کتاب امشب از خود می‌سازیم نشر قطره

زن اول: یواش بچه‌ها. شلوغ‌پلوغ نکنین. صبر کنین ببینم. پومتی بیا جلو که تی‌تین جانم رو برات تیکه گرفتم. زیر بازوش رو بگیر. آهان بارک‌الله... تو سورلِلّی بیا اینجا کنار فی‌فین.

ناردی: د ـ نشد فی‌فین برای منه... شوخی بی‌شوخی.

زیر بازوی فی‌فین را می‌گیرد.

سورلِلّی: (زیر بازوی دیگرش را می‌گیرد) مادرش بهم داده نگهش می‌دارم.

ناردی: غلط کردی... قبلاً قرارمدارمون رو گذاشتیم. همه موافقیم.

سورلِلّی: همه موافقین... بارک‌الله. تبریک عرض می‌کنم. (به خانم لاکروچه) هیچ گوشتون به اینجا هست؟

زن اول: موافقین. با چی؟

فی‌فین: (خشک) با نوشته‌ی متن.

ناردی: بالاغیرتاً اوضاع رو از اینی که هست شلوغ‌تر نکنین همون ساختن برای هفت پشتمون کافیه.

زن اول: راست می‌گی. معذرت می‌خوام... یادم اومد. تو با دورینی.

دورین: (خطاب به سورلِلّی با آغوش باز) با خودم. اصلاً عین خیالش نیست.

-از متن کتاب-