0
آنتوان چخوف

معرفی کتاب‌های آنتوان چخوف

نویسنده

آنتوان چخوف که بود؟n>

آنتوان چخوف داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس برجسته‌ی روس است. شهرت چخوف در ایران بیشتر به خاطر نمایشنامه‌ها و داستان‌های کوتاه است. چخوف تا پیش از مرگش بیش از 700 اثر ادبی نوشت که این تعداد نشان‌دهنده‌ی قلم شگفت انگیز و توانای او در ادبیات است.

آنتوان چخوف داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس برجسته‌ی روس

زندگینامه آنتوان چخوف

آنتون پاولوویچ چِخوف (Anton Chekov) نویسنده‌ی روس متولد 29 ژانویه 1860 در روسیه است. او در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدر چخوف که در راس این خاندان قرار داشت فردی به شدت خشک و مذهبی بود تا حدی که فرزندانش را تنبیه بدنی می‌کرد. او پسرانش را مجبور می‌کرد که هر یکشنبه همراهش به کلیسا بروند.

آنتوان در نیمه‌ی سال 1880 در رشته‌ی پزشکی تحصیلاتش را آغار کرد، این سال همان سالی بود که نخستین نوشته او به چاپ رسید. اولین نوشته‌ی چخوف به گفته‌ی خودش متنی 15 خطی بود که در نشریه دراگون فلای منتشر شد. این نوشته در واقع داستان کوتاهی به نام نامه‌ی ستپان ولادمیریچ اِن، به همسایه‌ی دانشمندش دکتر فردریخ است. چخوف در سال 1884 از دانشگاه مسکو در رشته‌ی پزشکی فارغ التحصیل شد و در همان سال جهت طبابت به اطراف مسکو رفت. با وجود اینکه چخوف بعد از فارغ التحصیلی از رشته‌ی پزشکی به عنوان یک نویسنده و داستان نویس مشغول به کار شد، اما علم پزشکی او سبب شد که نقش پزشک در داستان‌هایش یک نقش تکرار شونده باشد.

آنتوان چخوف از اوایل سن 24 سالگی، نخستین نشانه‌های بیماری سل یعنی سرفه‌های خلط‌دار را در خود مشاهده کرد. چخوف در 16 ژوئن سال 1904 همراه با همسرش برای درمان به کشور آلمان رفت. اما این سفر برای او مفید نبود و بیماری مهلک او را بهبود نبخشید. آنتوان چخوف، نویسنده‌ی شهیر روسی در ساعات اولیه روز 15 ژانویه سال 1904 در نبرد با بیماری سل، جان خود را باخت. همسرش اولگا کنیپر لحظه‌ی مرگ آنتوان را به این شکل توصیف می‌کند: «دکتر او را آرام کرد. سرنگی برداشت و کامفور تزریق کرد؛ و بعد دستور شامپاین داد. آنتون یک گیلاس پر برداشت. مزه‌مزه کرد و لبخندی به من زد و گفت «خیلی وقت است شامپاین نخورده‌ام.» آن را لاجرعه سرکشید. به آرامی به طرف چپ دراز کشید و من فقط توانستم به سویش بدوم و رویش خم شوم و صدایش کنم. اما او دیگر نفس نمی‌کشید. مانند کودکی آرام به خواب رفته بود.»

نویسندگی و فعالیت حرفه‌ای آنتوان چخوف

آنتوان چخوف بین سال‌های 1880 تا 1884 داستان‌های کوتاه با درون‌مایه طنز می‌نوشت و از آن طریق درآمد لازم برای چرخاندن خانواده‌اش را کسب می‌کرد. نخستین مجموعه‌ی داستان‌های او با نام «قصه‌های ملپامن» در سال 1884 منتشر شد. اگر چه که عمر آنتوان چخوف حتی به چهل و گنج سال هم نرسید اما در همین دوران هم او آثار جاودانه‌ای از خود به جا گذاشت و نامش را برای همیشه در تاریخ ادبیات روسیه و جهان جاودانه کرد.

سبک نویسندگی آنتوان چخوف

آنتوان چخوف هم مانند بیشتر داستان‌نویسان روسیه داستان‌هایش را در ژانر رئالیسم می‌نوشت. او در خلق فضای داستانی بی نظیر بود و به خوبی داستان‌های کوتاهش روایت می‌کرد. او زبانی شاعرانه و لطیف داشت و توصیفات صحنه‌های داستان بسیار ماهرانه عمل می‌کرد. یکی دیگر از ویژگی‌های این نویسنده پایان‌های شگفت‌انگیزی بود که برای داستان‌هایش خلق می‌کرد.

درون مایه‌ ی داستان‌های چخوف مانند بسیاری از نویسندگان روسی «فرصت از دست رفته» بود. او همچنین تضاد طبقاتی و تقابل خیر و شر را هم به خوبی در داستان‌هایش بیان می‌کرد.

آثار مشهور آنتوان چخوف

آنتوان چخوف در زمان حیاتش بیش از هفتصد اثر هنری خلق کرد. آثار او امروزه به بیشتر زبان‌های دنیا ترجمه شده‌اند و در دانشگاه‌های معتبر جهان تدریس می‌شوند. اثار آنتوان چخوف را می‌توان به سه دسته‌ی کلی تقسیم کرد. این تقسیم بندی به معنای برتری این آثار به هم نیستند. داستان کوتاه، داستان بلند و نمایشنامه. در ادامه تعدادی از این آثار را مشاهده می‌کنیم:

داستان کوتاه

  • از دفترچه خاطرات یک دوشیزه
  • بوقلمون صفت
  • بانو با سگ ملوس
  • نشان شیروخورشید
  • همسر
  • داستان زندگی من

داستان بلند

  • دکتر بی مریض
  • داستان ملال‌انگیز
  • دوئل

نمایشنامه

  • بی پدری
  • ایوانف
  • خرس
  • عروسی
  • مرغ دریایی
  • سه خواهر
  • باغ آلبالو
  • دایی وانیا
  • در جاده بزرگ

سخنان آنتوان چخوف

  • از میان کسانی که برای دعای باران به تپه میروند، تنها کسی که با خود چتر میبرد به کارش ایمان دارد.
  • صداقت، همت، عشق، جدایی، زندگی … هیچ چیز فراموش نمی شود. کرم علف را، زنگ آهن را، و دروغ روح را می خورد.
  • کلمات گاهی این قدرت را ندارند که ادمهای خیلی خوشحال یا خیلی ناراحت را ارضا کنند. زیرا آخرین بیان خوشحالی و غم زیاد سکوت است
  • درست ترین شکل عشق آنست که شما چگونه با یک فرد رفتار می‌کنید، نه اینکه درباره‌ی وی چه احساسی دارید.
  • نویسنده نباید قاضی شخصیت های نمایشی اش باشد. بلکه فقط باید آنها را همان طور که هستند تصویر کند.
  • خوشبختی وجود ندارد و ما خوشبخت نیستیم، اما می توانیم این حق را به خود بدهیم که در آرزوی آن باشیم.
  • دانشگاه، تمام استعدادهای افراد از جمله بی استعدادی آنها را آشکار می کند.