در زمانهای قدیم، آسیابانی بود که مزدش را از همان آردهایی که آسیاب میکرد، میگرفت و آن را گوشهی آسیابش، روی هم میریخت؛ اما هر روز صبح که به آسیاب میآمد، میدید از آردها خبری نیست. آسیابان با خود گفت: در آسیاب که بسته است، هیچ راه دیگری هم که نیست؛ پس چه کسی آردهای مرا میبرد؟ تا اینکه یک بار تصمیم گرفت شب را در آسیاب سر کند و ته و توی قضیه را دربیاورد. شب شد و آسیابان دید از راه آب، روباهی درآمد و مستقیم رفت سراغ آردها و شروع کرد به خوردن. آن قدر خورد تا سیر شد. بقیهی آردها را هم جمع کرد و با خودش برد. آسیابان توی دلش گفت: دزد آسیاب پیدا شد. زد و فردا هم روباه آمد. آسیابان بلند شد و رفت راه آب را بست و آمد سراغ روباه و گفت: «ای روباه بدجنس، حالا وقتش شده که پوستت را غلفتی بکنم و عوض خسارتی که به من زدی، بفروشم.» روباه گفت: «آسیابان، گیریم پوست مرا بردی و فروختی، مگر چهقدر نصیبت میشود؟ تو مرا ول کن، من هم کاری میکنم که زندگیت از این رو به آن رو شود؛ اگر اینطور نشد، آن وقت مرا بگیر و پوستم را بکن.» آسیابان قبول کرد و روباه رفت. چند روزی گذشت. توی این چند روز روباه هر چه پارچه و لباس و لنگه کفش و زین پاره و پوره و از این جور چیزها بود، جمع کرد و آورد ریخت گوشهی آسیاب. آسیابان تا این خرت و پرتها را دید، رو کرد به روباه و گفت: «اینطوری میخواستی زندگی مرا از این رو به آن رو کنی؟»
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۱۶ مگابایت |
تعداد صفحات | 124 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۰۸:۰۰ |
نویسنده | محمّدرضا شمس |
نویسنده دوم | محمد رضا شمس |
ناشر | انتشارات محراب قلم |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۵/۰۶/۲۳ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
قیمت چاپی | 18,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
خوشم نیامد. داستان های ضعیف و شاید مناسب کودکان باشد.