فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 489.۶۱ مگابایت |
مدت زمان | ۱۱:۱۰:۳۵ |
نویسنده | گابریل گارسیا مارکز |
مترجم | اسدالله امرایی |
راوی | رضا عمرانی |
ناشر | ماه آوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۲/۱۰ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
غیرخطی بودن روایت، ساختگی بودن اطلاعات، زوال عقل و روان دیکتاتور، مرگِ بدل، و بازیهای توهمیِ قدرت. همه اینها دقیقاً ستونهای اصلی این رمان هستند. سه رمان بزرگ، از سه نویسنده درخشان، از سه قاره مختلف، هرکدام با زبانی خاص، یک دغدغهی مشترک را روایت میکنند: قدرت چگونه انسان را منزوی، تحقیر و بیچهره میکند؟ خزان خودکامه از گابریل گارسیا مارکز، 1984 از جورج اورول و سقوط از آلبر کامو هر کدام در بستری متفاوت، زوال انسان را زیر سایهی دیکتاتوری – چه بیرونی، چه درونی – بازنمایی میکنند. مارکز در خزان خودکامه ما را وارد ذهن یک دیکتاتور کهنسال و فراموششده میکند. روایت غیرخطی، شاعرانه و سیال، گویی زوال عقل، توهم و حافظهی فرسودهی یک حاکم سالخورده را تداعی میکند. مرگ بدل، اخبار جعلی، تصویرسازیهای اغراقآمیز از قدرت، و رابطههای بیمارگونهاش با نزدیکترین افراد، همه از یک چیز خبر میدهند: او سالهاست مرده، فقط خودش نمیداند. قدرت در این رمان، چهرهای بشدت فردی، منزوی و پوسیده دارد. ژنرال، همچون ببر پیر یک قفس است؛ عظیم، ولی خالی از نعره. در مقابل، اورول قدرت را سیستمی بیچهره و بیوقفه میبیند. در 1984، قهرمان داستان (وینستون اسمیت) نه با فردی فاسد، بلکه با ماشینی از دروغ، سانسور و نظارت روبهروست. اینجا قدرت شخصی نیست، بلکه ساختاریست که حتی خاطرات و زبان را کنترل میکند. اورول به ما نشان میدهد که چگونه حذف حقیقت، انسان را به بردهای بدون اراده تبدیل میکند؛ کسی که حتی نمیداند «دروغ» یعنی چه. اگر مارکز از توهم ژنرال میگوید، اورول از توهم ملت سخن میگوید. در سقوط، خبری از دیکتاتور و حکومت نیست؛ اینبار، خود انسان قاضی و محکوم است. ژان-باتیست کلمانس، وکیل موفقی است که پس از یک حادثهی کوچک اما عمیق، درونش فرو میریزد. تمام کتاب، اعترافیست بلند به دورویی، ریا، و حقارتهای پنهان. قدرت در اینجا نه در یک حکومت، بلکه در خودآگاهی نهفته است. سقوط تصویری از فروپاشی اخلاقی انسانیست که در ظاهر پرهیبت، اما در باطن متزلزل است. هر سه رمان، تصویری از انسان در کشاکش قدرت و فروپاشی میسازند: در خزان خودکامه: قدرت، انسانی است؛ اما پیر، تنها و فاسد. در 1984: قدرت، ساختاری است؛ غولآسا، نظارتگر و ویرانگر. در سقوط: قدرت، درونی است؛ ویرانگر خاموشی که خودش را محاکمه میکند. در این کتاب، مارکز از یک روایت چندلایه و بدون خط مشخص راوی استفاده میکند. گاهی به نظر میرسد که خود دیکتاتور (رئیسجمهور) دارد حرف میزند، گاهی هم روایت از نگاه افراد مختلف (مثل اطرافیان، مردم عادی، مادر رئیسجمهور یا دشمنانش) بیان میشود. صدای راوی مدام تغییر میکند و حتی در یک جمله ممکن است راوی عوض شود بدون اینکه مرز روشنی بین آنها وجود داشته باشد! به خاطر همین تکنیک روایی خاص، مخاطب همیشه توی فضای گیجی، تردید و بیثباتی قرار میگیرد — درست مثل فضایی که مردم در یک حکومت دیکتاتوری واقعی تجربه میکنند. راویان (به زبان ساده): خود دیکتاتور (درونیات و خاطراتش) مردم عادی (به صورت جمعی «ما» گوینده) راوی دانای کل، ولی خیلی نزدیک به ذهنیت ژنرال گاهی هم صدای قربانیان یا اطرافیان شنیده میشود. پس هیچ راوی ثابت یا منفردی وجود نداره؛ همهی روایتها درهم تنیده شده. مارکز گفته بود که "پاییز پدرسالار" را از دل تجربیات واقعی و تحقیق در مورد دیکتاتورهای آمریکای لاتین نوشته. الهام مستقیم گرفته از: روژاس پینیلا (کلمبیا) فرانسیسکو فرانکو (اسپانیا) خوان ویسنته گومز (ونزوئلا) رافائل تروخیو (جمهوری دومینیکن) آناستازیو سوموزا (نیکاراگوئه) او در واقع شخصیت اصلی را ترکیبی از چندین دیکتاتور واقعی ساخته تا چهرهی جهانی و ابدی دیکتاتوری را خلق کند. خیلی غیرمستقیم به اتفاقاتی مثل: استبدادهای طولانیمدت در کشورهای آمریکای لاتین فقر شدید مردم در کنار تجمل حاکمان دروغهای دولتی، سانسور و پروپاگاندا دخالت استعمارگران (مخصوصاً آمریکا) در سیاست این کشورها انزوای شدید و خفقان روانی در جوامع بسته این داستان بیشتر از اینکه بخواد وقایع مشخصی رو بازگو کنه، میخواد فضای روانی و اجتماعی زندگی تحت یک دیکتاتور پیر و پوسیده رو به تصویر بکشه؛ یه جور "تاریخچهی روانی دیکتاتوری". در خران خودکامه، با راوی ثابتی طرف نیستیم؛ روایت چندصداییه. شخصیت اصلی، دیکتاتور بینامی است که تلفیقی از چندین دیکتاتور واقعی است. الهام مارکز، تاریخ پرآشوب سیاسی آمریکای لاتین بوده. کتاب بیشتر از روایت تاریخ واقعی، روایت حس و حال "زنده ماندن در سایهی استبداد" است. یک پیرمرد فرسوده و تنها که در قصری دربسته، با خاطرات، توهمات، و سایهی مرگ دست و پنجه نرم میکند، در حالی که مردم در بیرون، در فقر و ناامیدی پوسیدهاند.
یکی از شاهکار های گابریل گارسیا مارکز که ۷ سال وقتشو صرف این کتاب کرده. اما به غایت و به غایت خسته کننده . داستان ریتم کندی داره که تا پایان این ریتم ادامه پیدا میکنه خیلی جاها به زحمت میشه فهمید کی داره صحبت میکنه چون دائما راوی داستان تغییر میکنه . ایراد از ترجمه کتاب نیست در اصل این کتاب از روی یکی از بهترین ترجمه های موجود خوانش شده. آقای عمرانی هم بینهایت عالی خوانش کردن. داستان در مورد زندگی یک دیکتاتور خاص هست که بطرز هنرمندانه ای توسط مارکز خاکستری مطرح شده تا سیاه . برعکس ِسایر کتاب ها در مورد جوامع توتالیتر که بدبختی مردمو بیشتر به نمایش میگذارن و دیکتاتور کاملا سیاهه این کتاب بیشتر از زاویه دید خود دیکتاتور بهش پرداخته شده و تا حدودی خاکستریه تا کاملا سیاه. خب این از هنر مارکز در این کتابه. در پایان... در کل به عموم توصیه نمیکنم وقت بذارن رو کتاب . چون بشدت خسته کنندس و اکثر افراد نیمه خونده رهاش میکنن.
این کتاب در واقع یک دایرةالمعارف اخلاق دیکتاتوری در قالب رمانه. سطر به سطرش سرشار از بصیرت نویسندهایه که نه یک دیکتاتور خاص، بلکه به راز و رمز اصل دیکتاتوری فارغ از هر تاریخ و جغرافیای خاصی پی برده و به همین دلیل کلامش در هر زمان و مکانی برای کسانی که به نوعی گرفتار چنین ژنرالهایی هستن قابل لمسه. نمادها و استعارههای رمان و فضایی که در جادوی رئالیسم جادویی پیچیده شده نه تنها اثر رو عمیقتر و تفسیرپذیرتر کرده بلکه بر درخشش و خیرهکنندگیش هم افزوده. شیوه جالب روایت هم که ترکیب درهمتنیدهای از اول شخص و دوم شخص و سوم شخصه باعث میشه خواننده هر بار از زاویه متفاوتی ناظر بر وقایع داستان باشه و هر جا لازم شد حتی به عمق عواطف و احساسات شخصیتها نفوذ کنه. اولین رمانی بود که از مارکز گوش کردم و به نظرم همین یک اثر میارزه به کل کارنامه ادبی همتای برزیلیش. ترجمه خوبی هم داره. اما اگر جملات طولانی رو که تعدادشون هم کم نیست در دو یا چند جمله کوتاهتر میشکست از اینم بهتر میشد.
《در تاریکی ماند،کورمال...ترسان و لرزان گام برمی داشت ماه بود که برمی آمد.وحشت زده فریاد زد بیرونش کنید ستاره ها را خاموش کنید.لعنتی ها این خداست که به شما فرمان میدهد.اما هیچکس از دفتر کار سابقش به فریادش نرسید هیچکس صدایش را نشنیدمگر نابینایان و جذامیان که از جا برخاستند تا نمک شفابخش را از دستهای او دریوزه کنند...》 کورها معلولها و جذامی ها در کنار گاوها تا لحظه آخر در کنار دیکتاتور ماندند کنایه از خرافه پرستها و خشک مغزها که برای همیشه در جهل مرکبشان می مانند
فوق العاده و غم انگیز کتابی مملو از روحیات خوی ناسازگار و بی ملاحظه انسان هایی که در چنگال فقر فرهنگی و مادی پرورش یافته اند و فاقد نگرش و جهان بینی عمیق از زندگی شدهاند و با رفتار و افکار خود زمینه تشدید و تکرار فقر و رنج را برای خود و جامعه فراهم میآورند و متاسفانه ما هم این موارد را در اطراف خود به کرات مشاهده میکنیم ارزش بسیاری برای شنیدن دارد
داستان های مارکز خیلی جذاب و پر از رمز و راز های نهفتس ، این کتاب هم به همین شکله ، روایتی از زوال قدرت و پوچی ذهن های دیکتاتور ها ، این داستان تن ها برای دیکتاتور های بزرگ جهان نیست ، ما هم در زندگی بسیاری از اوقات دیکتاتور های کوچکی هستیم در قلمرو کوچک خودمان. کتاب خیلی خوبیه
کتاب، در مورد فروانروایی سی و شش سالهی ژنرال فرانسیسکو فرانکو باهاموند، بر کشور اسپانیا است؛ که مبتنی بر خودکامگی و دیکتاتوری شخصی بود. برداشت من این است که نویسنده، با سیاهنمایی و مبالغه، شرح زمامداری ژنرال فرانکو را به رشتهی تحریر درآورده است. بخشهایی از کتاب، خستهکننده بود. ترجمه و روایت عالی بودند. ممنون از تولیدکنندگان و فیدیبو.
واااااقعا عااالی .... با تصویر سازی معرکه..... بعد از شنیدن ده ها بار باز هم دارم از شنیدنش لذت میبرم..... آقای عمرانی هم که نیازی نیست درباره شون صحبت کرد.... استاد فن بیان به معنای واقعی
اصلا باورم نمیشه که یه اپ چقدر میتونه بد باشه و آدم رو از کتاب خوندن و شنیدن منزجر ک نه. این کتاب بسیار خوب این راوی فوق العاده حرفه ای و مسلط! همش حیف شد واقعا از بس این اپ بده
ترجمه روان و عالی اجرای آقای عمرانی عالی متن کتاب هم جالب و گیرا است اما به دلیل اینکه راویها دایم عوض میشن خیلی جاها یک مقدار گیج کننده است کلا کتابی نیست که مناسب قبل از خوا ب باشه و تمرکز زیادی میخواد