کار شاغلام پختوپز و فروختن جغوربغور «حسرتالملوک» بود. بعدازظهر تا شب سر چارراه گمرک امیریه چسبیده به دکون نونوایی سنگکی آقالیاس بساط میکرد و با اون صدای خوشش میزد زیر آوار، «دل دارم قلوه دارم کباب سرخکرده دارم...» عطر و بویی راه میانداخت که هر عابری رو به طرف خودش میکشوند. ماهی یه بارم شاغلام دل و جیگر و خوش گوشت میآورد خونه، منقل و زغالو میذاش بغل باغچه، دل و جیگرا رو سیخ میکرد و میچید رو آتیش و اهل خونه رو دعوت میکرد. بادبزنو دس میگرفت و سیخو زیر و رو میکرد و میزد زیر آوار. از جواد یساری و داود مقامی و عباس قادری و نعمت آغاسی براشون میخوند و گاهیام یه کوچهباغی مهمونشون میکرد و حال و هوای دیگهای به بزم خودش میداد.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 152.۰۵ مگابایت |
مدت زمان | ۰۲:۴۴:۰۶ |
نویسنده | مرتضی احمدی |
راوی | شاهین علائی نژاد |
ناشر |