زیبا دختری است که در موسسهای زیر نظر بهزیستی زندگی میکند. مادرش ازدواج کرده و پدرش برای مدتی نامعلوم در آسایشگاه بیماران روانی بستری است. زیبا قرار است به ملاقات پدرش برود اما ماجرا طور دیگری رقم میخورد. پدر میگوید به خاطر تولد زیبا اینبار او میخواهد از آسایشگاه بیاید بیرون. پدر حق خروج ندارد، ولی عوضش مغز خلاق و پیچیدهای دارد برای نقشه کشیدن. با کمک زیبا او از آسایشگاه میگریزد. او موتور یکی از کارکنان آسایشگاه را برمیدارد (به قول خودش قرض میگیرد) و زیبا را برایی شرکت در یک تور پدر و دختری، ترک موتور سوار میکند. پدر اگرچه قلب مهربانی دارد اما تعادل روانیاش هرلحظه ممکن است به هم بریزد. زیبا از همدستی با پدرش پشیمان است؛ اما پدرش هربار با شیرینزبانی و استدلالهای غریبی که دارد دل او را نرم میکند. زیبا اما آرام نمیگیرد. هرلحظه منتظر حادثهای هولناک است اما درعینحال به پدرش نیاز دارد و از عشقی که توی چشمهایش میبیند دلش گرم میشود که اتفاق هولناکی برایشان نخواهد افتاد؛ اما این تازه شروع ماجراست. چندبار پدر تا آستانهی تشنج روحی روانی و رقم زدن یک فاجعه پیش میرود. هربار دل زیبا هری میریزد پایین، ولی به شکل معجزهآسایی خطر از بیخ گوششان میگذرد. چند ساعت که میگذرد قصد دارد پدرش را وادار کند برگردند بیمارستان؛ اما پدر تازه طعم آزادی بدون دارو و مشاور و رواندرمانگر را چشیده. گاهی در حد یک هیولا خطرناک میشود و زیبای نوجوان و خام را هراسان میکند. آنچه زهر ماجراها را میگیرد طنز ظریف نویسنده است که لابهلای سطرهای کتاب تنیده شده است.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 1.۲۸ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 144 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۴۸:۰۰ |
نویسنده | فرهاد حسنزاده |
ناشر |