ادبیات کلاسیک پر از قصههای کمنظیر است، قصههایی خاص که حرفهای زیادی برای گفتن دارند و نمیتوانید تاریخ انقضایی برایشان متصور شوید. کتاب گوژپشت نتردام اثر ویکتور هوگو یکی از این کتابهاست. این کتاب که در فضای کلیسای تاریخی نتردام در قرن پانزدهم میلادی، یعنی زمان اوج شکوه این کلیسا، ترسیم شده است را یکی از برترین رمانهای هوگو میدانند. دیانا مک فادن نویسندهی کودک و نوجوان این داستان را به شکلی که برای گروه سنی ج مناسب باشد بازنویسی کرده است تا افراد از سن پایین بتوانند با ادبیات کلاسیک انس بگیرند.
گوژپشت نتردام بهعنوان رمانی رمانتیک و پر سوز و گداز اولین بار در سال ۱۸۳۱ منتشر شد. داستان کتاب داستان گیر افتادن انسانها در کالبد ظاهریشان است. کازیمودو یا همان گوژپشت نتردام، مرد جوان زشتروی ناقص الخلقهای است که در برج کلیسای نتردام بزرگ شده است، کلود فرودو رئیس نگهبانان شهر و همان کسی است که کازیمودو را بزرگ کرده است. اسمرالدا هم دختر جوان بینهایت زیبایی است که در شهر دورهگردی و فال فروشی میکند و با انجام حرکات رقص همراه با بزش مردم را سرگرم میکند، مردی به نام فوبوس هم تازهای واردی است که درگیر قصههای شهر میشود. این شخصیتها قصههای مختلفی را کنار هم میسازند، قصههایی که هوگو در دل آنها کلیسای نتردام را با جزئیات تمام توصیف میکند، جوری که انگار مشغول قدم زدن در این اثر بینظیر گوتیک هستید. گوژپشت نتردام نقاط اوج جالبی دارد، نقطهای که اسمرالدا در میدان اعدام به کازیمودو آب میدهد، جایی که هویت اسمرالدا فاش میشود و البته پایان داستان.
گوژپشت نتردام پس از انتشار در قرن نوزدهم با نظرات مثبت زیادی مواجه شد و نسخههای بیشماری از آن به فروش رسید. این کتاب به بیش از ۵۰ زبان زنده دنیا برگردانده شده است و میلیونها نسخه از آن در سراسر جهان فروخته شده است.
دیانا مک فادن بازنویسیاش از این کتاب را سال ۲۰۰۸ منتشر کرد. در این بازنویسی بسیاری از صحنههای خشن کتاب و صحنههایی که مناسب نوجوانان نبود حذف شد اما در عین حال سعی شد تا حد امکان از محتوای داستان هوگو محافظت شود. این کتاب چهارده فصل دارد و در پایان آن هم بخشی تحت عنوان شما چه نظری دارید آمده است که در آن چندین سؤال از خواننده دربارهی داستان پرسیده میشود تا او بتواند آنچه از کتاب دریافته را ارزیابی کند. لوسی کوروینو تصویرسازی این اثر را بر عهده داشته است.
گوژپشت نتردام هوگو از نظر قصه و شخصیتپردازی فوقالعاده است. فراز و نشیبهای داستان بهقدری زیبا روایت شدهاند که میتوانید بیچارگی اسمرالدا را حس کنید، ناتوانی کازیمودوی ناقصالخلقه در بیان احساس و محافظت از معشوقش و پلیدی کلود فرودو را. همین خصوصیات باعث شد گوژپشت نتردام مورد توجه اهالی سینما هم قرار بگیرد و آثار زیادی بر اساس این قصه ساخته شود. فیلم کوتاه صامت اسمرالدا ساخت ۱۹۰۵ اولین اقتباس از این اثر است و فیلم فرانسوی گوژپشت نتردام اثر آنتونی کوئین که در سال ۱۹۵۶ ساخته شد مشهورترین برداشتی است که از آن انجام شده است.
والت دیزنی هم در سال ۱۹۶۶ انیمیشنی به همین نام ساخت که با استقبال زیادی رو به رو شد. همچنین بین سالهای ۱۹۶۶ تا ۱۹۸۲ چندین مینی سریال و فیلم تلویزیونی از روی این اثر در نقاط مختلف جهان ساخته شد. تئاترهای موزیکال اسمرالدا و نوتردام هم از روی این اثر ساخته شدهاند.
ویکتور ماری هوگو (victor marie hugo) یکی از بزرگترین نویسندگان و شاعران فرانسوی تاریخ است. او متولد سال ۱۸۰۲ در خانوادهای نظامی در بزانسون بود و دو برادر بزرگتر از خودش داشت. به دلیل شغل پدر زندگی ویکتور و برادرانش در کشورهای مختلفی از جمله اسپانیا گذشت و آنها تحت نظر معلمان مختلفی درس خواندند. از همان زمان بود که ویکتور به نوشتههای شاتو بریان علاقه نشان داد و در چهاردهسالگی در دفتر خاطراتش نوشت: «من یا شاتوبریان خواهم شد یا هیچ» اختلاف پدر و مادر در نوجوانی ویکتور و جدا شدن آنها از هم باعث شد ویکتور و برادرانش هم به مدرسهی شبانهروزی بروند و آنجا بود که او استعدادش در سرودن شعر را نشان داد. او پس از پایان دبیرستان به تحصیل در رشتهی حقوق پرداخت و خیلی زود با یکی از دوستان دوران کودکیاش ازدواج کرد. آنها صاحب ۵ فرزند شدند و با وجود اختلافات مشهودی که به لحاظ فرهنگی داشتند سالهای زیادی را باهم بودند.
ویکتور هوگو اولین داستانش را در ۱۸۲۳ منتشر کرد و از آن زمان تا پایان عمر دیگر هیچوقت بیکار نبود. او داستانها و شعرهای زیادی نوشته و خالق شخصیتهای ماندگاری مانند کوزت و ژان وال ژان است. او باعث رشد مکتب رمانتیسیسم شد و به غنی شدن ادبیات کلاسیک جهان کمک کرد. ویکتور هوگو در میانهی عمر و در حدود ۴۰ سالگی پا به دنیای سیاست گذاشت و به مجلس اعیان فرانسه دعوت شد اما او تفکراتی داشت که در داستانهایش هم مشخص است. شفقت عمیق او نسبت به قشر فرودست از او یک سوسیالیست ساخته بود و درنهایت با ناپلئون به مشکل خورد و از فرانسه خارج شد. همین سالها اوج کار نویسندگیاش هم بود. از هوگو داستانهای ارزشمند زیادی باقیمانده است که از میان آنها میتوان به بینوایان، آخرین روزهای یک محکوم به اعدام، مردی که میخندد و نود و سه اشاره کرد. ویکتور هوگو در سال ۱۸۸۵ در پاریس درگذشت و یکی از بزرگترین و باشکوهترین خاکسپاریهای تاریخ بشر رقم خورد. او نه فقط یک نویسنده و شاعر که قهرمان مردم فرانسه بود. آرامگاه او در پانتئون قرار دارد.
آثار ویکتور هوگو در ایران طرفداران زیادی دارند و سالهای سال است کتابهایش در ایران ترجمه میشوند. مشهورترین ترجمه این کتاب در ایران، گوژپشت نتردام مترجم اسفندیار کاویان است که بیش از ۴۰ سال پیش منتشر شده است. نشر جامی این ترجمه را تجدید چاپ کرده است. ترجمهی مشهور بعدیای که از این کتاب در بازار موجود است ترجمهی جواد محیی است. این ترجمه به وفادار بودن به متن اصلی مشهور است و انتشارات پر آن را چاپ کرده است.
بازنویسی گوژپشت نتردام از سوی دیانا مک فادن را محمد قصاع در ایران به فارسی برگردانده است و انتشارات شهر قلم آن را در سری گفتوگو با مشهورترین داستانهای جهان منتشر کرده است. نسخه الکترونیک این کتاب در فیدیبو موجود است و میتوانید آن را در همین صفحه خریداری کرده و دانلود کنید.
صبح روز بعد وقتی ژان فرولو لباس میپوشید تا بیرون برود، متوجه شد کیف پولش خالی است، او هیچ پولی نداشت.
خطاب به کیف خالیاش گفت:«اوه چه بیرحمانه. به خاطر خوشگذرانی شبانهام خالی شدهای.»
ژان کفشهایش را پوشید و به خود گفت باید به دیدن برادرش برود. او به خودش گفت، سخنرانی مفصلی برایم میکند اما دستکم کمی از او پول میگیرم.
سر راهش به کلیسا، بوی نان تازه از نانواییها به مشامش رسید؛ اما هیچ پولی نداشت که صبحانه بخورد. وقتی به کلیسای نتردام رسید، نمیدانست باید وارد شود یا برگردد. او چند دقیقه قدم زد و فکر کرد.
در حالی که در پای پلکان اصلی قدم میزد و به عقب و جلو میرفت، به خودش گفت، نمیخواهم امروز بنشینم و سخنرانی مفصل او را گوش بدهم؛ اما به سکههایش نیاز دارم.
او از مردی که از پلکان کلیسا پایین میآمد پرسید:«شما معاون اسقف را دیدهاید؟»
مرد درحالی که دور میشد، گفت: «به گمانم خودش را در اتاق برج زندانی کرده.»
ژان از پلکان بالا رفت و وقتی خود را به بالای برج و مقابل اتاق رساند، از نفس افتاده بود. کلید روی در بود. در راه هل داد. اتاق تاریک بود. در وسط اتاق، یک صندلی راحت بزرگ و یک میز قرار داشت و چندین قطب نما، اسکلت حیوانات، ظروف شیشهای بزرگ و بطریهای پر از مایعات مختلف، همهجا پراکنده بودند. کتابهای باز روی زمین پخش شده بودند و در تمام گوشه و کنار اتاق تار عنکبوت دیده میشد.
ژان شومینهی بزرگی در گوشهی اتاق دید که آتشی در آن نبود. یک دمندهی آتش غبارگرفته در کنار شومینه بود. روی دیوارها به زبانهای مختلف چیزهای نوشته شده بود. به نظر میرسید تمام اتاق در حال ویرانی است.
کلود فرولو روی آن صندلی دستهدار نشسته بود و روی کتاب بزرگ و مصوری خم شده بود. پشتش به در بود و صدای باز شدن در را نشنید. او با خود حرف میزد. ژان نمیخواست مزاحم کار برادرش شود اما پول لازم داشت. به خودش گفت، برادرم دیوانه شده است. بعد متوجه شد که شاید چیزهایی دیده است که نباید میدیده و به همین دلیل عقب رفت، در را بیسروصدا بست و بعد با صدای بلند در زد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۳۷ مگابایت |
تعداد صفحات | 120 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۰۰:۰۰ |
نویسنده | دیانا مک فادن |
مترجم |