اپیزود ششم "سروژ، یک مترجم قاتل!"، سروژ را در اوج فعالیتهای تجاری و سرمایهگذاریاش به تصویر میکشد. پس از سود کلان از پروژه چراغانی جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، او شرکت خود را تأسیس میکند و به دنبال فرصتهای جدید برای گسترش کسبوکارش است. اما در مسیر تبدیل شدن به یک سرمایهدار موفق، با چالشها و قضاوتهای دوستان قدیمیاش، که هنوز به آرمانهای کمونیستی وفادارند، روبرو میشود.
در این میان، با یک شراکت غیرمنتظره با خاندان بانفوذ لاجوردیان، سروژ وارد فاز جدیدی از فعالیتهای اقتصادی میشود و شرکتهای زیرمجموعه متعددی را در زمینههای مختلف تأسیس میکند. او به سرعت به یکی از سرمایهداران بزرگ کشور تبدیل میشود و حتی مسئولیت پروژههای عظیم شهرکسازی ساحلی را بر عهده میگیرد. این موفقیتهای مالی، او را بیشتر از پیش از گذشته سیاسیاش دور میکند و سبک زندگی جدیدی را برای او و خانوادهاش، شامل همسرش الگا و فرزندانشان، به ارمغان میآورد.
در عین حال، این اپیزود به تلاشهای سروژ برای حفظ علاقه به ترجمه، به عنوان تسکینی برای روح ناآرامش، میپردازد. او با وجود مشغلههای فراوان، شبها به ترجمه مینشیند و حتی با نجف دریابندری، دوست و همبندی قدیمیاش، درباره فرصتهای جدید در دنیای نشر و ترجمه گفتگو میکند؛ گفتگویی که تضادهای عمیق میان آرمانهای گذشته و واقعیتهای امروز را آشکار میسازد.
با نزدیک شدن به روزهای انقلاب ۱۳۵۷ و خروج درباریان از کشور، سروژ با دعوتهای مکرر "جمعیت زندانیان سیاسی سابق" مواجه میشود. او که از تغییرات آگاه است اما سردرگم، در نهایت تصمیم میگیرد در جلسات آنها شرکت کند. این دیدارها، او را با دوستان قدیمیاش مانند باقر مومنی مواجه میکند و تناقض حضور یک سرمایهدار در میان مبارزان قدیمی را برجسته میسازد.
در نهایت، با تصویب "قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران" و آغاز مصادره اموال سرمایهداران، ترس از دست دادن همه چیز سروژ را در بر میگیرد. او که نگران امنیت خانوادهاش است، الگا و فرزندانش را به پاریس میفرستد. در این دوران پرالتهاب، سروژ دوباره به ترجمه پناه میبرد و حتی با احمد شاملو در انتشار مجله "کتاب جمعه" همکاری میکند. اما با مصادره انتشارات امیرکبیر و افزایش بیثباتی، سروژ تصمیم نهایی خود را میگیرد و ایران را ترک میکند تا به خانوادهاش بپیوندد.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 63.۴۴ کیلوبایت |
مدت زمان | ۴۵:۰۷ |
نویسنده | سوسن سیرجانی |
راوی | اشکان عقیلی پور |
ناشر | فیدیبو |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۵/۲۸ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
هر بار بیشتر از بار قبل لذت میبرم از این قصه دست مریزاد به این نویسنده درجه یک و ماشالا به این صدای زیبا خواننده قصه
بالاخره اتفاق اصلی داستان فکر کنم افتاد و انقلاب شد راستی ژانر جنایی چرا بیو گراف ی بهتر نیست 🧐
خیلی زیبا ست ، کاش خانم سیرجانی باز از این سرگذشتها بنویسند و جناب آقای عقیلی بخوانند.
با علاقه و دقت زیاد دنبال میکنم :)
بسیار عالی و زیبا