کتاب صوتی «شیطان» توسط «لئو تولستوی» نوشته شده است. این کتاب از زاویه سوم شخص روایت میشود. قابلذکر است که لئو تولستوی پس از گذشت بیست سال از اولین انتشار کتاب مجدد به آن باز میگردد و با تغییر پایان کتاب بار دیگر آن را با پایانی متفاوت از چاپ قبلی به انتشار میرساند.
در توضیح پشت جلد کتاب شیطان اینگونه آمده است: "دو جور زندگی برای من ممکن است. یکی آنکه با لیزا شروع کردم زندگی، خدمت و ادارهی ملک و فرزندداری همراه با احترام مردم. اگر این زندگی را میپسندم، جایی برای ستپانیدا نیست. بایست همانطور که گفتم، او را از اینجا دور کنم یا از میانش بردارم، باید که او نباشد... زندگی دیگر همین است. اینکه ستپانیدا را از شوهرش بگیرم. به شوهرش پول بدهم و شرم و رسوایی را از یاد ببرم و با او زندگی کنم." یکی از شخصیتهای اصلی داستان فردی به نام یوگنی ایرتنیف است که با توصیفاتی که تولستوی از شخصیت و موقعیت اجتماعی وی در کتاب آورده است بسیار شبیه به شخصیت خود تولستوی است؛ پسر جوان و دوستداشتنی که همه به خوبی و اصالت او ایمان داشتند که بعد از فوت پدر به دنبال بازگرداندن املاک پدری خود میرود.
- خلاصهای از کتاب صوتی شیطان:
کتاب صوتی شیطان روایتگر زندگی دو برادر به نامهای یوگنی ایرتنیف و آندری است. با فوت پدر این دو بردار ارثیه هنگفتی به آنها میرسد، از طرفی طلبکاران بسیار زیادی نیز در مقابل آنها قرار میگیرد. این دو برادر در یک دو راهی بسیار سخت گیر کردهاند؛ اینکه ارثیه را برای خود نگهدارند یا اینکه همه آن برای پرداخت بدهیهای پدر بدهند.
یوگنی تصمیم میگیرد که زمینها و املاک پدر را نگه دارد و حتی سهمیه برادرش را از او بگیرد و ماهانه مبلغی را به عنوان سود به او پرداخت کند. به همین ترتیب یوگنی به همراه مادر پیرش برای رسیدگی به زمینها به روستا نقلمکان کرده و ماههای زیادی بر روی این زمینها کار میکند، اما به مرور زمان دلتنگ روابط و خاطرات خود در پترزبورگ میشود....
- قسمتی از کتاب شیطان:
سختترین موضوعات را میتوان به کند ذهنترین انسانها که پیشزمینه و ایدهای از آن در سر ندارند فهماند، اما سادهترین موضوع را نمیتوانید به باهوشترین انسانها که بر دانستههای قبلیش اطمینان راسخ دارد توضیح دهید.
لیکن من به شما میگویم...اگر چشم راستت تو را بلغزاند قطعش کن و از خود دور انداز... اگر دست راستت تو را بلغزاند قطعش کن و از خود دور انداز، زیرا تو را مفیدتر آن است که عضوی از اعضایت نابود شود از آنکه کل جسدت در دوزخ افکنده شود.
آینده درخشانی در انتظار یوگنی ایرتنیف بود، همه چیزش حکایت از این میکرد، پرورشی که در خانه دیده بود، تحصیلات عالیه درخشانش در دانشکده حقوق پترزبورگ، مناسبات نزدیک پدرش با بانفوذترین و مهمترین محافل و حتی آغاز خدمتش در یکی از وزارتخانهها. او آنجا طرف توجه مخصوص و حمایت شخص وزیر بود، ثروتمند هم بود، حتی میشود گفت کلان ثروت، گرچه در استواری ثروتش جای تردید بود.
جوان عیاشی نبود ولی چنانکه در دل میگفت راهب نیز نبود و به قول خودش فقط تا جایی که این کج روی برای تندرستی و تعادل آزادی فکرش لازم بود به آن تسلیم میشد. در این میان رابطهاش با ستپانیدا ادامه داشت و حتی کیفیتی پایدار یافته بود و این چیزی بود که او هیچ انتظارش را نداشت. یوگنی به قدری از عیاشی دور بود و این رابطه پنهانی که در نظرش زشت میآمد به قدری بر وجدانش سنگینی میکرد که به هیچ روشی اقدامی برای ادامه آن نکرد.
- درباره لئو تولستوی:
لف نیکلایویچ تولستوی، نویسنده و فعال سیاسی _ اجتماعی در تاریخ ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در خانوادهای مرفه و اشرافی چشم به جهان گشود، اما زندگی او در کنار خانوادهاش مدت زیادی طول نکشید، زیرا وی در دوران کودکی مادر و پدرش را به فاصله زمانی هفت سال از دست داد و ادامه زندگی خود را در خانه یکی از خویشاوندان گذراند.
همانطور که گفته لئو تولستوی از جمله فعالان سیاسی _ اجتماعی در آن زمان به شمار میرفت، از جمله فعالیتهای سیاسی _ اجتماعی وی میتوان به حمایت از زندانیان مذهبی، سربازان فراری و... اشاره نمود. در سال ۱۸۵۱ وارد میدانهای جنگ شد و تجربیات به دست آمده او از این جنگها زمینهساز نگارش داستانهای قفقازی او شد. از جمله دیگر اقدامات ارزشمند وی میتوان به ترجمه انجیل به زبان روسی اشاره نمود. در سال ۱۸۶۲ با دختر جوانی به نام سوفیا آندر ژونا برس ازدواج کرد. حاصل این ازدواج ۱۳ فرزند بود که البته ۴ فرزند آنها در کودکی درگذشتند.
سوفیا کتاب جنگ و صلح این نویسنده را چیزی بالغبر هفت بار مورد پاکنویسی قرار داد و از این جهت لئو تولستوی برای همسر خود ارزش و احترام وافری قائل بوده است، اما بعدها به دلیل پرداختن بیش از حد تولستوی به مسائل فلسفی رابطه آن دو دچار تزلزل شد. همچنین قابلذکر است که دفتر یادداشت دوران مجردی تولستوی به دست همسرش افتاد و ازاینجهت سوفیا نسبت به همسر خود دلچرکین شد. تولستوی در سال ۱۹۰۸ به همراه دختر و دکترش، همسر خود را ترک کرد و راهی جنوب روسیه شد، در نهایت لئو تولستوی در تاریخ ۲۰ نوامبر سال ۱۹۱۰ دار فانی را وداع گفت.
از جمله دیگر آثار این نویسنده موفق عبارتند از: مرگ ایوان ایلیچ، سعادت خانوادگی، سونات کرویترز، بیستوسه قصه، عشق بیپایان، محکوم بیگناه، اعتراف و سرشماری در مسکو، سونات کرویتسر، حاجی مراد، سرگیوس پیر، کوپن تقلبی، طبل میانتهی و هفت داستان دیگر، ارباب و نوکر، سه پرسش، پولیکوشکا، دو سوار، هنر چیست، داستانهایی برای بچهها، محکوم بیگناه، زمین نورد، نامههای تولستوی، جوانی بر باد رفته، عید پاک، مورچه و کبوتر و... فیلیپ کوچولو، پول و شیطان، رستاخیز، قزاقان، حرص باعث هلاکت است، به یکدیگر محبت کنید، خداوند حقیقت را میبیند اما صبر میکند و....