کتاب حاضر، مجموعه چهار داستان کوتاه از «بکت» و «فاستر والاس» است. «دانته و دراز خرچنگ» از «بکت»، «آدمهای خوب»، «خودکشی بهمنزله گونهای هدیه» و «فلسفه و آینه طبیعت» از «فاستر والاس» هستند. در بخشی از کتاب میخوانیم: «من از چیزهای نو نمیترسم. من از این میترسم که وقتی کسی دوروبرت است احساس تنهایی کنی. از هر حس بدی میترسم. شاید خودخواهانه باشد، ولی من اینطوریام... انتظارات او از خودش در کمال مطلق بود و هرگاه ه به این کمال دست نمییافت، از چنان بلندایی از نومیدی سقوط میکرد که بعید نبود مثل آیینهای بیارزش تکهتکه شود... این مرد میدانست کجا باید دنبال پنیر باشد. هر روز پنیر حاضر بود، در گوشهای همیشگی، پابهرکاب فراخوانده شدن. اینها مردمی بس شریف و وظیفهشناس بودند».