کتاب فکرهای زیاد را متوقف کنید نشر انتشارات دیموند بلورین

فرض کنید مرد جوانی به نام «جیمز» فردی مهربان، باهوش و خودآگاه (شاید کمی بیش از حد خودآگاه) است. «جیمز» همیشه نگران چیزی است. امروز نگران مشکل کوچکی است که سلامتی‌اش را تهدید می‌کند و توجه او را به خود جلب کرده ‌است. او در مورد احتمال وقوع چیزهای مختلف در اینترنت تحقیق می‌کند و همیشه نگران آنها است. سپس دست از تحقیق در اینترنت برمی‌دارد و احتمال اینکه آن چیزها برای خودش اتفاق بیفتد را بررسی می‌کند. او با خودش می‌گوید که احتمالاً من بیش از حد در مورد چیزهای مختلف فکر می‌کنم. بنابراین او تلاش می‌کند تا دیگر در مورد سلامتی‌اش استرس و نگرانی نداشته باشد، اما با این حال به خاطر وضعیت سلامتی‌اش دچار وسواس فکری می‌شود. شاید او واقعاً به درمان نیاز داشته باشد، اما چه نوع درمانی؟ چنین افکاری به شدت ذهنش را درگیر کرده‌اند و به همین دلیل خیلی زود مدام با خودش می‌گوید: «باید با چه کسی در این مورد مشورت کنم؟» دائم خود را محاکمه و سرزنش کرده، از خود دفاع می‌کند، از خود سؤال می‌کند و در خاطرات بی‌پایان، حدسیات و ترس‌های خود غرق می‌شود. او توقف می‌کند و دوباره شرایط خود را بررسی می‌کند. با تعجب به خود می‌گوید: «آیا اضطراب داشتن به این معنا است؟ آیا دچار شوک ناشی از ترس و حمله‌ی عصبی یا وحشت از وضعیت سلامت خود شده‌ام؟ یا مبتلا به اسکیزوفرنی هستم و هنوز نمی‌دانم.» او فکر می‌کند هیچ‌کس دیگری مانند او از هیچ‌چیز ناراحت نیست، درست است؟ در واقع، در لحظه‌ای که او چنین فکرهایی می‌کند، ذهنش پر از میلیون‌ها نمونه از تمام مواردی است که مردم از او انتقاد کرده‌اند... -از متن کتاب-