کتاب انگشت جادویی نشر چشمه

نقد و بررسی کتاب انگشت جادویی

انگشت جادویی اثر رولد دال در دنیای پرماجرای داستان‌های کودکانه، جایی که تخیل حرف اول را می‌زند، نام این نویسنده همچون ستاره‌ای درخشان می‌درخشد. خالق شخصیت‌های دوست‌داشتنی و داستان‌های سرشار از طنز و عبرت، این بار با کتاب انگشت جادویی، خواننده را به سفری شگفت‌انگیز دعوت می‌کند. در قلب این داستان، دختری با انگشتی جادویی زندگی می‌کند. هرگاه خشمگین می‌شود، انگشتش سحرآمیز شده و اتفاقات عجیبی رخ می‌دهد. او از این قدرت برای تنبیه کسانی که او را آزار می‌دهند استفاده می‌کند، اما به زودی متوجه می‌شود که قدرت بدون مسئولیت، می‌تواند پیامدهای ناگواری داشته باشد. انگشت جادویی، داستانی جذاب و آموزنده است که خواننده را به سفری پرماجرا در دنیای تخیل و عبرت می‌برد. این کتاب با شخصیت‌های دوست‌داشتنی، طنز ظریف و پیام‌های اخلاقی عمیق، اثری ماندگار در ذهن خواننده به جای می‌گذارد و به او در درک بهتر دنیای اطرافش کمک می‌کند. انگشت جادویی یکی از محبوب‌ترین داستان‌های رولد دال است که به زبان‌های مختلف ترجمه شده و مورد استقبال خوانندگان در سراسر جهان قرار گرفته است. این داستان آموزنده و سرگرم‌کننده، به کودکان و بزرگسالان در مورد موضوعات مهمی مانند قدرت، مسئولیت، خشم و طبیعت می‌آموزد. اگر شما هم به خواندن کتاب‌های داستان حوزه کودک علاقه دارید حتما به دسته‌بندی داستان فیدیبو سر بزنید.

رولد دال، جادوگری با قلمی شیرین

رولد دال، نویسنده و فیلم‌نامه‌نویس نامدار انگلیسی، در ۱۳ سپتامبر ۱۹۱۶ در ولز به دنیا آمد و در ۲۳ نوامبر ۱۹۹۰ چشم از جهان فروبست. اصالتاً نروژی بود، اما در بریتانیا پرورش یافت و به یکی از مشهورترین داستان‌نویسان انگلیسی برای کودکان و بزرگسالان تبدیل شد. دهه ۱۹۴۰ نقطه عطفی در دوران حرفه‌ای دال بود و شاهد شکوفایی او به عنوان نویسنده‌ای خلاق و پرآوازه بود. چارلی و کارخانه شکلات‌سازی، جیمز و هلوی غول‌پیکر، ماتیلدا و داستان‌های چشم‌نواز تنها گزیده‌ای از شاهکارهای او هستند که تا به امروز، میلیون‌ها خواننده در سراسر جهان را مجذوب خود کرده‌اند. اما دال پیش از آنکه به دنیای خیال‌پردازی و خلق شخصیت‌های دوست‌داشتنی قدم بگذارد، تجربیات متفاوتی را از سر گذرانده بود. در جنگ جهانی دوم به نیروی هوایی انگلستان پیوست و به عنوان خلبان جنگی در یونان و سوریه حضور یافت. سپس در سال ۱۹۴۲ به واشینگتن رفت و در آنجا بود که جرقه نویسندگی در او زده شد. نخستین داستان‌های دال بر پایه تجربیاتش در جنگ در نشریات آمریکایی به چاپ رسیدند. اما دیری نگذشت که او به دنیای رنگارنگ کودکان و داستان‌های مخصوص آن‌ها علاقمند شد و قلم خود را به خلق شخصیت‌های فراموش ‌نشدنی و ماجراهای پرهیجان اختصاص داد.

جهت مشاهده سایر آثار رولد دال کلیک کنید.

چرا کتاب انگشت جادویی را بخوانیم

همانطور که از یک داستان نوشته شده توسط رولد دال انتظار می‌رود، انگشت جادویی پر از طنز، ماجراجویی و شخصیت‌های دوست‌داشتنی است. این کتاب خواننده را از همان ابتدا مجذوب خود می‌کند و تا انتها با لحنی شاد و سرگرم‌ کننده او را به دنبال خود می‌کشاند. درون لایه‌های زیرین داستان طنز و سرگرم‌کننده انگشت جادویی، پیام‌های آموزنده و مفیدی نهفته است. این کتاب به کودکان در مورد موضوعات مهمی مانند قدرت و مسئولیت، خشم و مدیریت آن، آزار و اذیت و اهمیت طبیعت می‌آموزد. دنیای خیالی و خلاقانه رولد دال در انگشت جادویی، مرزهای تخیل کودکان را گسترش می‌دهد و آنها را به کاوش در دنیای جدید و شگفت‌انگیز تشویق می‌کند. این کتاب به کودکان کمک می‌کند تا با ایده‌های جدید و غیرمعمول روبرو شوند و به قدرت تخیل خود ایمان داشته باشند. اگرچه انگشت جادویی به طور خاص برای کودکان نوشته شده است، اما بزرگسالان نیز می‌توانند از خواندن آن لذت ببرند. طنز ظریف و پیام‌های عمیق این کتاب، آن را به اثری جذاب برای تمام سنین تبدیل کرده است. انگشت جادویی با ظرافت تمام، مسائلی مانند ظلم، بی‌عدالتی و اهمیت خانواده را به تصویر می‌کشد. این کتاب به کودکان کمک می‌کند تا دنیای اطراف خود را بهتر درک کنند و در برابر ناهنجاری‌ها حساس باشند. اگر به دنبال کتابی هستید که هم سرگرم‌کننده و هم آموزنده باشد، انگشت جادویی انتخابی عالی برای شما و فرزندانتان است.

در بخشی از کتاب انگشت جادویی می‌خوانیم

مزرعه‌ی کنار ما مال خانواده‌ی گرئگ است. خانواده‌ی گرئگ دو فرزند دارند. هر دوی آن‌ها پسر هستند. اسم آن‌ها فیلیپ و ویلیام است. گاهی من برای بازی با آن‌ها به آن‌جا می‌روم.

من یک دخترم و هشت سال دارم. فیلیپ هم هشت‌ساله است.

ویلیام سه سال بزرگ‌تر است. او ده ‌ساله است.

چى؟

اوه، بسیار خوب.

او یازده ‌ساله است.

هفته‌ی پیش براى خانواده‌ی گرئگ حادثه‌‌ی بسیار خنده‌دارى اتفاق افتاد. مى‌خواهم آن حادثه را به بهترین نحوى که مى‌توانم براى شما تعریف کنم.

مى‌دانید آقاى گرئگ و دو پسرش بیش از هر چیز عاشق این بودند که به شکار بروند. هر شنبه صبح تفنگ‌هایشان را بر مى‌داشتند و به جنگل مى‌رفتند تا حیوانات و پرندگان را پیدا کرده و به آن‌ها شلیک کنند. حتى فیلیپ هشت ‌ساله هم براى خود تفنگى داشت.

من نمى‌توانم شکار کردن را تحمل کنم. اصلاً نمى‌توانم تحمل کنم. به نظرم اصلاً درست نیست که مردها و پسربچه‌ها فقط براى تفریح حیوانات را بکُشند. به همین دلیل سعى مى‌کردم فیلیپ و ویلیام را از این کار منع کنم. هر‌بار که به مزرعه‌ی آن‌ها می‌رفتم تلاش مى‌کردم با حرف ‌زدن آن‌ها را قانع کنم این کار غلط است، اما فقط به من مى‌خندیدند.

حتى یک‌بار سعى کردم در این‌باره با آقاى گرئگ حرف بزنم، اما چنان از کنار من رد شد که انگار اصلاً وجود نداشتم.

بعد، یک صبح یکشنبه، فیلیپ و ویلیام را دیدم که با پدرشان از جنگل بیرون مى‌آمدند و یک گوزن جوان و زیبا را حمل مى‌کردند.

دیدن این صحنه چنان عصبانى‌ام کرد که سر آن‌ها فریاد زدم. پسرها خندیدند و برایم شکلک در‌آوردند و آقاى گرئگ هم گفت به خانه بروم و به کارهاى خودم برسم.

خوب، این‌طورى اتفاق افتاد.

خون جلو چشمم را گرفت.

و پیش از آن‌که بتوانم جلو خودم را بگیرم، کارى کردم که اصلاً قصد انجام دادنش را نداشتم.

من انگشت جادویى‌ام را به سوى همه‌‌‌ی آن‌ها نشانه رفتم.

پیشنهادهایی برای دوستداران کتاب انگشت جادویی

اگر شما هم به خواندن کتاب‌های داستان حوزه کودک علاقه دارید پیشنهاد می‌کنیم حتما کتاب‌های زیر را که در فیدیبو در دسترس هستند، مطالعه کنید.

 آنی شرلی در گرین گیبلز نویسنده ال ام مونتگمری انتشارات  قدیانی

رامونا، رامونا و خواهرش جلد 1 نویسنده بورلی کلی یری انتشارات افق

تام گیتس، دنیای معرکه ی تام گیتس جلد 1 نویسنده لیز پیشون انتشارات افق