کتاب نامه های عاشقانه پابلو نرودا به آلبرتینا رزا نشر روزگار

کوچولوی من، من تا پایان ماه دیگر سفر رفته‌ام، تقریباً از پانزده اوت. الان دیروقت رسیدم، و به خاطر مسایل بسیاری که برایم پیش آمده، عصبانی هستم. حدود ساعت دو شب رسیدم، ساعت پنج شده، ولی هنوز نتوانستم بخوابم، گویی تب کرده‌ام، لرز دارم، حضور تورا کم دارم، اگر می دانستم که فردا نزد من خواهی بود، آن وقت آرام به خواب می رفتم.