نویسنده توانایی این را دارد که آینهی جامعهی خویش باشد. توانش را دارد صدای مظلومان و ستمدیدگان باشد و میتواند داستان مردمی فراموش شده که در حومه و حاشیه و روستاهای دورافتاده زندگی میکنند روی کاغذ بیاورد تا مردم شهر و بالادستیها هم به یادشان بیفتند و کمی از زندگی این مردمان را لمس کنند. هرچه روح نویسنده دغدغهمندتر باشد رنجش هم بیشتر خواهد بود و این رنج به کلماتش رسوخ خواهد کرد. نمونهی چنین نویسندهای در ادبیات ایران محمود دولت آبادی است. دولت آبادی که بیشتر او را با کلیدر میشناسیم با مردم روستاهای ایران آشناست، رنج را بهتر از هرکسی میشناسد و قصههایش از دل ِ درد و رنج و شبهای تاریک و مناطق بی سر و صدا سر بلند میکنند. اِدبار و آینه یکی دیگر از داستانهای اوست که باز خواننده را به دل روستا میبرد و رنجشان را به رخ میکشد.
ادبار و آینه کتاب جذابی است که اولینبار انتشارات نگاه بهصورت مستقل در سال ۱۳۸۴ آن را در ایران منتشر کرد. این کتاب خودش شامل دو بخش ادبار و آینه است. داستانهای بخش اول ادبار، مرد و بند نام دارند و بخش دوم شامل داستانهای آینه و ته شب است. داستان ادبار داستان پسری به نام رحمت است پسر مریضی که پدرش او را در روستا رها میکند اما پسرک تا مدتها به انتظار پدر مینشیند. در این داستانها هم همان لحن محاورهای همیشگی دولتآبادی پیداست، آدمها به جبر سرنوشت دچارند و پایانها غمانگیزند. توصیفات هم به همان قدرتی است که همیشه از این نویسنده انتظار میرود.
کارنامه سپنج یک مجموعه داستان خواندنی است. مجموعهای متشکل از ۱۱ داستان که دولت آبادی آنها را بین سالهای ۴۱ تا ۵۷ نوشته است و بهنوعی آینهی این سالها بهحساب میآید. این کتاب هنوز هم خوانندگان زیادی در سراسر ایران دارد.
دولت آبادی یک نویسندهی معمولی نیست، او کسی است که ادبیات معاصر ایران مدیون اوست. آثاری از این نویسنده برجایمانده است که در سراسر جهان شناخته شدهاند، آثاری چون کلیدر و جای خالی سلوچ، زیبایی ادبیات فارسی را به رخ میکشند.
دولت آبادی متولد سال ۱۳۱۹ در سبزوار است و روح کویریاش روی تکتک نوشتههایش سایه افکنده است. پدر او مرد باسوادی بود و همین شد که محمود کوچک با شعر و ادبیات کلاسیک فارسی آشنا شد. دولتآبادی از روستا به سبزوار، از سبزوار به مشهد و پس از آن در جستجوی رؤیاهایش به تهران رفت و در هر مرحله شغلهای مختلفی هم داشت. شاید همین بودن زیاد در میان مردم باعث شد بعدها آثارش رنگ و بوی مردمیتری بگیرد. او در تهران به بازیگری و نمایشنامهنویسی و فیلمنامهنویسی مشغول بود و کمکم داستان کوتاه هم نوشت. پس از دههی پنجاه بود که کمکم بهخاطر کتابهایش به شهرت رسید. او جوایز مختلفی هم دریافت کرده که از میانشان میتوانیم به جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه اشاره کنیم. در ادامه عنوان تعدادی از کتابهای این نویسنده آمده است:
ادبار و آینه متشکل است از پنج داستان است که هرکدام به چند قسمت تقسیم شدهاند. شنیدن کل محتوای کتاب ۳ ساعت و چهار دقیقه طول میکشد اما تقریباً هر قسمتش را میتوانید در کمتر از بیست دقیقه بشنوید. میتوانید شنیدن این قصهها را برای وقتهایی که پشت فرمان هستید برنامهریزی کنید یا در وقتهای پرت اتاق انتظار مکانهای مختلف آنها را بشنوید و از زمان و مکان جدا شوید.
ازآنجاییکه در طی سالیان گذشته و با رونق هرچه بیشتر دستگاههای الکترونیکی شخصی و افزایش تعداد کاربرانشان اقبال به کتاب صوتی هم بیشتر شده است بسیاری از ناشران تلاش میکنند نسخهی صوتی کتابها را هم بیرون بدهند. این به افراد نابینا و کمبینا کمک میکند کتابهای بیشتری بخوانند و افرادی که به دلیل کهولت سن یا بیماری توانایی حرکتی کافی برای به دست گرفتن کتاب ندارند هم میتوانند از این آثار استفاده کنند. در همین راستا رادیو گوشه کتاب ادبار و آینه را با صدای گرم بهنام تشکر بازیگر سریالهایی همچون دزد و پلیس و ساختمان پزشکان منتشر کرده است. صدای بم و دلنشین این بازیگر زیبایی قصه را دوچندان کرده و خواننده را وادار میکند بیشتر گوش کند و در قصه غرق شود.
ادبار و آینه روی تاریکی از زمانهای است که چندان از آن نگذشته است. این کتاب هم مانند بسیاری از آثار این نویسنده از فقر و بدبختی در دههی چهل و پنجاه میگوید. فقر در آثار دولت آبادی فقط نبود درآمد نیست، فقری که او از آن فقر میزند در کنار نبود پول، نبود اندیشه، نبود فرهنگ، نبود آموزش و نبود بهداشت هم هست. فقر در کتاب او چندبعدی است. در ادبار و آينه آدمهای رها شده را میبینیم، آدمهای تحت ظلم، آدمهایی که جایی برای رفتن ندارند. دولتآبادی در انتقال حس کمنظیر عمل میکند. او بلد است با چند کلمه چنان غمی را به جان خواننده بریزد که در صدها صفحه توصیف هم پیدا نمیشود. ادبار و آینه خواندنی است چون تلنگری میزند به اینکه چه گذشته و هنوز هم در بعضی جاها چه میگذرد.
پس از ادبار و آینه چه کتابهایی بشنویم؟
دولت آبادی راوی درد و رنج است. او از چیزی سخن میگوید که جان آدمی را به درد میآورد و او را وادار میکند به جامعهاش فکر کند میتوان از مین آثار نویسندگان مختلف ایران و جهان چنین آثاری را یافت گوژپشت نتردام و بینوایان ویکتور هوگو چنین قصههایی هستند و چارلز دیکنز هم از انگلستان چنین مینویسد. در میان آثار تعدادی از نویسندگان ایرانی هم ثاری با حال و هوای مشابه دیده میشد که در ادامه به آنها اشاره میکنیم:
طعم لبوی نیم گرم هنوز روی زبان ذوالقدر بود. او همین یک دم پیش کنار چرخ طباخی باباسحر ایستاده و سی شاهی لبو خریده و تا آخرین ریزهاش را خورده بود و حالا داشت رو به خانهشان میرفت. از کنار سایهبان سنگتراشان گذشت و به راه هر شبهاش پا گذاشت. این کوچه اسم دیگری داشت اما چون توی کوچه یک کاروانسرای قدیمی بود و میان کاروانسرا کولیهایی از آنهایی که نعل اسب، انبر، سیخ کباب، قندشکن و کارد آشپزخانه درست میکنند، آنجا منزل داشتند به آنها میگفتند کوچهی کولیها. ذوالقدر، خواهرش ماهرو و برادر کوچکش جمال هم توی همین کاروانسرا در یکی از خانههای کنج دیوار شب و روز خود را میگذراندند. باباشان چراغعلی و مادرشان آتش هم یعنی با آنها بودند. اما چه بودنی، امروز از صبح باریده و شب کوچه هنوز خیس بود. ابرهای پر بالای سر هنوز نم پس میدادند. از ناودانها گاهبهگاه آب چکه میکرد. نور کمرنگ لامپهای برق تار و انگار بخار گرفته بودند. دنبال سر ذوالقدر از میدان و دستک خیابانهای چهار طرفش کمابیش هیاهوی فروشندههای دورهگرد شنیده میشد. شب تازه در نیمهی اول بود. ذوالقدر سرش را که بلند کرد به در کاروانسرا رسیده بود. اما پیش از آنکه پا به میان در بگذارد صدای زنجمورهی بابایش او را ملتفت خود کرد و سرجا نگاهش داشت. صدای بابایش مثل صدای یک جور حیوان شده بود. حیوانی که ذوالقدر نمیشناختش، یا هم به گوش او اینجور میرسید. ذوالقدر به بابا نزدیک شد و کنارش ایستاد، چراغعلی کنار جرز نم برداشتهی کاروانسرا چمباتمه زده سرش را روی زانوهایش گذاشته بود و توی زانوهایش صداهای گنگ و غریبی از خود در میآورد.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 201.۴۲ مگابایت |
مدت زمان | ۰۳:۳۹:۵۹ |
نویسنده | محمود دولت آبادی |
راوی | بهنام تشکر |
ناشر | رادیو گوشه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۱/۰۱/۲۰ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
در کتاب مقدس می فرماید تجسس نکنید... آیا کسی دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! منظور تجسس ناروا و به هر چیزی سرک کشیدن است که اگر کسی به آن عادت کند و به آن بیمار شود به مانند کسی می شود که حتی می خواهد بداند گوشت مرده برادرش چه مزه ای دارد؟! نویسنده این کتاب قلمی قوی دارد که با تصویرسازی ذهنی روشن برای خواننده توانسته شهرت و طرفدارانی بیابد. اما خیلی چیزهای پرطرفدار در جهان ما به حقیقت بد و سمی هستند مانند مخدر و سیگار و .... این کتاب از ذهنی بیمار و به ناروا تجسس گر برآمده و به فضاهای ذهنی و مسایلی سرک می کشد که بسیار چندش و مشمئز کننده و روح فرسا است و برای رسیدن به آن فضای پلید از بهانه های ذهنی کاملا بی منطق و غیر واقعی عبور می کند. هرچند گشودن چنین فضای ذهنی برای دیگر ذهن های به ناروا تجسس گر قدری تسکین مقطعی به همراه خواهد داشت. ذهن به ناروا تجسس گر به نوعی بیماری وسواس فکری دچار گردیده و برای درمان آن کتاب درمانی بسیار کم حجم و متنی که در همین فیدیبو ارایه شده به نام درمان وسواس نوشته لی براسان را پیشنهاد می کنم. یا حق
کتاب فوق العاده اس.واقعا قلم استاد دولت آبادی جادوییه.شرایط و جزئیات رو طوری توصیف میکنه که انگار همه چیز داره جلوی چشمات اتفاق میفته.صدای آقای تشکر هم به این زیبایی جلوه بیشتری داده.صدای ایشون واقعا به خوبی روی داستان نشسته و شنونده از ترکیب این دو تا لذت میبره.
چقدر یه نویسنده میتونه خوب بنویسه .... این داستان ها مثل همه کارهای استاد دولت آبادی واقعاً عالیه از اون بهتر جناب بهنام تشکر که به بهترین شکل این داستان ها رو خوندن واقعا تشکر میکنم از عزیزان در رادیو گوشه که این کار فاخر رو آماده کردن 🙏
روایت آشنای رنج تمامنشدنی و غربت انسان که در تمام آثار دولتآبادی جاری است، در این کتاب نیز کاملا مشهود است. انتخاب بهنام تشکر برای خوانش، بسیار هوشمندانه و بهجاست. گوش دادن این کتاب را توصیه میکنم.
داستان ها بی نهایت زیبا و بی نهایت تلخ بودن . نفسم از تلخی داستانها در سینه حبس میشد . صدای آقای تشکر عالی عاااالی عااااااالی 👌 کاش داستهای بیشتری رو با صدای آقای تشکر بشنویم.
مثل بقیه ی اثار استاد محمود دولت ابادی دلنشین و قوی و پرمحتوا بود و خوانش اقای بهنام تشکر فوق العاده بود.صدای دلنشینی دارن و خوانش بی غلط .فقط بعضی جاها یکم سرعت خوانش بیشتر و عجولانه میشد.ولی در کل عالی.ممنون از فیدیبو🌹📚
این صدا انقدر دلنشین و گوش نواز هست که ۴ ساعت که سهله دلت میخواد همیشه و همیشه گوشات رو مهمون کنی به این صدا و روحت جلا پیدا کنه... ❤
عالی بود. اتمسفر داستان ها به سیاهی شب ولی واقعی و لمس شدنی چهره فقر و فحشا تصویر میشه همچنین سایر ابعاد این زندگی های نکبت بار بدون سانسور و مثل سیلی میخوره دم گوش آدم و راوی هم که انگار ساخته شده برا خوندن
من اصولا دوست دارم کتاب جلو چشمم باشه و خودم بخونم ولی انصافا صدای آقای تشکر انقدر دلنشین وآرامش بخشه که آدم دوس داره چشماشو ببنده فقط گوش بده عالی بود👍
این مرا بسوی داستان واقعی خودم که سر به مهر مانده در وجود م را زنده کرد .مشهد شاید برای عموم یک مکان زیارتی باشد ولی برای من هویت است .تا کنون این راز را با خود م نگاه داشتم . رمز تنها شدن .