درباره مجموعه سه دخترون، کتاب دختر ماه پیشونی جلد 3
شهربانو گرز را برداشت و محکم زد به شاخ دیو. شاخ دیو شکست. یکدفعه صدای وحشتناکی بلند شد و دود سیاه بدبویی از توی شاخ بیرون آمد. دود چرخ خورد و چرخ خورد و بالا رفت. بعد اتفاق عجیبی افتاد. جلد آلازنگی دیو قاچ خورد و دو پاره شد و از توی آن یک پری مثل دستهی گل بیرون آمد. پری شهربانو را که گیج شده بود، بغل کرد و بوسید و گفت: «من ماهپری دختر شاه پریونم! ورورهجادو من رو برای پسرش خواستگاری کرد. من قبول نکردم. اونم من و ندیمهم رو جادو کرد و به شکل آلازنگی دیو و چاه در آورد و گفت: وقتی این طلسم باطل میشه که یه نفر تو رو فقط به خاطر خودت دوست داشته باشه. تا اینکه تو اومدی و طلسم رو باطل کردی.» بعد وردی خواند و با ندیمهاش به شکل دو تا کبوتر سفید در آمدند و از شهربانو خداحافظی کردند و پریدند و رفتند. شهربانو خوشحال برگشت پیش گیسسفیدها.