معرفی، خرید و دانلود کتاب قصه زویی

درباره کتاب قصه زویی

کتاب «قصه زویی» Zoe's Tale  نوشته‌ی «جان اسکالزی» در سال 2008 منتشر شد. داستان این کتاب با حضور زویی و دوستان و خانواده‌اش در تالار اجتماعات ماژلان آغاز می‌شود. آن‌ها در حال شادی و پایکوبی برای دنیایی جدیدشان به نام روآنوک هستند. آن‌ها دو هزار نفر هستند که قرار است ساکن روآنوک باشند و اولین نفراتی هستند که قدم در آن جا می‌گذارند. آن‌ها قرار است دنیای تازه، سال تازه و زندگی تازه‌ای داشته باشند از این رو بسیار خوشحال هستند. زویی به همراه دوست صمیمی‌اش گرچن در حال شادی است که انزو را می‌بیند. آن‌ها همگی ابتدا به سمت مادر و پدر زویی که از مدیرهای مستعمره هستند می‌روند و سپس به سمت سکوی رصد راه می‌افتند. سکوی رصد در عرشه‌ی خدمه قرار دارد و از آن‌ جا می‌توان سیاره را دید. آن‌ها برای دیدن این منظره‌ی جذاب و دیدنی به سمت سکو می‌روند و برخلاف تصورشان با روی خوش خدمه روبه‌رو می‌شوند. آن‌ها در میان تماشای سیاره‌ی جدید خبری ناگوار می‌شنوند که تمام شادی و خوشحالی‌شان را از بین می‌برد. زویی از یکی از خدمه به‌صورت تصادفی می‌شنود که گم شده‌اند و این سیاره، روآنوک نیست.

کتاب «قصه زویی» نوشته‌ی «جان اسکالزی» چهارمین جلد از مجموعه جنگ پیرمرد Old Man's War است. این مجموعه شامل داستان‌های علمی تخیلی است که اولین اثر آن در سال 2005 منتشر و در سال 2006 نامزد دریافت جایزه هوگو برای بهترین رمان شد. جلد دوم این مجموعه بانام «تیپ اشباح» Brigades Ghost در سال 2006 و جلد سوم آن بانام «آخرین مستعمره» در سال 2007 راهی بازار شدند. کتاب‌های این مجموعه از کتاب‌های پرفروش علمی تخیلی در آمریکا هستند که پس از انتشار با استقبال بسیار خوبی از سوی علاقه‌مندان به داستان‌های تخیلی روبه‌رو شدند. تمامی کتاب‌های این مجموعه با ترجمه‌ی «حسین شهرابی» از سوی انتشارات کتابسرای تندیس در ایران به چاپ رسیده است و نسخه‌ی الکترونیک آن‌ها هم در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای مطالعه و دانلود موجود است.  

درباره جان اسکالزی

«جان اسکالزی» John Scalzi نویسنده‌ی آمریکایی در تاریخ 6 می سال 1969 در کالیفرنیا به دنیا آمد. او دوران کودکی‌اش را در شرایط سخت و فقر گذراند و در نوجوانی به کمک بورسیه‌ی تحصیلی به یک مدرسه‌ی شبانه‌روزی رفت. او در جوانی تحصیل در رشته‌ی فلسفه را آغاز کرد و در سال 1991 فارغ‌التحصیل شد. «جان اسکالزی» در طول سال‌های تحصیلی‌اش 1989-1999 سردبیر روزنامه شیکاگو مارون بود و نوشتن حرفه‌ای را از سال 1990 آغاز کرد، در حالی که دانشجو بود و به طور مستقل برای شیکاگو سان تایمز فعالیت می‌کرد. او از دهه‌ی نود نوشتن داستان‌های فانتزی و تخیلی را آغاز کرد و به شهرت جهانی دست یافت. او در سال 2010 به‌عنوان رئیس هیئت‌علمی تخیلی و نویسندگان فانتزی آمریکا انتخاب و بیش از پیش معروف شد.

ترجمه کتاب قصه زویی به زبان فارسی

کتاب «قصه زویی» نوشته‌ی «جان اسکالزی» با ترجمه‌ی «حسین شهرابی» از سوی انتشارات کتابسرای تندیس در سال 1396 منتشر شد که نسخه‌ی الکترونیک آن در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «حسین شهرابی» مترجم این اثر به ترجمه‌ی آثار فانتزی و تخیلی مشغول است. او از نوجوانی به نجوم، ستاره‌شناسی و داستان‌های فانتزی علاقه داشته است. او ترجمه‌ی آثار نویسندگان به نامی همچون «دن براون» را در کارنامه‌ی کاریش دارد که نسخه‌ی الکترونیک آن‌ها هم در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای مطالعه و دانلود موجود است.   

در بخش‌هایی از کتاب قصه زویی می‌خوانیم

اوبین سال‌های سال با نژادهای بسیاری جنگید تا کم‌کم قدرت سابقش را بازیافت و کم‌کم نژادهای دیگر فهمیدند که جنگیدن با اوبین به معنای مرگشان است؛ زیرا اوبین‌ها کوتاه نمی‌آیند و ترحم نشان نمی‌دهند و هیچ ترس یا رحمی ندارند، زیرا اوبین ها با این مسائل آشنا نبودند. و تا مدت‌های دراز همه چیز بر همین منوال بود.

یک روز نژادی به نام ررایی به مستعمره‌ای از آن بشرو ایستگاه فضایی‌اش حمله کرد و تمام انسان‌هایی که می‌توانست بکشد کشت. اما پیش از آن که ررایی در انجام کار خود موفق شود، اوبین ها به آن‌ها حمله کردند، چون اوبین ها دنیای آن مستعمره را برای خود می‌خواستند. ررایی پس از اولین حمله ضعیف شده بودند و شکست خوردند و کشته شدند. اوبین ها مستعمره و ایستگاه فضایی را گرفتند و چون ایستگاه فضایی پایگاه پژوهشی بود، اوبین ها به اسنادش نگاه کردند تا ببینند آیا فناوری مفیدی دارد که بتوانند استفاده کنند یا نه.

آن زمان بود که اوبین ها فهمیدند یکی از دانشمندان بشر که چارلز بوتين نام داشت بر روی روش تحقیق می‌کرد ناخودآگاه را در بیرون بدن انسان، در دستگاهی بر پایه‌ی فناوری دزدیده شده از کونسوها، نگه‌داری و ذخیره کند. کار او تمام نشده بود و فناوری‌اش چیزی نبود که اوبین‌های ایستگاه فضایی بتوانند درک کنند و دانشمندان اوبینی هم که با خود آوردند نتوانستند درک کنند. اوبین ها در میان انسان‌های بازمانده‌ی حمله به ایستگاه به دنبال چارلز بوتین گشتند، اما او را نیافتند و فهمیدند که او در زمان حمله به ایستگاه آن جا نبوده است.

سپس اوبین ها دریافتند که دختر چارلز بوتين، زویی، در ایستگاه فضایی است. اوبین ها او را از ایستگاه بردند و از بین انسان‌ها تنها جان او را نجات دادند. و اوبین ها او را نگه داشتند و در جایی امن نگه داشتند و راهی یافتند تا به چارلز بوتين بگویند که او زنده است و پیشنهاد دادند که اگر به اوبین ها خودآگاه بدهد زویی را به او می‌دهند. اما چارلز بوتين خشمگین بود؛ نه از اوبین ها، بلکه از انسان‌ها چرا که خیال می‌کرد اجازه دادند دخترش بمیرد و در قبال دادن خودآگاه به اوبین ها تقاضا کرد که اوبین ها با انسان‌ها جنگ به راه بیندازند و آن‌ها را شکست بدهند. اوبین ها نمی‌توانستند به‌تنهایی از پس این کار برآیند، اما با دو نژاد دیگر متحد شدند تا به انسان‌ها حمله کنند: با ررایی ها که همان تازگی‌ها به آن‌ها حمله کرده بودند و با انیشاها که متحد چارلز بوتين خرسند شد و پس از مدتی به نزد اوبین ها و دخترش آمد و مشغول به کار شد تا برای اوبین ها خودآگاه بسازد.