کتاب «کسی نیست به سرهنگ نامه بنویسد» (به اسپانیایی:El coronel no tiene quien le escrib) حاصل زندگی مارکز در سال ۱۹۵۷ در یک هتل در پاریس است. او در این زمان از نظر مالی در شرایط نامساعدی قرار داشت و کشورش نیز درگیر شرایط ناخوشایند دیکتاتوری بود. او روایتی را از افرادی ناامیدانه به دنیال روزنهای بر تغییر شرایط بدشان هستند. او از سرهنگ پیری مینویسد که سالیان دراز برای کشورش جنگیده و در جای جای آن خدمت کرده ولی خبری هیج مقرری و کمک مالیای از دولت نیست. وضع مالیاش خراب است و از آن بدتر همسر پیرش با بیماری دست و پنجه نرم میکند. روستای محل زندگی سرهنگ تحت کنترل حکومت نظامی است و شرایط نابسامانی در روستا حکمرانی میکند.
مارکز میگوید منبع الهامش پدربزرگ سرهنگش بود؛ ولی واضحا شرایط مالی بد خودش و کلمبیای غرق در استبداد نظامی دیگر اضلاع ذهن این نویسندهی نامدار بوده است. از مشخصههای بارز این کتاب بینام و هویت شخصیتهای داستان است که همهگیری مشکلات و همچنین بیاهمیت شدن شهروند را در کلمبیای آن دوران بازگو میکند. این کتاب البته در زمرهی کتابهای رئالیسم جادویی جای نمیگیرد؛ ولی همچنان سبک منحصربهفرد مارکز را با خود دارد.
گابریل گارسیا مارکز (Gabriel Garcia Marquez) نویسندهی رمان، داستان و فیلمنامه و خبرنگار کلمبیایی برندهی جایزهی ادبیات نوبل سال ۱۹۸۱ است. او را در سرزمین مادریاش با نام «گابو» میشناختند. مارکز بهعنوان شناختهشدهترین نویسندهی آمریکای لاتین شناخته میشود. او در ۱۹۲۷ در خانوادهای نظامی در شهر آراکاتاکا چشم به جهان گشود. او پس از ۸۷ سال زندگی در پایتخت مکزیک، مکزیکو سیتی دیده از جهان بست.
او در دانشگاه بوگوتا ادبیات و خبرنگاری خواند. برای مدتها در روزنامهی مشهور الاسپکتادور مشغول بود و به بیشتر شهرهای جهان سفر کرد و گزارشهای کمنظیری را به رشتهی تحریر در آورد.
او را با رمانهای مشهورش و سبک ادبی رئالیسم جادویی میشناسند. دو کتاب «صد سال تنهایی» نوشته شده در سال ۱۹۶۷ و «عشق سالهای وبا» انتشار یافه در سال ۱۹۸۵ او را به شهرت جهانی رساند. رمانهای او به دهها زبان در دنیا ترجمه شده است.
او در تمام زندگیاش یک منتقد اجتماعی و مبارز و کوشندهی سیاسی بود. همین منش وی باعث شد سالهایی که حکومتنظامی دیکتاتوری در کلمبیا سرکار بود، یا ممنوعالفعالیت یا در زندان یا تبعید از وطن بگذراند. همین مسائل از وی چهرهای خاص در ادبیات و سپهر سیاست ساخته است.
سرهنگ بریده روزنامه را که به تاریخ دو سال قبل بود سرسری خواند. گذاشتنش توی جیب پیراهنش که پشت در آویزان بود. «اشکال عوضکردن وکیل این است که خرج روی دست آدم میگذارد.»
زن خیلی قاطع خیالش را آسوده کرد: «اصلاً از این خبرها نیست. بهشان بنویس هروقت حقوق بازنشستگی را زنده کردند حقالزحمهشان را از رویش بردارند. این تنها راهی است که مجبورشان میکند جدی پیگیر پرونده بشوند.»
بهاینترتیب، سرهنگ عصر شنبه به دیدن وکلیش رفت. او را دید که روی آماکا ولو شده بود. سیاهپوستی تنومند بود که فقط دو دندان نیش بر آرواره بالایش داشت. پاهایش را توی دمپاییهایی با کف چوبی فروبرد و پنجره دفتر را باز کرد که بالای پیانوی کوکی خاک گرفتهای بود پوشیده از کاغذهایی که جای نوارهای موزیک را اشغال کرده بودند. بریدههای روزنامه رسمی چسبانده شده با سریش به دفترهای کهنه حسابداری و مجموعه ناقص بولتنهای حسابرسی دولتی. پیانوی کوکی بدون صفحهکلید بهجای میز تحریر هم استفاده میشد. سرهنگ، پس از آنکه مقصودش از این ملاقات را فاش کند، از وضعیت پروندهاش ابراز نگرانی کرد.
وکیل، با استفاده از مکثی که در صحبتهای سرهنگ پیشامد گفت: «همان اول بهتان عرض کردم که قضیه بیخ دارد و کار یکی دو روز نیست.»
اگر شما هم از علاقهمندان به کتاب کسی نیست به سرهنگ نامه بنویسد هستید کتابهای زیر هم انتخابهای مناسبی برایتان هستند:
فرمت محتوا | epub |
حجم | 635.۹۵ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 84 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۲:۴۸:۰۰ |
نویسنده | گابریل گارسیا مارکز |
مترجم | کاوه میرعباسی |
ناشر | انتشارات کتابسرای نیک |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | El coronel no tiene quien le escriba |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۱/۰۳/۱۶ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 19,500 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |