چون افراسیاب و گرسیوز هر دو به شمشیر کیخسرو کشته شدند و کاووسشاه از پسِ آن رخت از جهان بیرون برد، شصت سالی جهان بیمنازع و خصم مطیع و رامِ کیخسرو بود. (اینجا در بعض از نسخههای شاهنامه تحت عنوانِ «رها کردنِ کیخسرو "جهن" را از بند و پادشاهی توران او را دادن» یکصد و چهارده بیت آمده است که از آن جمله نُه بیت در همین باره در نسخه فلورانس ضبط شده است. این ابیات را جداگانه بدون دادن شماره در جزوه ۱۵ نقل کردهایم و خلاصه آن ابیات این است که کیخسرو جهن پسر افراسیاب را که برادر مادرش بود و در جنگ اسیر گشته بود از بند رها میسازد و به پادشاهی تورانزمین برقرار میکند و اندرز میدهد که به عدل و داد فرمانروایی کند. جهن خواهش میکند که خواهران و دختران و رویپوشیدگان او را نیز آزاد سازند تا با خود به توران ببرد. کیخسرو این خواهش او را برمیآورد و با هدایای ارزنده روانهاش میسازد و به گستهم که از جانب او بر توران نظارت دارد نامه مینویسد که آن سرزمین را به جهن واگذارد و به ایران آید. گستهم از جهن استقبال میکند و جهن او را با هدیههای ارزنده روانه ایران میسازد).
از پس این واقعه و گذشت شصت سال بر ایران به آرامش، کیخسرو با خود میاندیشد که ستمکاران را در همهجا منکوب کرده است و انتقام پدر را از کشندگان او گرفته است و جهان را در اطاعت خود دارد، حال این نگرانی را دارد که مبادا چون ضحّاک و جمشید کبر و غرور بر او مستولی گردد و بدنهاد و ناسپاس شود و از خداوند روگردان گردد، با این اندیشه به درگاه خداوند رو میآورد و در بر رویِ بزرگان میبندد و خلوتنشین میشود و به راز و نیاز با خالق بینیاز میپردازد.