«جیدو کریشنامورتی» معروف به «خداوند پرنیان»، متفکر و نویسندهی بزرگ اهل هندوستان است. او کسی است که خود را هرگز معلم و مربی نمیدانست. تنها رسالت مورتی در زندگی جستوجوی حقیقت و ماهیت واقعی انسان بود. کریشنا در طول زندگی خود، آثار زیادی در زمینههای مختلف انسانشناسی و روانشناسی نوشته است. ترسهای روانی، آزادی و استقلال فردی، شرطی شدن ذهن، مراقبه، روابط انسانی، و یادگیری و آموزش مسائلی بودند که کریشنامورتی تاکید زیادی روی آنها داشت. «عشق و تنهایی»، «رهایی از دانستگی»، «اولین و آخرین راه رهایی»، «شادمانی خلاق» و «تعالیم کریشنامورتی» از معروفترین آثار این نویسنده هستند.
کریشنامورتی یکی از نظریهپردازان انقلاب درونی انسان بود. از نظر این نویسندهی بزرگ، همه چیز از درون انسان ریشه میگیرد. هیچ انسانی نمیتواند به بهانهی شرایط سخت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، دست از تلاش بردارد. از دید او، هیچ یک از این مسائل نمیتواند، جلوی پیشرفت و موفقیت انسانی را بگیرد که درون خود بیدار و آگاه است. مورتی به معجزهی انسان باور دارد. او انسانها را قدرتمندتر از آنچه خودشان فکر میکنند، میداند. کریشنامورتی انسان مدرن را اسیر شرایط قراردادی جامعه میداند. از دید او تمام انسانها بارهای سنگین اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را به دوش میکشند و این تنها روشی است که میتوانند در جامعه مقبولیت و امنیت داشته باشند. از نظر او حکومتها و سیاستهای فرهنگی و اجتماعی انسانها را طبقهبندی میکنند و باعث میشوند افراد از ذات واقعی خود دور شوند. کریشنا مورتی معتقد است که اگر این برچسبها را کنار بگذاریم و لحظهای از تمام بارهای سیاسی و فرهنگی رها شویم، بار دیگر میتوانیم «خود» واقعیمان را پیدا کنیم. این خود همان چیزی است که در تمام لایههای اندیشهی مورتی وجود دارد. انسان متعالی از دید مورتی کسی است که خود واقعیاش را پیدا کرده باشد. به همین دلیل است که در آموزههای مورتی، تعالیم معنی ندارد. او معتقد است که تا زمانی که خود افراد جایی حضور داشته باشد، تعالیمی در کار نیست؛ چون اصلا نیازی نیست. تمام تلاش و دغدغهی روانشناسان و اندیشمندان به این خاطر بوده که افراد را به خودشان نزدیک کنند، تا بتوانند خود را بهتر بشناسند. به محض این که کسی خودش را کشف کرد، دیگر نیازی به هیچ آموزش و تعلیمی نیست. شاید به همین خاطر باشد که او از رهبران مذهبی و مسلکهای شعارزده دوری میکند. او این دسته افراد را عامل بدبختی و عقبماندگی خیلی از مردم دنیا میداند، کسانی که با حرفهای جهتدار و چندپهلوی خود ذهن و روان مردم را به سمتی که خودشان میخواهند، هدایت میکنند. به همین دلیل در حرفها و نوشتههایش هیچ اثری از مذهب، فلسفه، ملت یا طبقهی خاصی نیست. او اندیشمندی آزاد و مستقل بود که افکار و عقایدش از دورنش میجوشید.
کریشنامورتی در سخنرانیها و کتابهایش آسان حرف نمیزند. او کاملا آگاهانه پیچیده و گنگ صحبت میکند. او معتقد است که اگر مسائل را از همان ابتدا در قالب جملاتی ساده و کوتاه در اختیار مخاطب بگذارد، حرفهای او هم خیلی زود تبدیل به شعارهای کلیشهای و نخنما میشود. به این ترتیب وقتی فرد حرفهای او را شنید و فهمید، پس از مدتی گرفتار آن میشود و مجبور است برای رهایی از آنها راهی پیدا کند. کریشنا معتقد بود که هر کس خودش باید راز پنهان در صحبتهایش را کشف کند. به این ترتیب مغز و جانِ کلام او را درک میکند و بخشی از آموزههای ذهنی و رفتاری او میشود. او این فرصت را به افراد میدهد تا هر یک به روش خودش، مفهوم سخنانش را درک کند. در اینجا او پایبندی به یکی از اصولیترین اعتقاداتش را نشان میدهد: آزادی. مورتی معتقد است که وقتی انسان مجبور به انتخاب چیزی باشد، آزادی از بین میرود. آزادی یعنی رهایی از تمام انتخابها و محدودیتها. وقتی گزینههایی برای انتخاب کردن وجود داشته باشد، یعنی هنوز گرفتار و اسیر هستی. به همین علت او راه را برای درک آموزههایش برای هر فرد باز میگذارد. چنین رویکردی در میان سخنرانان و اندیشمندان دیگر، کمتر دیده میشود. اغلب مردم به دنبال راهی ساده برای درک مفاهیم زندگی و شناخت خود هستند. اما این کریشنامورتی بود که به صراحت اعلام کرد که هیچ چیز آسان به دست نمیآید. و چیزی که به راحتی به دست آید، خیلی راحتتر هم از دست میرود.
کریشنامورتی کودکی و نوجوانی پر از رنج و سختی را گذرانده است. او سالها درگیر بیماری مالاریا بود که جسمش را بسیار ضعیف کرده بود. او حال و هوای رویایی و غریبی داشت، تا جایی که دیگران تصور میکردند کریشنا کمتوان ذهنی است. به همین خاطر مدام در خانه یا مدرسه تنبیه میشد. او تجربیات ماورایی هم داشت و حتی با خواهر و مادرش را که درگذشته بودند، دیدار کرده بود. از همان کودکی طبیعت یکی از عناصر اصلی ارتباط مورتی با جهان هستی بود، ارتباطی که تا پایان عمر همراهش باقی ماند. هنگامی که کریشنا 14 ساله بود، « چارلز وبستر لیدبیتر» یکی از اعضای بانفوذ انجمن تئوسوفی، او را میبیند و ادعا میکند این پسر وجودی از خداوند پرنیان است. به اعتقاد پیروان تئوسوفی، خداوند پرنیان وجودی عالی و روحانی است که هر از گاهی روی زمین نازل میشود و در قالب معلمی جهانی، نوع بشر را راهنمایی و هدایت میکند. هرچند اطرافیان چندان اعتنایی به این ادعا نکردند. در نظر آنها کریشنا فردی معمولی و حتی ژولیده و بداخلاق بود که همیشه نوعی حالت خلا در اطرافش وجود داشت و باعث آزار دیگران میشد. هرچند هیچ کدام از این نظرات نتوانست مانع تکامل و رشد معنوی و فکری این پسر پریشان و بیقرار شود. تاجایی که کریشنا مورتی در جوانی شهرت جهانی پیدا کرده بود و از کشورهای مختلف دنیا برای سخنرانی و تدریس، دعوتنامه دریافت میکرد. سرانجام این اندیشمند و نویسندهی بزرگ در سال 1986 و در سن 90 سالگی از سرطان لوزالمعده درگذشت.