میبخوانَمَت برهنه از گلویِ نی
تا شَرحهی فراق،
که ماهیِ لغزان به قوسِ آب
لمسِ انعکاسِ سپیدهی مَرمَر است.
کبودا
رودا
آهوزنِ از بیکجاآمده!
خداوند به وقتِ آفرینشِ من
واژه میگریست.
هی دقیقهی دورمانده از تَنِ تَنا،
میبخوان مرا
کلماتِ شعلهورِ من
تو را شفاعت خواهند کرد.
همین است خُنکا
خُنکا به شهریورِ شهید.