فراوان خواهند شد. بنده به عنوان کسی که در شرایط روحی نامناسب این کتاب را شنیدم به هیچ وجه آن را پیشنهاد نمیکنم.
دیشب Irreversible دیدم و امروز «آدمخواران» رو شنیدم. اگه ذهنم یه اتاق تمیز بود، الان وسطش یه لاشه هست و یه جاروبرقی سوخته. ژان تولی با لحنی خونسرد، تاریک و گاهی بامزه (!) داره دربارهی یه فاجعهی واقعی مینویسه. قصهی روستایی در فرانسه که زمستون سخت ۱۸۷۰ و محاصرهی پروس، مردمش رو از نون برید و به گوشت همدیگه رسوند — خیلی واقعی، خیلی بیرحمانه، و خیلی فرانسوی. نکته اینه که من واقعاً بخش ناجورِ کتاب رو وسط ناهار شنیدم. نمیدونم دقیقاً کِی تصمیم گرفتم لقمه رو قورت بدم، ولی اون لحظه برای همیشه تو حافظهی دستگاه گوارشم موند. خطر این کتاب فقط محتوای فجیعش نیست، اینه که چقدر راحت، بیزحمت و حتی با لبخند، تهوعآورترین بخشهای تاریخ بشر رو تو مغزت میکاره. نثرش تیزه، طنزش سیاهه، و وقتی تموم میشه، نمیدونی بخندی یا بالا بیاری. پیشنهاد نمیکنم بعد از خوردن غذا بخونین. یا اگه هنوز به انسانها ایمان دارین. سپاس از همه عزیزانی که برای صوتی کردن این اثر زحمت کشیدند♥️
نمیفهمم این کتاب یه بار به خوبی با صدای بهرنگ علوی اجرا و منتشر شد توسط همین ناشر؛ چه دلیلی داره انتخاب دوباره ی همین کتاب با چند تا اسم مشهور جز پول بیشترتر؟! کاش هنر مصون می موند حداقل.
-درباره کتاب؛خیلی کتاب خوبیه،کاملا نشون میده که چطور نادانی،فقر و جهل میتونه آدم ها رو به سمت جنون و رفتار های غیر قابل تصور سوق بده؛درکل باید بگم که این کتاب پُر از اتفاقات غیرقابل تصور و وحشتناکه؛نویسنده به خوبی تونسته تصویر سازی کنه که چطور یک آدم بیگناه و معصوم به بدترین و فجیع ترین شکل ممکن شکنجه و کشته میشه -درباره صوت کتاب؛این اولین کتاب صوتی بود که خریدم،من خیلی مقاومت داشتم نسبت به خرید کتاب صوتی ولی این کتاب واقعا نظرمو عوض کرد؛گویندگان انقدر عالی اجرا کردن که تاثیر کتاب دوچندان شد(انقدر تاثیرش عمیق بود که انگار خودم با آلن شکنجه میشدم)،دست مریزاد به آقای هوتن شکیبا(لطفا کتابهای بیشتری رو برامون بخونید)
از خرید کتاب پشیمون شدم... به عنوان کسی که مغازه خودکشی و حداقل ۵ بار با صدای هوتن شکیبا شنیدم و خیلی صدای ایشونو دوست دارم باید بگم ای کاش کتاب بهتریو برای خوندن انتخاب میکردن... کتاب بی معنی و کاملا دردناکه... حقیقتا میخواستم با شنیدن یه کتاب جدید از ایشون حالم بهتر بشه اما محتوا به شدت دردناک و بی معنیه....کاش اول نظراتو میخوندم البته از خوانش خوب و بی نقص این اثر متشکرم... محتوا ازار دهنده اس همین..
کتاب برای کسایی که علاقه ب داستان های جنایی دارن عااالیه و شمارو کاملا جذب خودش میکنه(برای من اینطور بود) اینکه داستان واقعی بود هم بیشتر دلچسبش میکرد و این تا زمانی دلچسبه که شما ب یاد نیارید ک اوناهم یک انسان بودن داشتم فکر میکردم که ایا اگر واقعا یک سرباز از لشکر دشمن بود دیگه مشکلی نداشت؟ دیگه اسمش رو جنایت نمیزاشتیم و یا شاید حتی بهشون افتخارهم میکردیم و اسمش رو" وطن پرستی" و یا "غیرت" میگذاشتیم . در هر صورت فرقی نمیکنه اگه از داستان های جنایی خوشتون میاد یا نه اگر روحیه ی لطیفی ندارید حتما بخونیدش
این کتاب با صدای بهرنگ علوی صوتی شده و بسیار زیباست خوانش ایشون و واقعا عالیه چرا باید یکبار دیگه اجرا بشه؟ به نظرم اضافه کاریه...و اینکه حواستون باشه این کتاب روح و روانتون رو میتونه بهم بریزه من هنوز بعد از سه سال اکثر کتاب رو حفظم و از خاطرهم پاک نشده و هنوزم گاهی بهش فکر میکنم و تمام تنم از جنایت رخ داده میلرزه...فیلم بی همه چیز رو که دیدم حس کردم چه قدر شبیه این کتابه.
فضای داستان خیلی خیلییییی دردناکه. برای حس کردن درد و تنهایی آلن، فقط کافیه یک لحظه تصور کنیم خودموم بجای آلن بودیم!. دردناک تر وقتیه که فهمیدم این کتاب بر اساس یک داستان واقعی نوشته شده. پیروی کورکورانه! چقدر باید آگاهانه تر به واکنش هامون نسبت به اتفاق جمعی توجه کنیم. صدای اقای شکیبا ام که محشر. چقدر به شخصیت و فضای داستان میومد. ممنوم از رادیو گوشه.