«میلاروپا» داستان کوتاهی از اریک امانوئل اشمیت، نمایشنامهنویس، رماننویس و کارگردان فرانسوی-بلژیکی است که در سالهای اخیر محبوبیت زیادی به خصوص در دنیای تئاتر بهدست آورده است.
«میلاروپا» یک داستان مذهبی بودایی است. سیمون که در پاریس زندگی میکند متوجه میشود که در سالیان قبل در کالبد مردی به نام سواستیکا در صحرای تبت زندگی میکرده و دشمن میلاروپا بوده و برای رسیدن به آرامش باید صدهزار بار داستان میلاروپا را تعریف کند.
در کتاب میلاروپا، شخصیت اصلی داستان به نام سیمون، هر شب خواب میبیند که زنی، معمایی برایش تعبیر میکند؛ در جسم او روح میلاروپا، راهب مشهور تبتی ۹۰۰ سال پیش که نفرتی شدید از برادر زادهاش دارد، حلول کرده است. سیمون برای رهایی از این چرخه تناسخی دائمی باید ماجرای این دو مرد را حکایت کند، خود را با ایشان همذات سازد، یعنی هویت آنان را با خود در هم آمیزد. اما به راستی از کجا رویا آغاز میشود و واقعیت پایان میگیرد؟