آن روز سمندر همراه دلاور، پسرش، گوسفندها و بزشان را برده بودند برای چرا. اما وقتیکه برگشتند دیدند ای داد بیداد! از بزبزک خبری نیست که نیست. اول کلی غصه خوردند، اما بعد تصمیم گرفتند تا بزبزک خوراک گرگهای بیابان نشده است، بروند دنبالش. اما انگار قرار بود بزبزک به این راحتیها پیدایش نشود و کلی هم ماجرای ترسناک پیش بیاید. چون یکباره سروکلهی یک «دیو دیگ به سر» کنار چشمه پیدا شد و همهی زنهایی که آمده بودند ظرفهایشان را کنار چشمه بشویند شروع کردند به جیغ زدن. خود «دیو دیگ به سر» هم که بیشتر از همه ترسیده بود، راه افتاد و رفت توی ده و وااااای کلی خرابکاری به بار آورد. نکند همین دیو بزبزک را خورده باشد؟ اصلاً بیایید خودمان برویم توی دشت کتاب «دیو دیگ به سر یا این جوری بود که اون جوری شد» و ببینیم میتوانیم قبل از سمندر و پسرش دلاور، بزبزک را پیدا کنیم یا نه! داستان «دیو دیگ به سر یا این جوری بود که اون جوری شد» با زبانی طنز و روندی ماجراجویانه، کودک را قدم به قدم با خود پیش میبرد و حتی بهطرزی غیرمستقیم او را با مشاغل گوناگون آشنا میکند. نکتهی بارز دیگر این کتاب، گنجاندن فعالیتهای گوناگون در میان داستان است. تصویرگر این اثر، علی خدایی، با تبحری خاص این فعالیتها را در قطع کاغذی بزرگتر از صفحات کتاب، در میان متن داستانی گنجانده است. به همین سبب، این کتاب داستان را میتوان بارها و بارها خواند و از آن لذت برد.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 124.۹۶ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 56 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۱:۵۲:۰۰ |
نویسنده | فرهاد حسنزاده |
ناشر |