این قصه داستان زندگی دختر بچهای است به نام اولدوز، که پدر و مادرش از همدیگر جدا شدهاند و او اکنون زیر دست زن بابایی بدخلق و خشن که چشم دیدن وی را ندارد؛ زندگی میکند. زن بابا از انواع اذیت و آزار در حق دخترک فرو گذار نمیکند. او حتی وجود گاوی را که اولدوز سخت دوستش میداشت؛ چرا که یادگار مادرش بود، تحمل نکرده، و به بهانه ویار از شوهرش میخواهد آن را بکشد. اما گوشت گاو به دهن همه تلخ میآید غیر از اولدوز. اولدوز، عروسکی را که مادرش برایش درست کرده بود سنگ صبور خود قرار داده بود. از بس که پیش او درد و گریه میکند، عروسک زبان باز کرده و به حرف میآید. گفتگوهای اولدوز و عروسک سخنگو در خفا و دور از چشم دیگران ادامه مییابد. تا اینکه عروسک یک شب اولدوز و یاشار، پسر همسایهشان را در جلد کبوتر با خود به جشن عروسکها در جنگل میبرد. بچهها در آنجا با انواع جانوران برخورد میکنند، طاووس فیس و افادهای و خودخواه را میبیند که دائم از خود تعریف میکرد و به زیبایی پرهایش مینازید. حاضر نبود یکی دو تا از آنها را به یاشار بدهد که بگذارد لای کتابش. همچنین آنها با خرگوش زرنگ و باهوش و کرم شب تاب مهربان و دیگران ملاقات میکنند. رقص و آواز و جشن عروسکها را تماشا کرده و برمیگردند.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 84.۲۰ مگابایت |
مدت زمان | ۰۱:۲۸:۵۳ |
نویسنده | صمد بهرنگی |
راوی | شاهین علائی نژاد |
ناشر |