لوک واتسون یک پسر کاملاً معمولی بود تا اینکه روز تولد ده سالگیاش به یک گرگنما تبدیل شد و پس از ماجرایی، گروه ا.ا.م.غ.ع (انجمن اسکان موجودات غیرعادی) او را همراه خانوادهاش به خیابان جیغ فرستاد؛ جایی که محل زندگی اشباح، هیولاها، زامبیها و دیگر موجودات غیرطبیعی بود.
لوک خیلی زود با کلئو فار (یک دختر مومیایی شده) و رسوس نگاتیو (پسر خونآشام همسایه بغلی) دوست شد و فهمید که خانم و آقای واتسون (پدر و مادرش) هرگز نمیتوانند با کابوس ترسشان از همسایهها کنار بیایند. پس تصمیم گرفت به کمک کتاب قدیمی افسانهی خیابان جیغ نوشتهی اسکیپ استون، شش یادگاری را پیدا کند که هر یک توسط یکی از پدران بنیانگذار برجای مانده بود. او فقط با کنار هم گذاشتن قدرت آن یادگارها میتواند در خروجی خیابان جیغ را باز کند و پدر و مادرش را به خانه ببرد.
فقط یک یادگار دیگر باقی مانده است، اما لوک برای پیدا کردن آن باید از یک راز بسیار قدیمی خانوادهاش پرده بردارد...