کتاب پنج نمایشنامه ی تک پرده ای نشر انتشارات روزنه

[صدای در زدن می‌آید.] بفرماین! [در باز می‌شود، پیشخدمت نادا را راهنمایی می‌کند و بعد از بستنِ در، می‌رود. اسکواتریلیا، شدیداً دستپاچه، تعظیم ِ مسخره ای می‌کند.] نادا: [که او هم با دیدن این غریبه آشفته شده:] - آقای ویوُلی؟ اسکواتریلیا: آقای ویوُلی، سینیورینا... آقای ویوُلی، نیستن... -. نادا: نمی‌فهمم! کی جواب تلفنو داد؟ اسکواتریلیا: بنده. به تلفن من جواب دادم، چونکه... ببخشین، شما چیز... آره... سینیورینا نادا هستین، درسته؟ نادا: نادا، خیلی خب. شما کی هستین؟ اینجا چیکار می‌کنین؟ چرا منو دعوت کردین بیام بالا؟ اسکواتریلیا: من؟ نه... یعنی... بعله... عرض شود... الان براتون می‌گم، سینیورینا... یه... یه سوءتفاهمی شده...