یکی از کارکردهای خواندن کتابها این است که ما را با جهانهای دیگر که شاید خودمان امکان تجربهی آن را نداشته باشیم آشنا میکند. مثلاً دنیای یک آدمکش! آدمکشی چیزی نیست که هرکسی تجربه کند به همین دلیل موضوع جذابی برای خواندن است. آن هم داستان یک آدمکش حرفهای که سالها کارش را به خوبی انجام داده است اما حالا بازنشسته شده است. در ادامه به معرفی کتاب خاطرات یک آدمکش میپردازیم که داستان دوران بازنشستگی و چالشهایی که یک آدمکش حرفهای با آن مواجه میشود را بیان میکند.
کتاب داستان مردی را بازگو میکند که سالیان طولانی آدم کشته است و در این کار بسیار حرفهای بوده است. کیم بیونگ سو باسواد است، ادبیات و شعر خوانده، اما حال که در دوران بازنشستگی به سر میبرد دچار زوال عقل شده و دکتر به او گفته که بهزودی همه چیز را فراموش خواهد کرد. نه آخرین قتلش را به یاد میآورد و نه حتی سگش را. احساس میکند همهچیز را از دست داده است. کتاب خاطرات این مرد را روایت میکند و در ادامهی داستان موقعیتی پیش میآید که شخصیت داستان که در گذشته یک قاتل حرفهای بوده و اکنون بازنشسته شده و همهچی را فراموش کرده است با یک چالش روبرو میشود و باید تصمیم بگیرد که آیا یک قتل دیگر انجام بدهد یا نه؟ آن هم کشتن یک قاتل دیگر! دختر مرد قاتل عاشق و دلباختهی یک قاتل زنجیرهای شده است که مثل یک ماشین آدمکشی دخترها را یکی پس از دیگری به قتل میرساند. او که دخترش را در خطر میبیند میخواهد از دخترش محافظت کند ولی هرروز فراموش میکند که چهکاری میخواسته بکند و فنون قتل را هم هرروز بیشتر فراموش میکند. داستان حول این شخصیت و نحوهی برخورد او با این تردید که آیا مجدد به قتل روی بیاورد یا خیر ادامه پیدا میکند. کیم یونگ ها با نثری روان و خوشخوان خاطرات این مرد را روایت میکند که خواندن آن را لذتبخشتر میکند. از این داستان فیلمی هم با همین نام ساخته شده است که آن نیز مورد استقبال زیادی قرار گرفت.
وقایع داستانهای یونگ-ها عموماً خط و ربطی دارند با تاریخ و حال و هوای سیاسی کشوری که گذارش از دیکتاتوری به دموکراسی عمر درازی ندارد و حالا در معرض خطر جدیتر نسیان اجتماعی است. عبور بیقیدانه از حد و مرزها و آمیختن مآخذ غنی فرهنگی با شیوههای درخشان روایی پستمدرن از شاخصههای سبک نوشتن اوست. قصههای او بهیاری موقعیتهایی ناآشنا و گاهی حتی غریب، به کندوکاو نتایج فرعی کاپیتالیسم مدرن و فرهنگ شهری می پردازند؛ نقصانهایی چون بیخویشتنی و ناتوانی در برقراری ارتباط، کودکی ناآرام، جابجاییهای مکرر محل زندگی، پدر نظامی و تجربهی از دست دادن موقت حافظه بر اثر مسمومیت گازی هم قلم او را پرمایهتر کرده است. شما نیز برای دانلود PDF خاطرات یک آدمکش میتوانید اپلیکیشن فیدیبو را بصورت رایگان نصب کنید و از آن استفاده کنید.
کیم یونگ-ها زادهی ۱۱ نوامبر ۱۹۶۸ هواچون گانگوون کرهی جنوبی است. او در زمان کودکی و قبل از ۱۰ سالگی بخاطر مسمومیت با گاز، حافظهاش را از دست داد. او که تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهی مدیریت کسب و کار تحصیل به اتمام رساند تمایل زیادی به این رشته نشان نداد و به نوشتن داستان روی آورد. او پیش از آنکه نویسندهی تمام وقت شود به استخدام نیروی پلیس درآمد و چندین سال دستیار کارآگاه بود. مدتی هم در دانشکدهی تئاتر دانشگاه ملی هنر کره تدریس کرده و برنامهی رادیویی منظمی دربارهی کتاب داشت.
او در سال ۲۰۰۸ از تمامی شغلهای خود استعفا کرد تا بصورت خاص روی نوشتن تمرکز کند. از دیگر کتابهای او میتوان به گل سیاه، من حق دارم خودم را نابود کنم و تجسم ویرانگر رابطهی میان خیال و واقعیت اشاره کرد.
کیم یونگ-ها از نویسندگان افتخاری نیویورک تایمز بینالملل هم است و آثارش تا کنون به بسیاری از زبانهای دنیا از جمله انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و ترکی ترجمه شده است.
این کتاب تا کنون به زبانهای مختلفی ترجمه شده است و خانم خاطره کردکریمی نیز آنرا به فارسی برگردانده است. این کتاب در ایران توسط نشر چشمه منتشر شده است. برای دانلود کتاب خاطرات یک آدمکش و دیگر کتابهای جنایی ایرانی و غیرایرانی میتوانید به وبسایت و اپلیکیشن فیدیبو مراجعه کنید.
کتاب خاطرات یک آدمکش یک داستان کوتاه است و خواندن آن به علاقهمندان ادبیات داستانی و به ویژه داستان کوتاه پیشنهاد میشود. همچنین این کتاب برای هدیه دادن به دوستان و عزیزانی که به داستانهای جنایی و همچنین داستان کوتاه علاقه دارند مناسب است.
در راه برگشت از بیمارستان پشت ایست بازرسی ماندیم. مأمور پلیس طوری من و اون-هی را نگاه میکرد که انگار می شناسدمان، بعد گذاشت برویم. او پسر کوچکتر دهیارمان بود.
گفت «ایست بازرسی گذاشتهایم چون یکی رو کشتهاند. این که شب و روز داریم میگردیم و هیچی هم دستمون رو نمیگیره داره ازپا درمون میآره. مردم پیش خودشون چی فکر میکنند؟ که آدمکشها توی روز روشن راستراست واسهی خودشون میچرخند و میگن “تو رو خدا بیاید دستگیرم کنید؟»
بعد گفت حد فاصل محلهی ما و محلهی مجاور سه زن کشته شدهاند. پلیسها به این نتیجه رسیده بودند که کار کار یک قاتل زنجیرهای است. زنها همگی بیست و خردهای ساله بودند و ديروقت شب توی راه خانه کشته شده بودند. رد طناب روی مچ دست و پاهایشان افتاده بوده. قربانی سوم را درست بعد از تشخیص آلزایمر من پیدا کرده بودند. روی همین حساب از خودم پرسیدم «یعنی قاتل منم؟»
به خانه که رسیدیم. تقویم دیواریام را ورق زدم و تاریخهایی را بررسی کردم که بهشان شک داشتم. شواهد قرص و محکمی داشتم. خیالم راحت شد کار من نبوده. اما خوشم هم نیامد که کسی داشت در قلمرو من آدم میدزدید و میکشت. به اون-هی هشدار دادم که شاید قاتل بینمان کمین کرده باشد. گفتم باید حواسش به چه چیزهایی باشد و هرگز تا دیروقت تنها بیرون نماند. کافی بود پایش را بگذارد توی ماشین یک مردی و کلکش کنده شود. پیادهروی با هدفون هم خطرناک بود. گفت «تو رو خدا اين قدرنگران نباش».
دم در اضافه کرد این طورها هم نیست که هر روز هر روز آدم بکشند.
این روزها همه چیز را مینویسم. یک وقتهایی هست که جایی ناآشنا به خودم میآیم و همانطور هاج و واج میمانم تا این که به لطف نام و نشانی آویزان از گردنم به خانه برمیگردم. هفتهی پیش یکی برگرداندم به کلانتری محل.
مأمور پلیس با لبخند به استقبالم آمد. گفت: «آقا، باز هم که شمایید.»
«شما من رو میشناسید؟»
«البته. احتمالاً شما رو حتی بهتر از خودتون بشناسم.»
«واقعاً»
«دخترتون تو راهه. جلوتر بهش خبر دادیم.»
فرمت محتوا | epub |
گوینده هوشمند (AI) | راوی |
حجم | 735.۸۹ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 136 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۳۲:۰۰ |
نویسنده | کیم یونگ ها |
مترجم | خاطره کردکریمی |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | diary of a murderer: and other stories |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۰/۰۴/۲۷ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 40,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
خاطرات یک ادمکش از اون دسته از کتابایی هست که خیلی روون بود بنظرم و به کسایی که میخوان از ریدینگ اسلامپ در بیان یا دوست دارن یک کتاب نسبتا کم حجم بخونن و لذت ببرن پیشنهاد میدم . موضوع داستان به صورت خیلی ساده اگر بخوام بگم(چون زیاد گفته شده) داستان یک پیرمردی هست که از سن خیلی کم قاتل بوده و از این کار به نوعی لذت میبرده و الان دچار الزایمر شده . ✅️ این کتاب باعث شد دیدم نسبت به آلزایمر بیشتر عوض بشه همیشه میدونستم که چه بیماری سختی هست ولی نه تا این حد و اینکه از دید یک ادم آلزایمری داستان روایت میشد برام خیلی جالب بود و حس همزاد پنداری خاصی رو برام بوجود میاورد. ✅️ اول داستان فصل های(نوشته های) نسبتا بلندی داشت و هر چی داستان پیش میرفت و وخامت آلزایمر بدتر میشد فصل ها و نوشته ها کوتاه تر میشد و این نشون از ناپایداری ذهنی شخصیت اصلی بود . ✅️ من داستان رو دوست داشتم و برام چیز نسبتا جدیدی بود و پلات توییست داستان غیر قابل پیش بینی بود و تاحدودی پایان داستان منو غافگیر کرد . و یکی از نکات مثبتی که خیلی دوسش داشتم این بود که جملات خیلی قشنگی داشت بنظرم و افکاری که بیان میشد خیلی جالب بود برام . از خیلیا شنیده بودم که از این کتاب خوششون نیومده و باید بپرسم چرااااا؟(😁دارم شوخی میکنم) ✅️ در رابطه با ترجمه باید بگم خوب بود و باهاش مشکلی نداشتم و از طراحی جلد هم راضی بودم😁👌🏻 امتیاز من به این کتاب (البته با دست و دلبازی🫠) ۵ از ۵ هست
نوع نوشته عملا مثل دفترخاطراته؛ بخشبندی شدهست و راجعبه افکار و روزمرهی شخصیت اوله. و بهنظرم همین ویژگی باعث میشد کتاب روونتر باشه و روندش تندتر بشه. به همین خاطر اگه درگیر اسلامپ هستید این کتاب رو بهتون پیشنهاد میدم. و اینکه یکی از ویژگیهای مثبت کتاب، پلاتهای اواخر داستان بود. حدود 20 صفحهی آخر کتاب، داستان کاملا عوض شد و همهچیز بهشدت شوکهکننده تموم شد. ممکنه از این کتاب خوشتون نیاد چون به شدت سلیقهایه ولی خب من دوستش داشتم :)
خود کتاب که اوکیه ولی چرا تقسیم بندی بخشهای کتاب انقدر ضعیف بود؟ کلی گشتم تا فهمیدم بخش بیوگرافی نویسنده کجا تموم میشه و داستان شروعش کجاست 🤨 فیدیبو داری کمکم من و به فکر جایگزینیت با اپهای دیگه میندازی باگهای آپدیت هنوز سرجاشه اینم وضعیت ارائه محصول شما واقعا تاسفباره
کتاب خاص و جالبی بود پایانش حداقل برای من به هیچ وجه قابل حدس نبود و همین خیلی قشنگش کرده بود وقتی شخصیت اصلی اینجوری داستان رو روایت میکنه واقعا متوجه میشی که الزایمر وحشتناک تر از چیزیه که فکر میکردی، خصوصا که قاتل زنجیرهای هم باشی و <یه دختر که نیاز به حفاظت داره> داشته باشی
کوتاه، خلاق، و این که نمیدونید چه احساسی باید نسبت به شخصیتها داشته با شید. از همون اول حس میکنید که نمیشه به شخصیت ها اعتماد کرد و این حس رفته رفته قویتر میشه و انتهای داستان که دیگه چیزی برای اعتماد کردن وجود نداره.
من از کتاب خوشم اومد . با توجه به اینکه شخصیت اصلی داستان که یک آدمکش پیر بود و فراموشی هایی به واسطه زوال عقل پیدا کرده بود ، منتظر بودم عاقبت خودش را لو بدهد ولی باورم نمیشد هنوز کاری از دستش برآید . طبیعت انتقام بدی ازش گرفت .
اون ارتباطی که باید رو نتونستم با کتاب بگیرم شاید چون لا توجه به اسمش و تعریفهایی که ازش شده دنبال یه کتاب جنایی بودم ولی خب در عمل با یه روایت تکهتکه مواجه شدم که ذهن راوی داستان رو نشون می داد.
کتاب جالبی بود. از زبان یه قاتل مبتلا به آلزایمر بیان شده بود. با خوندنش ادم هر لحظه نمیدونه باید حرفاشو باور کنه یا نه. ترجمه روونی داشت. انتهای داستان مبهم بود و متوجه نشدم چی شد
کتاب جالبی که من از خوانش آن لذت بردم و توصیه می کنم، کسانی که از نزدیک بیماری آلزایمر را دیده آمد می دانند انواع مختلفی دارد اما این کتاب از نگاه خود بیمار است... .
دیشب تمومش کردم،خیلی خاص بود،با کلی سوال تو ذهن تموم میشه و اینکه آخر داستان بهت زده میشی و کاملا خودمو جای مریض زوال عقلی گذاشتم و فهمیدم چه حالی دارن?