کتاب صوتی راز دروغین همسر یک بیوه فریدا مک‌ فادن ماه آوا

بخشی از کتاب

می‌پرسم: «چرا این رو به من می‌گین؟»

لب‌هایش به سمت پایین جمع می‌شود و صورتش را پیرتر نشان می‌دهد. فکر می‌کردم او هم‌سن من باشد، اما حالا او را چند سال بزرگ‌تر تخمین می‌زنم. حدود چهل ساله.

«گرنت مرده و چون شما همسر قانونیش هستین، تمام دارایی‌های هنگفتش به شما ارث می‌رسه. و من هیچ چیزی نمی‌گیرم.»

حالا متوجه موضوع می‌شوم. این زن دنبال پول است.

با لحنی سرد می‌گویم: «متأسفم. نمی‌دونم این چه جور کلاهبرداری‌ایه، اما گرنت فقط یه زن داشت و اون هم من بودم. هرچی بین شما دو نفر گذشته باشه، اگر چیزی گذشته باشه، کاملاً به گذشته مربوطه و دیگر ربطی به من یا همسرم نداره. از نظر قانونی، شما هیچ حقی ندارین.»

دستم را روی در می‌گذارم و آماده می‌شوم که آن را به روی مارنی ببندم. اما پیش از اینکه بتوانم این کار را بکنم، او جمله‌ای می‌گوید که مرا سر جایم میخکوب می‌کند.