انسانها هنگام روبرو شدن با مسئلهی بزرگی به نام مرگ، واکنشهای متفاوتی دارند. پذیرش پایان مسیر زیستن برای بسیاری از افراد کار راحتی نیست. تولستوی در کتاب مرگ ایوان ایلیچ، توانسته با نگاهی باورپذیر و سب واقعگرایانهی همیشگیاش، ذهنیات و واکنشهای انسانی که با مرگ مواجه شده است را ترسیم کند.
داستان مرگ ایوان ایلیچ؛ روایت تولستوی از رفتارهای انسانی
كتاب مرگ ایوان ایلیچ داستان مرد موفقي است كه در زندگي حرفهاي، كاري و روزمرهاش چيزي كم ندارد. اما در زندگی شخصاش و برقراري ارتباط درست و سالم با نزديكانش بسيار مشکل دارد. در كنار اين مشكلات در همان اوايل داستان متوجه ميشويم كه او بنا به دلایلی كه تولستوي با دقت و جزئيات در داستان ذكر كرده است دچار يك بيماري سخت ميشود.
تولستوي در اين رمان از تمام قدرت كلمات خود استفاده ميكند تا حال و روز ايوان ايليچ را به تصوير بكشد. او براي توصيف حالات روحي ايليچ، رفتارهاي او را از زمان روبهرو شدن با بيماري تا لحظهي مرگ، به پنچ دسته تقسيم ميكند.
تولستوي نام اولين مرحله را عدم پذيرش يا انكار گذاشته است و توضيح ميدهد كه اين مرحله درست بعد از شنيدن خبر بيماري از زبان پزشك شروع ميشود. ايليچ در اين بخش براي تسكين خود، ابري در ذهنش تشكيل ميدهد كه حتما پزشك اشتباه كرده و او چنين بيمارياي ندارد. بعد از مدتي شخصيت داستان دچار خشم و عصبانيت ميشود. او دليل بيمار شدنش را در اطرافياناش و به طور خاص در همسر و فرزنداناش جستوجو ميكند. ايليچ كه مردي موفق در كار خود است، خشمش از اين بيماري را وارد دنياي کار و حرفهای خود ميكند و عصبانیتش را سر هر كسي كه با او كمي مخالفت كند خالي ميكند. ايليچ در اين خشم و عصبانیتها فكر ميكند كه او بيمار شده تا ديگران سالم بمانند و همين بيشتر او را عصباني ميكند.
بعد از فروكش كردن خشم، تولستوي براي رهايي ايليچ از اين بيماري راه ديگري جلوي پايش ميگذارد. او شروع ميكند به معامله با خدا و البته مسيح. ايليچ از مسيح ميخواهد كه اگر يك سال يا بيشتر به او مهلت زندگي بدهد، هزار و يك كار نكرده را انجام ميدهد. اما اين مرحله براي او بسيار كوتاه و زودگذر است و بعد، افسردگي به سراغش ميآيد. در اين دوران تمام لحظات زندگي مانند يك نوار ضبط شده از جلوي چشمهاي ايليچ عبور ميكنند. حالا غم، تنهايي و تاريكي سراغ او آمده است. غم و تنهايياي كه تولستوي با جزئيات فراوان به توصيف آن ميپردازد. در اين دوران ايليچ كه تا توانسته ديگران را از خود رنجانده، چارهاي ندارد كه در تاريكي خود فقط منتظر مرگ بماند. مرگي كه سرزده و بدون دعوت سر راهش سبز شده و ايليچ با تمام تقلاهايي كه انجام داده، درنهايت نميتواند از آن فرار كند.
علاقهمندان به ادبیات کلاسیک و كتابهای تولستوی ميتوانند نسخهي الكترونيك (pdf) کتاب مرگ ایوان ایلیچ ترجمه «صالح حسینی» در همین صفحه دانلود کنند.
لئون تولستوي؛ یکی از بزرگترین نویسندگان در ادبیات روس
لئون تولستوي - که در ترجمههای فارسی با نام لئو تولستوی، لیو تالستوی، لئون تالستوی هم نوشته میشود- با نام كامل لییف نیکولاویچ تالستوی از طلایهداران ادبیات جهان است. بسیاری از مورخان ادبی معتقدند ستونهای ادبیات غرب را تولستوی، «هومر»، «دانته»، «شکسپیر» و «گوته» تشکیل میدهند. تولستوی در سال ۱۸۲۸ میلادی در جنوب مسکو و در خانوادهای اشرافی متولد شد. او پدر و مادرش را در کودکی از دست داد و بعد از آن سرپرستیاش به خویشاوندان سپرده شد. در کودکی معلم خصوصی داشت و آموزشهای اولیه را در خانه دید.
لئون تولستوي در چهارده سالگی به مدرسهی «کازان» رفت و در سال ۱۸۴۴ وارد دانشگاه کازان شد. او ابتدا رشتهی زبانهای شرقی را خواند، سپس به حقوق تغییر رشته داد و در نهایت بدون کسب مدرک، دانشگاه را رها کرد و به ارتش پیوست. تولستوي در سال ۱۸۵۱ اولین داستانش به نام «کودکی» را منتشر کرد. بعد از انتشار اين داستان او كتابهاي «نوجوانی» و «جوانی» را نوشت كه ادامهاي بر كتاب اولش «كودكي» بودند. این مجموعهی سهگانه برداشتی از زندگی لئو تولستوي است. او در این کتابها خود را اينطور معرفي ميكند: «من با تمام وجود آرزو داشتم خوب باشم؛ ولی جوان بودم. هوا و هوسهایی داشتم و در جستوجوی نیکی تنها بودم. کاملا تنها بودم».
تولستوي در ارتش نویسندگی را به صورت حرفهای دنبال كرد. او در جبهههای جنگ حضور داشت و به همين دليل موضوعات ناب بسياري در اختيارش قرار داشت و در همان دوران «حکایتهای سواستوپل» را نوشت. مجموعهای از سه داستان کوتاه که تولستوی با مدد تجربههای شخصیاش، چهرهی خشن و بیرحم جنگ را در آن روایت کرد. او پس از مدتی ارتش را رها کرد و به اروپا رفت. در آنجا با نويسندگان بزرگي مانند «چارلز دیکنز»، «ایوان تورگنیف»، «فردریش فروبل» و «آدلف دیستروگ» دیدار کرد و اطلاعاتش را در حوزهی آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان را بالا برد. پس از بازگشت به روسیه با الهام از «ژان ژاک روسو» مدارس ابتدایی را در روستاها تاسیس کرد. کودکان روسی تا اوایل قرن بیستم در سال اول دبستان الفبای تولستوی را آموزش میدیدند.
لئون تولستوي در سال ۱۸۶۲ با زنی جوان به نام «سوفیا» ازدواج کرد و حاصل اين ازدواج سيزده فرزند بود. این ازدواج فراز و فرودهای بسیاری داشت. دورهي اول آن شادکامی و سرخوشی بود و تولستوی شاهکارهای ادبی خود «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» را در این دوران نوشت. بعد از انتشار اين دو رمان شهرت تولستوی به خارج از روسیه رسید و نویسندهای جهانی شد. اما در همین دوران کلیسای ارتدوکس و تزارهای روسیه کنترل و نظارت بر فعالیتهای او را بیشتر کردند. پیشنویس کتابهایش ضبط و توقیف میشد و شایعهی روانپریش بودنش در همهجا به گوش میرسید. در نهایت با انتشار کتاب «رستاخیز» از کلیسای ارتدوکس حکم ارتداد برای تولستوی صادر شد. او چند بعد از اين حكم به زندگياش ادامه داد و درنهايت در سال ۱۹۱۰ میلادی از دنیا رفت و بدون هیچ تشریفات خاصی به خاک سپرده شد.
هرچند تولستوی در سبک نگارش بسیار متاثر از «ژان ژاک روسو» بود، اما بدون شک بيشتر نویسندگان بعد از تولستوی، به نحوی متاثر از سبک نویسندگی او هستند. او هنر را برای هنر نمیخواست. بلکه معتقد بود ادبیات و رماننویسی ابزاری برای بیان مفاهیم اخلاقی و اجتماعی هستند. از نظر تولستوي داستانها فقط برای سرگرمی مخاطبها نوشته نمیشوند، بلكه آنها میخواهند از قضاوتهای بیرحم و بیملاحظهی انسانها کم کنند و کمکی برای گسترش مهربانی، خوشذوقی اخلاقی و سلامت عاطفی باشند.
علاوه بر «جنگ صلح» و «آنا کارنینا»، مرگ ایوان ایلیچ، «قزاقان»، «حرص باعث هلاکت است»، «حاجی مراد»، «سونات کرویتزر»، «سعادت خانوادگی و داستانهای دیگر»، «سه پرسش» و «پولیکوشکا» بخشی از آثار این نابغهي نویسندگی هستند. تولستوي دو نمایشنامه به نامهای «بار دانش» و «نوری که در تاریکی میدرخشد» هم در زمان حياتش منتشر کرد. از بسیاری از آثار او مخصوصا «آناکارنینا» و مرگ ایوان ایلیچ نسخههای سینمایی و نمایشی بسیاری در سراسر دنیا ساخته و اجرا شده است.
رمان مرگ ايوان ايليچ ترجمه صالح حسینی را «انتشارات نيلوفر» در سال 1385 منتشر كرد. صالح حسيني در مقدمهي اين كتاب نوشته است كه قبل از اومترجمان دیگری از جمله «احمد گلشيري» هم اين كتاب را ترجمه كردهاند و ترجمهی او قرار نیست چیزی به ترجمههای قبلی بیفزاید و قطعا این ترجمه هم آخرین ترجمه از مایوان ایلیچ اثر تولستوی نخواهد بود. حسینی در مقدمه کتاب توضیح داده است وقتي ترجمهي بسيار دقيق روسي به انگليسي اين كتاب به دستش ميرسد، وسوسهي ترجمهي اين اثر لئون تولستوي او را رها نميكند. «حسيني» در كمال تواضع در مقدمهي اين كتاب نوشته است: «ترجمهي حاضر مطابق با فهم نگارنده، پيش روي خوانندگان قرار دارد و غرض به هيچ وجه كاستن از ارزش ترجمههاي قبلي نيست و به يقين آخرين ترجمه هم نخواهد بود.». لاله بهنام، کاظم انصاری، سالومه مهوشان، صادق سرابی، هوشنگ اسماعیلیان، و علیاصغر بهرامی مترجمانی هستند که این اثر ماندگار تولستوی را به فارسی برگرداندهاند. تازهترین ترجمه مرگ ایوان ایلیچ با ترجمه سروش حبیبی را نشر چشمه منتشر کرده است. کتاب صوتی مرگ ایوان ایلچ ترجمه سروش حبیبی هم در سايت فيديبو قابل خرید و دانلود است.
در بخشی از کتاب مرگ ایوان ایلیچ میخوانیم
از زندگی ایوان ایلیچ چه بگوییم، که سادهتر و معمولیتر و بنابراین وحشتناکتر از آن پیدا نمیشد. او یکی از اعضای دادگاه بود و در چهلوپنج سالگی درگذشت. پدرش از کارمندانی بود که پس از خدمت در وزارتخانهها و ادارات گوناگون در پترزبورگ پیشینهای پیدا کرده بود از آندست که آدمها بهواسطهی آن صاحب منصب میشوند و به رغم بیکفایتی در احراز مشاغل پر مسئولیت، اخراج آنها به دلیل داشتن سوابق طولانی کان لم یکن میگردد و بنابراین برای آنها به طور اخص مشاغلی ایجاد میکنند که هرچند ساختگی است، درآمد حاصل از آنها از ششهزار روبل گرفته تا دههزار روبل، دیگر ساختگی نیست و در ازای آنهم عمر درازی میکنند. ایلیایپیمیچ گالین، مشاور خصوصی و عضو زاید نهادهای زاید گوناگون، چنین آدمی بود. از سه پسری که داشت، ایوانایلیچ دومی بود. پسر ارشد پا جای پای پدرش، منتها در ادارهای دیگر، میگذاشت و از نظر سابقه خدمت به مرحلهای رسیده بود که هر حقوقبگیری با وضع مشابه به آن میرسید. پسر سوم مایه سرشکستگی بود. چند شغل نان و آبدار را از دست داده بود و حالا در اداره راهآهن خدمت میکرد. پدر و برادرانش، و خاصه زنانشان، علاوهبر اینکه چشم دیدنش را نداشتند اصلا نمیخواستند سر به تنش باشد. خواهرش با بارون گرف، که کارمندی همسنخ پدرش در پترزبورگ بود، ازدواج کرده بود. ایوانایلیچ به قول مردم گل سرسبد خانواده بود.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۱۳ مگابایت |
تعداد صفحات | 152 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۵:۰۴:۰۰ |
نویسنده | لئو تولستوی |
مترجم |