اتاق شماره ۶ داستانی کوتاه اثر آنتوان چخوف است که اولین بار سال ۱۹۸۲ در یکی از نشریات کشور روسیه منتشر شد. چخوف در این داستان فضای یک بیمارستان روانی را ترسیم کرده است. در اتاق شمارهی ۶ این تیمارستان ۵ بیمار حضور دارند و پزشکی به نام آندری یفیمیچ مسئول رسیدگی به آنهاست. چخوف حالات روانی هر ۵ نفر را برای خواننده توصیف میکند و سعی میکند گفتوگوهایی را شکل دهد. بیماری به نام ایوان دمیتریچ گروموف سوژهی اصلی این ماجراست. او مردی است که قبلاً مأمور دادگاه بوده و الان این توهم را دارد که بدون اینکه گناهی مرتکب شده باشد دنبالش هستند و قصد دستگیریاش را دارند. داستان با ورود یک پزشک جدید به بیمارستان شکل تازهای به خود میگیرد، او مشکوک شده است که خود پزشک نیز ممکن است سلامت روانیاش را از دست داده باشد. - بخشی از کتاب: یک روز میخاییل آوریانویچ بعد از ناهار آمد، وقتی که آندری یفیمیچ روی کاناپه دراز کشیده بود. برحسب اتفاق در همان موقع خوبوتوف هم با برمید پتاسیم از راه رسید. آندری یفیمیچ بهسختی خودش را بلند کرد، نشست و هر دو دستش را به کاناپه تکیه داد. میخاییل آوریانویچ شروع کرد:«دوست عزیز، امروز رنگ و رویتان خیلی بهتر از دیروز است. واقعا حرف نداری! خدا شاهد است، حرف نداری!» خوبوتوف هم خمیازهکشان گفت:«دیگر وقتش است همکار عزیز، وقتش شده که خوب بشوید. لابد خودتان هم دیگر از این وضع خسته شدهاید.» میخاییل آوریانویچ با خوشحالی گفت:«معلوم است که خوب میشویم. هنوز میخواهیم صدسال دیگر زندگی کنیم. بله قربان!» خوبوتوف هم مریض را تسکین داد: «حالا صد سال هم نشد، بیست سال حتمی است. چیزی نیست، همکار عزیز، چیزی نیست. ناراحت نباشید... بیخود خلقتان را تنگ نکنید.» میخاییل آوریانویچ قهقههای زد و با کف دست روی زانوی دوستش کوبید:«ما هنوز کلی گردوخاک میکنیم! نشانتان میدهیم! تابستان آینده، اگر خدا بخواهد، میزنیم میرویم قفقاز و تمامش را با اسب زیر پا میگذاریم. هوپ! هوپ! هوپ! و از قفقاز که برگشتیم یکهو دیدی عروسی راه انداختیم.» میخاییل آوریانویچ چشمک معنیداری زد: «زنتان میدهیم، دوست عزیز... زنتان میدهیم.» آندری یفیمیچ ناگهان احساس کرد رسوب دارد به گلویش میرسد. قلبش بهشدت درد گرفت. بهسرعت بلند شد، به سمت پنجره رفت و گفت:«ننگ آور است! نکند واقعاً متوجه نیستید که حرفهایتان ننگ آور است؟» میخواست حرفش را ملایم و مؤدبانه ادامه دهد، ولی برخلاف میلش ناگهان مشتهایش را گره کرد و آنها را بالای سرش برد.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 173.۳۹ مگابایت |
مدت زمان | ۰۳:۰۹:۲۳ |
نویسنده | آنتوان چخوف |
مترجم | آبتین گلکار |
راوی | تایماز رضوانی |
ناشر | رادیو گوشه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۶/۰۵ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
"لعنت به این زندگی! از همه تلختر و ناراحتکنندهتر این است که در آخر این زندگی به خاطر رنجها هیچ پاداشی نصیب آدم نمیشود، بر خلاف اپرا هیچ صحنههای باشکوه پایانی نیست بلکه فقط مرگ است." داستان درباره دکتری به نام "آندره یفیمیچ" هست که در بیمارستانی روانی کار میکنه و به واسطه کتابهایی که خونده، عقاید فلسفی مخصوص به خودش رو داره. از نظر آندره یفیمیچ، تمام افرادی که در اطرافش هستن، به عقل و تفکر توجهی ندارن و وقتشون رو صرف کارهای بیهوده میکنن. بعد از مدتی کار در بیمارستان، توجه اش به اتاق شماره ۶ و بیماری به اسم "ایوان دمیتریچ" جلب میشه و اونو هم صحبت خوبی برای خودش پیدا میکنه. ایوان دمیتریچ نظریات متفاوتی نسبت به آندره یفیمیچ درباره رنج و درد در زندگی داره و یکی از مسائل مهم در این داستانه که بهش پرداخته میشه. مسئله قابل توجه دیگه هم، عجیب بنظر رسیدن صحبت کردن یک دکتر با مریض روانیشه که به مزاق بقیه خوش نمیاد. اولین اثری بود که از آنتون چخوف خوندم، جالب ولی غم انگیز بود. به نظرم شروعش ممکنه یکم آدمو سردرگم کنه، بهش فرصت بدید. پیشنهادی.
کتابهای روسی عجب کتابهایی و نویسندگان روسی عجب نویسندگانی هستن ،منکه که همواره از خواندن ادبیات روس لذت میبرم
یکی از آثار دلنشین، تلخ و اما درعین حال قابل تأمل و تفکر من لذت بردم
واقعا ممنون که صوتی این آثار ادبی بی نظیر رو گذاشتین....