مضمون داستان پیرمرد، جدالی نفسگیر میان رودخانهای سیلاب گرفته و مردی زندانی است که موقتا برای نجات دادن زنی آبستن، پناه گرفته بر شاخسار درختی در میان سیلاب، آزاد میشود.
سیلاب همان هاویه آغازین است که از خلال آن خدایان آشوب نخستین را رقم میزنند تا چیزها شکل و پرهیب نهایی خود را بیابند؛ و نیز صحنهای غمبار و تراژیک است که به واسطهی آن مرد زندانی با کل سرنوشت، نه تنها سرنوشت خودش، بلکه سرنوشت د ر تمامیت و کمال آن درآویزد و عاقبت جدال در همان جا پایان گیرد که از همان جا آغاز شده بود.