کتاب ‫لولی‌وش واژه‌ها نشر چشمه

هر وقت دیدی دیگر

از دست کلمات

کاری ساخته نیست

برگرد

به من اعتماد کن.

من!

تنها من جادوی واژه‌ها را

بی‌هیچ هراسی برهنه خواهم کرد.

کار… یعنی این!

من تنها زمزمه‌های زنی را

می‌شناسم

که در اثیرِ آینه

به اورادِ ماورا رسیده است.

ملازم محبوبِ من

پیشانی به‌ جای پوزار او

تیمم از مزار ماه می‌گیرم

هم در مِهِ رونده

رو به من ظهور می‌کند:

لیالی‌لا… باران بود

لیالی‌لا… علف به خوابِ سحرگاهان بود

لیالی‌لا… خواهرِ اورادِ آب بود

و بود

که من از او به‌نیکی سروده‌ام

و بود

که حال‌وروز من

مجنونانانا… به هر میخانه‌ی خرابات!

-از متن کتاب-