روسیه در نیمهی دوم قرن نوزدهم روزگار عجیبی را میگذراند، شکاف طبقاتی میان اشراف و عموم جامعهی روسیه بسیار زیاد شده است و فساد روسیه را فراگرفته است. این روزگاری است که روشنفکران و اندیشمندان در روسیه دربارهی بشر دقیق شدهاند. آنها میخواهند بدانند آیا درد و رنج سهم بشر از زندگی است؟ انسان چقدر قدرت تغییر موقعیتها را دارد؟ واقعیت وجودی انسان چیست؟ آنتوان چخوف یکی از نویسندگانی است که دغدغههایش در قالب داستانها و نمایشنامههایی که با زبان لطیف و شاعرانهاش نوشته است بیان میکرد. کتاب اتاق شماره ۶ یکی دیگر از داستانهای کوتاه اوست که حرفهای زیادی برای گفتن دارد. این کتاب جالب را بخوانید و با نگاه چخوف به زندگی بیشتر آشنا شوید.
اتاق شماره ۶ داستانی کوتاه اثر آنتوان چخوف است که اولین بار سال ۱۹۸۲ در یکی از نشریات کشور روسیه منتشر شد. چخوف در این داستان فضای یک بیمارستان روانی را ترسیم کرده است. در اتاق شمارهی ۶ این تیمارستان ۵ بیمار حضور دارند و پزشکی به نام آندری یفیمیچ مسئول رسیدگی به آنهاست. چخوف حالات روانی هر ۵ نفر را برای خواننده توصیف میکند و سعی میکند گفتوگوهایی را شکل دهد.
بیماری به نام ایوان دمیتریچ گروموف سوژهی اصلی این ماجراست. او مردی است که قبلاً مأمور دادگاه بوده و الان این توهم را دارد که بدون اینکه گناهی مرتکب شده باشد دنبالش هستند و قصد دستگیریاش را دارند. داستان با ورود یک پزشک جدید به بیمارستان شکل تازهای به خود میگیرد، او مشکوک شده است که خود پزشک نیز ممکن است سلامت روانیاش را از دست داده باشد.
اتاق شماره ۶ داستان کوتاهی است که در سراسر جهان طرفداران زیادی دارد و بارها و بارها در قالب یک اثر مستقل یا در مجموعه آثار چخوف ترجمه و منتشرشده است.
آنتوان پاولوویچ چخوف نمایشنامه نویس و داستاننویس روس متولد ۱۸۶۰ در تاگانروگ در جنوب امپراتوی روسیه به دنیا آمد. خانوادهی چخوف خانوادهای مذهبی بودند و همین باعث شده بود او در کودکی در فعالیتهای کلیسا بهطور منظم شرکت میکرد.
چخوف ۱۶ ساله بود که پدرش به دلایلی ورشکست شد و خانوادهی چخوف به مسکو کوچ کردند. آنتوان چخوف در سال ۱۸۷۹ در رشتهی پزشکی در دانشگاه مسکو پذیرفته شد و تحصیلاتش را آغاز کرد. او نویسندگی را در دوران دبیرستان آغاز کرده بود و چند نمایشنامه نوشته بود که در مجلههای غیررسمی چاپ شدند. چخوف مجبور بود در حین تحصیل کاری هم برای تأمین هزینههای خانواده انجام دهد، در نتیجه در دانشگاه نویسندگی را ادامه داد و کمکم کارش در این زمینه جدی شد. او در آن سالها داستانهای کوتاه طنز مینوشت و توانست شهرتی به دست آورد
چخوف تحصیلاتش را در رشتهی پزشکی تمام کرد و بهعنوان پزشک مشغول به کار شد. این کار اوضاع مالی و شرایط زندگی او و خانوادهاش را بهبود بخشید، البته چخوف دست از نویسندگی برنداشت و در یکی از روزنامههای مشهور روسیه مشغول به کار شد. او همزمان دست به نوشتن نمایشنامههای مختلف زد و همواره با کمیتهی سانسور درگیر بود. بسیاری از نمایشنامههای او در زمان خودش روی صحنه نرفتند و از اجرای آنها جلوگیری شد. سال ۱۸۸۷ را میتوان نقطهی عطفی در نویسندگی آنتوان چخوف دانست او در این سال برای داستان کوتاه «در تاریکی» جایزهی پوشکین را به دست آورد.
چخوف در ۲۴ سالگی فهمید که به بیماری سل مبتلاست و این بیماری در مراحل مختلف زندگی او دائماً عود میکرد و فعالیتهایش را تحت تأثیر قرار میداد. او در سال ۱۹۰۱ با بازیگر روس اولگا نیپر ازدواج کرد و آنها سه سال پایانی عمر چخوف را با هم زندگی کردند. آنتوان چخوف سال ۱۹۰۴ همراه همسرش برای درمان به برلین رفت اما متأسفانه در برابر بیماری دوام نیاورد و در چهل و چهار سالگی درگذشت.
آثار بسیار مهمی از آنتوان چخوف برجایمانده است که از میان آنها میتوانیم به نمایشنامهی معروف «مرغ دریایی» و داستانهای «از دفتر خاطرات یک دوشیزه»، «داستان ملالانگیز»، «دوئل» و «بوقلمون صفت» اشاره کنیم.
کتابهای آنتوان چخوف در ایران همواره موردتوجه بودهاند. اولین ترجمهای که از کتاب اتاق شماره ۶ وجود دارد متعلق به کاظم انصاری است که انتشارات امیرکبیر بیش از چهل سال پیش منتشر کرده بود. سروژ استپانیان نیز این داستان ر در ترجمهی دوره هفت جلدی چخوف به فارسی برگرداند. آخرین ترجمهی این کتاب متعلق به آبتین گلکار مترجم مطرح کشورمان است. ترجمهی آبتین گلکار از این کتاب را نشر هرمس منتشر کرده است. نسخهی الکترونیک این ترجمه را میتوانید در همین صفحه از فیدیبو دانلود کنید.
آنتوان چخوف نویسندهای است که در خلق فضاهای داستانی فوقالعاده عمل میکند. او تلاش کرده است در قالب داستانهایی که مینویسد فضای روسیه را در سالهای آخر قرن نوزدهم توصیف کند. آنتوان چخوف مانند بسیاری از نویسندگان همنسلش از واقعیتها مینویسد به رنج بشر اهمیت زیادی میدهد. در داستان اتاق شمارهی ۶ چخوف سعی کرده است با خلق شخصیتهای آندری و ایوان تعاریف متفاوتی از رنج بشر ارائه کند و بحثهای مختلفی را در زمینهی فلسفهی وجودی بشر مطرح میکند. داستان اتاق شماره ۶ برای علاقهمندان به داستانهای فلسفی، بخصوص علاقهمندان به ادبیات روسیه کتاب بسیار جذاب و خواندنیای خواهد بود.
یک روز میخاییل آوریانویچ بعد از ناهار آمد، وقتی که آندری یفیمیچ روی کاناپه دراز کشیده بود. برحسب اتفاق در همان موقع خوبوتوف هم با برمید پتاسیم از راه رسید. آندری یفیمیچ بهسختی خودش را بلند کرد، نشست و هر دو دستش را به کاناپه تکیه داد.
میخاییل آوریانویچ شروع کرد:«دوست عزیز، امروز رنگ و رویتان خیلی بهتر از دیروز است. واقعا حرف نداری! خدا شاهد است، حرف نداری!»
خوبوتوف هم خمیازهکشان گفت:«دیگر وقتش است همکار عزیز، وقتش شده که خوب بشوید. لابد خودتان هم دیگر از این وضع خسته شدهاید.»
میخاییل آوریانویچ با خوشحالی گفت:«معلوم است که خوب میشویم. هنوز میخواهیم صدسال دیگر زندگی کنیم. بله قربان!»
خوبوتوف هم مریض را تسکین داد: «حالا صد سال هم نشد، بیست سال حتمی است. چیزی نیست، همکار عزیز، چیزی نیست. ناراحت نباشید... بیخود خلقتان را تنگ نکنید.»
میخاییل آوریانویچ قهقههای زد و با کف دست روی زانوی دوستش کوبید:«ما هنوز کلی گردوخاک میکنیم! نشانتان میدهیم! تابستان آینده، اگر خدا بخواهد، میزنیم میرویم قفقاز و تمامش را با اسب زیر پا میگذاریم. هوپ! هوپ! هوپ! و از قفقاز که برگشتیم یکهو دیدی عروسی راه انداختیم.» میخاییل آوریانویچ چشمک معنیداری زد: «زنتان میدهیم، دوست عزیز... زنتان میدهیم.»
آندری یفیمیچ ناگهان احساس کرد رسوب دارد به گلویش میرسد. قلبش بهشدت درد گرفت. بهسرعت بلند شد، به سمت پنجره رفت و گفت:«ننگ آور است! نکند واقعاً متوجه نیستید که حرفهایتان ننگ آور است؟»
میخواست حرفش را ملایم و مؤدبانه ادامه دهد، ولی برخلاف میلش ناگهان مشتهایش را گره کرد و آنها را بالای سرش برد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 643.۱۹ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 92 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۰۴:۰۰ |
نویسنده | آنتوان چخوف |
مترجم | آبتین گلکار |
ناشر | نشر هرمس |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Пoлнoe бpaниe coчинeний и пиceм: B 30 т. |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۶/۰۹/۰۵ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 56,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
"لعنت به این زندگی! از همه تلختر و ناراحتکنندهتر این است که در آخر این زندگی به خاطر رنجها هیچ پاداشی نصیب آدم نمیشود، بر خلاف اپرا هیچ صحنههای باشکوه پایانی نیست بلکه فقط مرگ است." داستان درباره دکتری به نام "آندره یفیمیچ" هست که در بیمارستانی روانی کار میکنه و به واسطه کتابهایی که خونده، عقاید فلسفی مخصوص به خودش رو داره. از نظر آندره یفیمیچ، تمام افرادی که در اطرافش هستن، به عقل و تفکر توجهی ندارن و وقتشون رو صرف کارهای بیهوده میکنن. بعد از مدتی کار در بیمارستان، توجه اش به اتاق شماره ۶ و بیماری به اسم "ایوان دمیتریچ" جلب میشه و اونو هم صحبت خوبی برای خودش پیدا میکنه. ایوان دمیتریچ نظریات متفاوتی نسبت به آندره یفیمیچ درباره رنج و درد در زندگی داره و یکی از مسائل مهم در این داستانه که بهش پرداخته میشه. مسئله قابل توجه دیگه هم، عجیب بنظر رسیدن صحبت کردن یک دکتر با مریض روانیشه که به مزاق بقیه خوش نمیاد. اولین اثری بود که از آنتون چخوف خوندم، جالب ولی غم انگیز بود. به نظرم شروعش ممکنه یکم آدمو سردرگم کنه، بهش فرصت بدید. پیشنهادی.
کتاب بسیار خوبیه و ترجمه ش هم قابل قبوله. قسمتی از کتاب که خیلی به دلم نشست: "موجود زنده هر چه در سطح پایین تری باشد، حساسیت کمتری هم دارد و نسبت به عوامل تحریک کننده واکنش ضعیف تری نشان می دهد و هر چه سطح تکاملش بالاتر باشد، واکنشش در برابر واقعیات، حساسیت و جوش و خروش بیشتری خواهد داشت." توصیه می کنم این کتاب رو مطالعه کنید.
روایت سخت و ساده از انسان بودن، تفکر و رنج. یه قسمتایی از کتاب که دیالوگای بین دکتر و بیمار رو میخوندم اون قسمت زیبای هملت(بودن یا نبودن) هی تو ذهنم میومد: مسئله این است آیا شایستهتر آن است که به تیر و تازیانهٔ تق دیرِ جفاپیشه تن دردهیم، یا این که ساز و برگ نبرد برداشته، به جنگ مشکلات فراوان رویم، تا آن دشواریها را ز میان برداریم؟ مردن، آسودن - سرانجام همین است و بس. روایت به شدت تلخ و دوست داشتنی تو صفحات کم بود، از اون کتابا که چندین بار باید خوندش
یکی از اساسیترین پرسشهایی که کتاب مطرح میکنه اینه که آیا اتاق گرم و نرم ما تفاوتی با یک اتاق در تیمارستان یا زندان داره یا نه. اینجا آدم به فکر فرو میره که واکنش نشون دادن به رنج ارزشمندتره یا واکنش نشون ندادن و جداسازی دنیای بیرونی با درون انسان. یکی از زیباترین بخشهای کتاب هم صحبتهای بین دو قهرمان داستان بود. در مجموع کتاب خیلی خوبیه با ترجمهای عالی
ی جورایی من رو یاد ورونیکا تصمیم میگی رد بمیرد پائولو انداخت و شاید کمی هم با اقماض مرگ ایوان ایلیچ تولستوی .البته که اون کجا و این کجا. دوست داشتم بُعد داستانیش قوی تر بود و پیام هاش رو بیشتر در بطن داستان میگفت. اصولا از کتاب هایی که پیاماشون رو مستقیم میکوبونند تو صورت خواننده خوشم نمیاد
بنظر من کتاب جالبی نبود، خیلی رو مخم رفت ، من کامل خوندمش چون گفتم شاید من هن وز متوجه نشدم و کنجکاو شدم ببینم تحولی اتفاق میفته یا نه....اما الان به نظرم کاملا وقت تلف کردن بود
کتاب جالبی بود اوایل کمی نامفهوم بود و کلا یک فضای نا امید کننده و خسته ایی رو روایت میکند که احساس کردم روایت از واقعیته. ارزش خوندن داره ولی شاید اونقدر ادمو جذب نکنه
عالی عالی کتابی بسیار تاثیر گذار ومبهوت کننده بخصوص بحث های دو قهرمان اصلی داستان با پایان خوب وغیر قابل پیش بینی ،بنظر من یک بار خوندن این کتاب کمه
کتاب ساده و در عین حال عميق. داستان اونقدر ساده و روان پیش میره که آدم متوجه نمیشه چه مفاهیم عمیقی رو داره میخونه. پایانش رو هم خیلی دوست داشتم. ترجمه هم خوب بود.
هنوز شروع نکردم. ولی بقدری از ترجمه آقای گلکار از اهل فن تعریف شنیدم دوست دارم هر چه زودتر شروعش کنم