نگاهت مریضه مثل روح من
مثل روح زخمی و مجروح من
بهطرز عجیبی نهتنها نگات
غمت هم شبیهه به اندوه من
نگاهت مریضه مثل شاعری
که شعراشو گم کرده تو قهقرا
پر از حرفهایی که باید بگه
دچار نفس تنگی واژهها
دچار یه وحشت، یه درموندگی
یه تنهایی مزمن و ترسناک
یه جور پانسمانه براش رختخواب
یه جور اعتیاده علاقهاش به راک
یه خشم فروخوردهی دیرهضم
قرق کرده امروز و آیندهشو
خودش هم نمیدونه من هم که نه
کی یادش میاد آخرین خندهشو؟