در عمارت بزرگ دادگستری، هنگام رسیدگی به دعوای خانواده ملوینسكی دادستان و اعضای دادگاه طی زمان تعطیل جلسه برای تنفس در اتاق ایوان یگورویچ شبك گرد آمده بودند و بحث به پرونده پر سر و صدای كراسوسكی كشیده بود. فیودور واسیلی یویچ با حرارت بسیاری میكوشید ثابت كند كه دادگاه صلاحیت رسیدگی به این پروند را ندارد و ایوان یگورویچ سر حرف خود پافشاری میكرد كه دارد. اما پیوتر ایوانویچ كه از ابتدا به بحث وارد نشده بود توجهی به آن چه میگفتند نداشت و سر خود را به خبرنامهای كه تازه آورده بودند گرم كرده بود. گفت آقایان ایوان ایلیچ هم مرد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 532.۰۸ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 104 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۲۸:۰۰ |
نویسنده | لیو تالستوی |
مترجم | سر وش حبیبی |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۱/۰۷/۰۲ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کتاب رو با ترجمه سروش حبیبی خوندم عالی بود و مشکلی نداشت ، در مورد داستانم بگم که بیشتر از اینکه به سیر داستان توجه کنین که البته اونم در جای خودش قابل تامله : ( انکار، ترس، خشم و ... که بیماری طی میکنه در واکنش به بیمار شدنش) باید به هدف و نوع شرح دادن واقعه که در مورد فردی محتضره (مردنی) توجه کنین که چه جوری و با چه جذابیت و دقت و واقع گرایی خاصی در مورد شرایط بیمار و مرگ فرانرسیده ش صحبت میکنه جوری که خودت رو میتونی جای ایوان ایلیچ بذاری .داستان پندها و واقعیتی هایی رو به صورتت میکوبه که هنوزم که هنوزه در این دنیا اتفاق میفتن و میتونی قشنگ حسشون کنی و باهاش ارتباط برقرار کنی مثلا ( میتونه یه جورایی اسپویل باشه پس اینو نخونین ) : ( اسپویل : اینکه زندگی ، بیماری و مرگ تو فقط و فقط و فقط برای خود توست که مهمه ، دیگران و حتی بعضی اوقات نزدیکترین اشخاص به تو هم ککشون نمیگزه و براشون مهم نیست و خیلی راحت به زندگیشون ادامه میدن ( به بازیشون ادامه میدن !) و تو رو راحت فراموش میکنن ) در نهایت به نظرم اثر خوبی برای شروع آثار تولستوی هست 104 صفحه و 12 فصله
خیلی زیبا و گیرا بود. ترجمه بسیار خوبی هم داشت. داستانی بود که با کمی نگاه به اطرافمون میتونیم اون رو در واقعیت هم ببینیم. می شه گفت اطرافمون پر از آدمایی هستن که یا مثل ایوان ایلیچ زیندگی کردن و یا دارن زندگی میکنن دریغ از اینکه به درستی یا نادرستی شیوه زندگی کردنشون کمی اندیشه کنن. روشی که تولستوی این داستان رو به پایان رسوند هم خیلی زیبا بود. اینکه بعد از تسلیم شدن در برابر حقیقت تمام ترس و ناخوشیها از بین رفتن خیلی زیبا بود. همچنین از نظر من این موضوع که بیماری ایوان ایلیچ به نوعی غیر مستقیم در اثر زیادهخواهی های او شکل گرفت هم خیلی ایده خلاقانهای بود. در کل یک کتاب آموزنده، پر بار و سرگرم کننده به همراه یک پایان زیبا و جذاب بود.🥰
توی چندتا تجربه ای که از مطالعه آثار ادبیات روسیه داشتم، چیزی که توجهم رو خیلی جلب کرده این بوده که توانایی نویسنده های روس در وصف جزئیات احساسات و عواطف انسانی و تناقض هایی که در روان فرد اتفاق می افته عالیه، به طوری که ممکنه اثر داستان پیچیده و گره های زیادی نداشته باشه، اما وصف هنرمندانه ی حالات انسانی مخاطف رو جذب می کنه. این کتاب هم همچین تجربه ای برای من به دنبال داشت، داستان تقریبا همین چیزی هست که در عنوان کتاب مشخصه:مرگ ایوان ایلیچ! کتاب با داستانش شما رو شگفت زده نمی کنه، بلکه با وصف جالب حرکت ایوان ایلیچ از زندگی به سمت مرگ، تغییر تدریجی زاویه دید و نفس گیر کردن احساساتی که وصف می کنه جذبتون خواهد کرد.
به شدت معتقدم ادبیات روس مخصوصا اثار تولستوی وداستایوفسکی نیازمند پختگی انسانه در سنین خیلی پایین قابل درک نیست. چندسال پیش ادبیات روس برای من به شدت سخت وغیر قابل درک بود ولی الان به شدت قابل تامل وجذابه زندگی همگی ما مشابه ایوان ایلیچ بوده وهست ته زندگی هیچی نیست و متاسفانه خیلی دیر متوجه میشیم . در یک کلام کتاب عالی بود اونقدری که ساعت ها ذهنمو درگیر کرد به شدت پیشنهاد میشه
کتابی که لازم است همیشه تو ذهنمون بمونه اینکه ایا زندگی ما درست است یا نادرست و واقعا قابل دفاع است یا خیر . اینکه هیچ چیز دائمی نبوده و نیست و حتی مرگ هم میگذره . نه به معنای کلیشه ایی که همه به هم میگن. واقعا خودمون رو تو اون جایگاه قرار بدیم که واقعا همه چیز گذراست
خوندن کتاب برای مدیران، صاحب منصبان و کسانی که بواسطه شغلشون دورشون شلوغه به شدت توصیه میشه چون خیلی دید روشنی بهشون میده که دقیقا چه خبره! اما درکل کتاب با اینکه نثر روان و زاویه دید خاص و منحصر به فردی داشت اما کتابی نیست که از خوندنش لذت برده باشم و بخوام خوندنش رو توصیه کنم.
توجه و توصیف جزئیات و احوالات ایوان ایلیچ و بقیه کارکترها در این کتاب فوق العادست،مطلب جوری مسحور کنندست که انگار خود تولستوی یکبار تجربه مرگ رو داشته و بعدا این کتاب رو نوشته ترجمه عالی بود و مفهوم و کلیت کتاب رو به بهترین شکل انتقال میداد
شاید بهترین توصیف این کتاب این شعر باشه«اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ/اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ/اگر ملک سلیمانت ببخشند/در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
من متوجه نشدم بعضی دوستان نوشتن ترجمه روان.. کجاش روانه؟ من هی باید سرچ بزنم کلماتشو بفهمم چی به چیه حداقل تو پرانتز میشد معنی برخی اصلاحات رو نوشت.
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ دانی که پس از مرگ چه ماند باقی عشق است ومحبت است و باقی همه هیچ